در من کودکی هنوز از مدرسه رفتن فردا، در هوای ابری دلش میگیرد....
هنوز مردی کنار حوض مینشیند و به دنبال بوی نم خاک باغچه میرود....
هنوز کودکانه میخواهد قهرمان قصه هایش باقی بماند....
هنوز لابه لای اسباب بازی هایش ،رویایی را قایم میکند....
تا هروقت که از کابوس هایش ترسید ، چشمانش را ببندد و اورا ببیند...
درست در همان جنگل پر رمز و رازی که در انتهای آن برایش کلبه ای ساخته...
اینجا هنوز مردی دارد با خیالش
گیسوان زنی را میبافد که شاید
هرگز اورا نمیشناسد...
"امید کریم زاده"
@omidkarimzadehofficial
هنوز مردی کنار حوض مینشیند و به دنبال بوی نم خاک باغچه میرود....
هنوز کودکانه میخواهد قهرمان قصه هایش باقی بماند....
هنوز لابه لای اسباب بازی هایش ،رویایی را قایم میکند....
تا هروقت که از کابوس هایش ترسید ، چشمانش را ببندد و اورا ببیند...
درست در همان جنگل پر رمز و رازی که در انتهای آن برایش کلبه ای ساخته...
اینجا هنوز مردی دارد با خیالش
گیسوان زنی را میبافد که شاید
هرگز اورا نمیشناسد...
"امید کریم زاده"
@omidkarimzadehofficial