#شرح_جامع_مثنوی_معنوی
📗 حکایت طوطی و بقال
💠خلاصه حکایت : بقالی طوطی زیبا و خوش نوائی داشت و با مشتریان نکته ها می گفت و آنان را به خود سرگرم می داشت و هر وقت که بقال از دکان بیرون می رفت ، طوطی مواظب دکانش می شد .
روزی طوطی در دکان به پرواز درآمد و شیشه های روغن گل را بر زمین ریخت . بقال وقتی که به دکان بازگشت و دید که روغن ها روی زمین پخش شده خشمگین شد و چنان ضربتی بر سر طوطی نواخت که پرهای سرش فرو ریخت و تا چند روز از سخن گفتن و بانگ برآوردن خودداری کرد .
این گذشت تا اینکه روزی جولقی از کنار دکان می گذشت ، همینکه چشم طوطی به او افتاد خیال کرد که طاسی آن مرد نیز سببی مانند طاسی او دارد . پس ناگهان طوطی به سخن آمد و از آن مرد پرسید ” تو مگر از شیشه روغن ریختی ” مردم از شنیدن این سخن و مقایسه طوطی به خنده افتادند زیرا که طوطی قیاس نابجا کرده بود و طاسی خود را با طاسی آن مرد یکی فرض کرده بود .
#مولانا در این داستان ضمن ایراد نکته های ظریف عرفانی ، قیاسهای ناروا و مقایسه های بیجائی را که معمولا میان مردم رواج دارد مورد نقد قرار داده است که مشروحا ضمن شرح ابیات بیان خواهد شد .
– جولقی دسته ای از قلندران بودند که به رسم این طایفه موی سر و صورت را می تراشیده و لباسی مویین و خشن از جنس جوال به تن می کردند که گاهی این لباس مرکب بوده از پاره ها و تکه ها به رنگهای مختلف که آن را دلق مرقع می گفته اند .
بنابراین #جولقی منسوب است به جولق به معنی جوال و آن خرقه ای بوده مویین و ضخیم :
247
بود بقالی و وی را طوطیی
خوش نوایی؛ سبزِ گویا طوطیی
🍃 در دوران پیشین بقالی بود که طوطیی خوش آواز و سبز رنگی داشت، و این طوطی با مردم حرف می زد.
248
در دُکان بودی نگهبانِ دکان
نکته گفتی با همه سوداگران
🍃 این طوطی در واقع نگهبان دکان بود و با همه مشتریان نکته و لطیفه می گفت.
249
در خطابِ آدمی ناطق بُدی
در نوایِ طوطیان؛حاذق بُدی
🍃 این طوطی با آدمیان حرف می زد و در نغمه سرایی طوطیان نیز بسیار ماهر بود.
ادامه دارد ....
۲۶-آغاز حکایت بقال و طوطی
🎼 مثنوی معنوی مولانا ؛ ابیات ۲۴۷ تا ۲۴۹
✍ شرح و تفسیر ؛ کریم زمانی
#شرح_مثنوی_معنوی
| 💌 مجله ادبی هنری پیغمبرِ ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha
📗 حکایت طوطی و بقال
💠خلاصه حکایت : بقالی طوطی زیبا و خوش نوائی داشت و با مشتریان نکته ها می گفت و آنان را به خود سرگرم می داشت و هر وقت که بقال از دکان بیرون می رفت ، طوطی مواظب دکانش می شد .
روزی طوطی در دکان به پرواز درآمد و شیشه های روغن گل را بر زمین ریخت . بقال وقتی که به دکان بازگشت و دید که روغن ها روی زمین پخش شده خشمگین شد و چنان ضربتی بر سر طوطی نواخت که پرهای سرش فرو ریخت و تا چند روز از سخن گفتن و بانگ برآوردن خودداری کرد .
این گذشت تا اینکه روزی جولقی از کنار دکان می گذشت ، همینکه چشم طوطی به او افتاد خیال کرد که طاسی آن مرد نیز سببی مانند طاسی او دارد . پس ناگهان طوطی به سخن آمد و از آن مرد پرسید ” تو مگر از شیشه روغن ریختی ” مردم از شنیدن این سخن و مقایسه طوطی به خنده افتادند زیرا که طوطی قیاس نابجا کرده بود و طاسی خود را با طاسی آن مرد یکی فرض کرده بود .
#مولانا در این داستان ضمن ایراد نکته های ظریف عرفانی ، قیاسهای ناروا و مقایسه های بیجائی را که معمولا میان مردم رواج دارد مورد نقد قرار داده است که مشروحا ضمن شرح ابیات بیان خواهد شد .
– جولقی دسته ای از قلندران بودند که به رسم این طایفه موی سر و صورت را می تراشیده و لباسی مویین و خشن از جنس جوال به تن می کردند که گاهی این لباس مرکب بوده از پاره ها و تکه ها به رنگهای مختلف که آن را دلق مرقع می گفته اند .
بنابراین #جولقی منسوب است به جولق به معنی جوال و آن خرقه ای بوده مویین و ضخیم :
247
بود بقالی و وی را طوطیی
خوش نوایی؛ سبزِ گویا طوطیی
🍃 در دوران پیشین بقالی بود که طوطیی خوش آواز و سبز رنگی داشت، و این طوطی با مردم حرف می زد.
248
در دُکان بودی نگهبانِ دکان
نکته گفتی با همه سوداگران
🍃 این طوطی در واقع نگهبان دکان بود و با همه مشتریان نکته و لطیفه می گفت.
249
در خطابِ آدمی ناطق بُدی
در نوایِ طوطیان؛حاذق بُدی
🍃 این طوطی با آدمیان حرف می زد و در نغمه سرایی طوطیان نیز بسیار ماهر بود.
ادامه دارد ....
۲۶-آغاز حکایت بقال و طوطی
🎼 مثنوی معنوی مولانا ؛ ابیات ۲۴۷ تا ۲۴۹
✍ شرح و تفسیر ؛ کریم زمانی
#شرح_مثنوی_معنوی
| 💌 مجله ادبی هنری پیغمبرِ ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha