یک‌ مماس نوشت


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


نامعلوم نوشته‌های بلندتر یک مهندس کامپیوتر الکی، کسی که آخرین امیدش نوشتن است
ارتباط با مماس: @YeMomas

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций








Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
برای دوست داشتن کلمه‌ها و حرف‌های خودتون رو داشته باشید، چیزهایی که از قبل وجود داشتن، رنج‌های آدم‌هایی که اون چیزها رو ابداع کردن رو هم با خودشون میارن

@Momas1




چیزهای نصفه نیمه آدم را نصفه نیمه می‌کنند، انگار که هر بار یک تکه از بودنت را برای تمام کردنشان از جایی از خودت برمی‌داری و در جای خالی ناقصشان می‌گذاری و باز هم کامل نمی‌شوند و باز هم رهایشان می‌کنی و باز هم می‌روی، با تکه‌هایی کمتر از بودنت

@Momas1


که آدم از یک جایی به بعد دیگر برای هرچیزی یک معنای مشخصی پیدا کرده است و هر چیزی یک چیز دیگری را به یادش می‌آورد، که هر عطری دیگر می‌تواند آدم را به یک ناکجای معلوم ببرد و هر اسمی دیگر تنها با خاطراتی معلوم از آنِ یک نفر شده باشد و تنها دیگر او را به یاد آدم بیاورد، خاطرات انتخابیی که دیگر آن‌ها را رها نخواهیم کرد و بیشتر ما را پر کرده‌اند و دیگر جای زیادی برای چیز دیگری باقی نگذاشته‌اند، مگر تکرار کردنشان

@Momas1


آهنگ مناسب شب یلداتون مبارک
@Momas1




تنهایی ترکیبیست از چیزهایی که دیگر کسی آن‌ها را نمی‌خواهد، مگر خود آدم، کلمه‌ها و چیزهای ریز و درشتی که دیگر آنقدرها هم نیستند و آدم خودش را از آن‌ها پرکرده است و دیگر جای اضافه‌یی برای چیزی و کسی باقی نمانده باشد

@Momas1


چیزی نمانده بود که به تمام خودم تمام گم بشوم، عصر دلگیر جمعه‌ی پاییزی بود و گم شدن و دیگر پیدا نشدن همیشه یکی از بهترین راه‌های ممکن برایش، و افسوس که اندوهی نامعلوم باز هم پیدایمان می‌کرد

@Momas1


زندگی تازه وقتی که همه چیز به هیچ چیز تبدیل می‌شود، آغاز می شود، تلاش برای ادامه دادن هیچ چیز، به عنوان چیزهایی که روزی یکی چیزی بوده‌اند و حالا دیگر معنایشان را برای آدم از دست داده‌اند و به یه یک مشت کلمات بی‌معنی تبدیل شده‌اند

@Momas1




‏آدم‌ها چیزهایی که دوست می‌دارند را ادامه می‌دهند و چیزهایی که دوست نمی‌دارند را رها می‌کنند، اما هیچ وقت درست نمی‌دانند که در مورد چیزهایی که در میانه‌ی این چیزها قرار می‌گیرند چه باید بکنند، در مورد تمام بیشتر چیزها و آدم‌هایی که هر روز با آن‌ها سروکار دارند، ندانستن و سردرگمی ادامه داری که آن را روزمرگی می‌نامند

@Momas1


گاهی هم دیگر خود آن چیز یا آدم برای آدم مهم نیست، اما آن حسی که قبلا بوده است و حال دیگر نیست آدم را غمگین میکند، اما نه به شکل خوب یا بدش، تنها غمیست که آدم نمیداند که باید با آن چه کاری بکند، سرگردانیِ نامعلوم از چیزی که معنی درست آن را نمی‌توانی پیدا کنی و همزمان تمام معانی برای آن هم درست و هم غلط باشند

@Momas1




من ناقص بودن چیزها را دوست میدارم، چیزهای کوچکی که جا افتاده باشند و آدم بتواند که آن‌ها را با چیزهایی که دوست می‌دارد پرشان بکند، قسمت‌های خالی و فراموش شده‌ی خاطراتی که آدم آن‌ها را با لبخندهایش پر کرده باشد

@Momas1




ما در نهایت شبیه چیزهای که نمی‌خواهیم بشویم می‌شویم، نه به خاطر اینکه به طرفشان می‌رویم، تنها به این خاطر که همیشه از آن‌ها دوری کرده‌ایم و یک جایی در نهایت دیگر خسته‌تر از آن بوده‌ایم که بیشتر از آن، از آن‌ها دور شویم و ایستاده‌ایم و نشسته‌ایم و زمانی که به ما رسیده است، دیگر توانی برای رد کردنش نداشته‌ایم و تنها قبولش کرده‌ایم دیگر، و انگار که این سرنوشت تمام چیزهاییست که می‌دانیم که اتفاق میوفتند و تنها نمی‌خواهیم که قبولشان کنیم و همیشه وقتی می‌پذیریمشان که دیگر چیزی از ما باقی نمانده باشد

@Momas1


مرد خاطراتش را از روی بند رخت جمع کرد، توی دلش لباسشویی‌ها مشغول به کار بودند و اندوه‌هایش را چنگ می‌زدند، اما انگار تمام این‌ها هم برایش کافی نبود، شاید باید کسی با چوبک به جان دلتنگی‌هایش می‌افتاد و خاطرات رسوب کرده‌اش را برطرف می‌کرد، یا شاید هم تنها لازم بود که هیچ کاری نکند و بنشیند و به چرخیدن آن انبوه اندوه نامعلوم خیره بشود

@Momas1

Показано 20 последних публикаций.