ذات نایافته از هستیبخش
چون تواند که بود هستیبخش ؟
برای فهم چرایی تدارکاتچی بودنِ رئیسجمهور در جمهوری اسلامی، بد نیست از یک سری ابیات مهم در ادبیات پارسی کمک بگیریم تا به فهم مطلب کمک کند.
مشروعیّت نهاد نخستوزیری ناشی از مدد لعل لب شاهی است که طبق اصل سی و پنجم: سلطنت ودیعهایست که به موهبت الهی از طرف ملّت به شخص وی مفوّض شده است. یعنی شاه مشروعیّت الهیش را از بدنهی سیاسی Body Politic خود یعنی ملّت ایران میگیرد. و آن را به رئیسالوزرا که بعدا به مرور به نهاد نخستوزیری تبدیل خواهد شد تفویض میکند.
فیضِ روحُالقُدُس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
منتها در این مسیر، کسانی هم هستند که مثل مصدّق مدّعی میشوند که مستقل از پادشاه میتوانند محل فیض خداوندی قرار بگیرند. نتیجتا هم او و هم رهروان او در آینده، در مکان تشییع نا-نهادِ ریاستجمهوری مدّت مدیدی جمع شده تا مانع از بهخاک سپردن جنازهای بشوند که مرده بهدنیا و مرده نیز از دنیا رفته!
چون بیمدد لعل لب شاه، روی کسی سرخ نشود. اگر هم شد، از اثر غازه بُوَد! و این سرخرو شدن صورت اصلاحاتطلبان بابت غازه، در شبهای انتخابات، بلافاصله در فردای برچیده شدن صندوقها دوباره زرد میشود.
در جمهوری اسلامی هم البته اوضاع معکوس است. چون اصلا نهاد رئیس کشور وجود ندارد که بتواند با دم مسیحایی خود به دیگر نهادها جان بدهد. بلکه رهبر چنین نظامی خود در مقام نفی کشور به خدای ایران اتّصالی ندارد که روحی دریافت کند و آن را به دیگران تفویض کند. یک سری نهادهای نیمهجان از روزگار روحبخش سابق البته وجود دارند که مانند مرغ بسمل دارند جان میکنند. بدینترتیب ریاستجمهوری در ساحت روح وجود خارجی نمیتواند داشته باشد. و چیزی که روحی ندارد، جسمی بیش از تدارکاتچی پیدا نمیکند.
چون تواند که بود هستیبخش ؟
برای فهم چرایی تدارکاتچی بودنِ رئیسجمهور در جمهوری اسلامی، بد نیست از یک سری ابیات مهم در ادبیات پارسی کمک بگیریم تا به فهم مطلب کمک کند.
مشروعیّت نهاد نخستوزیری ناشی از مدد لعل لب شاهی است که طبق اصل سی و پنجم: سلطنت ودیعهایست که به موهبت الهی از طرف ملّت به شخص وی مفوّض شده است. یعنی شاه مشروعیّت الهیش را از بدنهی سیاسی Body Politic خود یعنی ملّت ایران میگیرد. و آن را به رئیسالوزرا که بعدا به مرور به نهاد نخستوزیری تبدیل خواهد شد تفویض میکند.
فیضِ روحُالقُدُس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
منتها در این مسیر، کسانی هم هستند که مثل مصدّق مدّعی میشوند که مستقل از پادشاه میتوانند محل فیض خداوندی قرار بگیرند. نتیجتا هم او و هم رهروان او در آینده، در مکان تشییع نا-نهادِ ریاستجمهوری مدّت مدیدی جمع شده تا مانع از بهخاک سپردن جنازهای بشوند که مرده بهدنیا و مرده نیز از دنیا رفته!
چون بیمدد لعل لب شاه، روی کسی سرخ نشود. اگر هم شد، از اثر غازه بُوَد! و این سرخرو شدن صورت اصلاحاتطلبان بابت غازه، در شبهای انتخابات، بلافاصله در فردای برچیده شدن صندوقها دوباره زرد میشود.
در جمهوری اسلامی هم البته اوضاع معکوس است. چون اصلا نهاد رئیس کشور وجود ندارد که بتواند با دم مسیحایی خود به دیگر نهادها جان بدهد. بلکه رهبر چنین نظامی خود در مقام نفی کشور به خدای ایران اتّصالی ندارد که روحی دریافت کند و آن را به دیگران تفویض کند. یک سری نهادهای نیمهجان از روزگار روحبخش سابق البته وجود دارند که مانند مرغ بسمل دارند جان میکنند. بدینترتیب ریاستجمهوری در ساحت روح وجود خارجی نمیتواند داشته باشد. و چیزی که روحی ندارد، جسمی بیش از تدارکاتچی پیدا نمیکند.