بعضی وقتها هم دلیل چیزها را به خاطر نمیآوریم، یعنی تنها آنقدری مهم بودهاند که باعث اتفاق افتادن چیزی یا کسی شده باشند و آنقدری مهم نبودهاند که در خاطر آدم باقی مانده باشند، مثل خاطرات کوچکی که هنوز هم لبخند بر روی لب آدم میآورند، اما به خاطرشان نمیآوریم [خندههای بیدلیل]، یا اندوههایی ناگهانی در میانهی خوشحالی آدم [غمهای نامعلوم]، یا قدمهایی که در جای مشخصی از خیابان کمی کندتر میشوند [قدم زدنهای بیهدف]، چیزهای بیدلیلی که تنها دلیلش را به صورت انتخابی به یاد نمیآوریم، اما یادشان هم ما را رها نمیکنند
@Momas1
@Momas1