Paintings.نقاشی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


🌐 # تبادل💎
: creator ⇨
☜ آکادمی طراحی⇩ 🔻
..

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: Gap artist clipart 🎨 video art
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔅|نقاشی روی سنگ با ماژیک
🔅|


Репост из: Gap artist clipart 🎨 video art
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔅|نقاشی زیبای #رنگ_روغن از هنرمند:
🔹 marco grassi
🔸اجرای بافت پوست
🔅|


Репост из: Gap artist clipart 🎨 video art
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
معرفی و آشنایی با انواع #پاستل🖍🎨
@gapartist




عشق مانند پرنده هاست.
آنها را محڪم در آغوش بگیرید میمیرند.
آنها را شل نگه دارید هرگز برنمیگردند.
اما اگر آنها را با دقت نگه دارید، آنها همیشه ڪنارت خواهند ماند.


همانطور ڪه اندیمیون به ماه علاقه داشت ، سلین ، الهه یونانے ماه نیز به مردے ڪه وے را مشاهده مے ڪرد علاقه داشت.

Endymion یڪے از زیباترین انسانها تلقے مے شد ، از نظر گانیمد یا نرگس رقیب بود و سلین به سرعت عاشق چوپان شد و بنابراین سلن هر شب در غار خود در ڪوه Latmos به Endymion مے رفت.

سلین البته بے سن بود ، در حالے ڪه اندیمیون فانے بود ، و بنابراین سلین به زئوس رفت و از خدا خواست تا جوانے ابدے به اندیمیون بدهد ، تا سلن و اندیمیون براے همیشه در ڪنار هم باشند. زئوس Endymion را به معناے عادے آن جاودانه نڪرد ، و در عوض ، با ڪمک گرفتن از Hypnos ، Endymion را در یک خواب ابدے قرار داد ڪه او پیر نمے شود.

بدین ترتیب Endymion با چشمانش مے خوابید تا بتواند براے همیشه به معشوق خود نگاه ڪند ، زیرا سلین هر شب به ملاقات او ادامه مے داد.


Ophelia, 1880, by Sarah Bernhardt (1844-1923)
🗿
____________________________

🔘خسته از کار، سراسیمه خود را به خوابگه خویش می‌رسانم،
همان آرامشِ عزیزی که جوارحِ خسته ی سفر را می آرامد؛
اما آن هنگام سفری در سرم می آغازد،
و ذهنم را به کار می‌گیرد، درحالی که کارِ بدن به سر رسیده است:
سپس افکارم، از مکان دوری که می زیَم،
خیال زیارتی مشتاقانه به کوی تو می پرورانند،
و پلک های سستم را باز نگاه می‌دارند،
خیره به تاریکی ای که کوران می‌بینند:
تنها چشمِ خیال پردازانه ی روحم است
که سایه ی تو را به نظرِ سیاهم می‌آورد،
که، همانند جواهری معلق در شبی هولناک،
شبِ سیاه را زیبا می‌سازد، و چهره‌ی پیرش را جوان.

بنگر که طی روز جوارحم و در شب ذهنم
بخاطر تو و برای خودم آرام نمی‌گیرند.

#شکسپیر
غزل 27


Ismenia (1908)
Painting By
John William Godward
Phobicool


ای شب من- به تو می اندیشم شوریده وار،
ای روز من- و به تو بی اعتنا: بگذار این گونه باشد!
بر می گردم و به سرنوشت خود لبخند می زنم
که مرا فقط نکبت داده است.
دودهای دیروزی هولناک اند،
شعله هایی که مرا می سوزانند بر نخواهند افتاد،
به نظرم، این آتش فروزان،
آسمانی آفتابی نخواهد شد.
آیا بدون سر سپردن می توانم بردباری کنم؟
تو را برای اینجا نبودنت ناسزا می گویم.
در دوردستها هستی. هرگز مرا نخواهی دید،
محبوس در دام مهیب خود.

#آنا_آخماتوا






















نقاشی سنتی

Показано 20 последних публикаций.

454

подписчиков
Статистика канала