« قومی دید که کِشت کرده بودند و تیمار داشته تا کِشتشان تمام رسیده، و بلند شده، و دانهها آکنده شد، لایق درودن، و خرمن کردن شد. آتش آوردند و آن همه کشت را سوختند. با خود گفت ای عجب سوختن چنین دخل دریغشان نمیآید؟ از آنجا درگذشت و حیران و به تعجب میرفت... »
اشارهی مولوی، در مجالس سبعه، به قومی که کشت کرده بودند، اما آتش بر آن زدند، به عنوان استعارهای ادبی، قرینهای در سفرنامهی ژان شاردن دارد که نوشته است، ایرانیان نیز مانند بسیاری از اقوام استعدادهای ذاتی بسیاری دارند، اما هیچ قومی اینچنین استعدادهای خود را ضایع نگذاشته است.
جواد طباطبایی، تاملی دربارهی ایران جلد نخست: دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، تهران، مینوی خرد، 1395، ص 44
اشارهی مولوی، در مجالس سبعه، به قومی که کشت کرده بودند، اما آتش بر آن زدند، به عنوان استعارهای ادبی، قرینهای در سفرنامهی ژان شاردن دارد که نوشته است، ایرانیان نیز مانند بسیاری از اقوام استعدادهای ذاتی بسیاری دارند، اما هیچ قومی اینچنین استعدادهای خود را ضایع نگذاشته است.
جواد طباطبایی، تاملی دربارهی ایران جلد نخست: دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، تهران، مینوی خرد، 1395، ص 44