مُحِبان رسـﷺـول اللّٰـه


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Религия


شمائل محمدیهﷺ،
صفات اخلاقی حضرت ﷺ
اداب و سنن زندگی رسول الله ﷺ
صد عمل برای حمایت از پیامبرﷺ
دعاهای مسنون در هر عمل
و...
در این کانال به اشتراک گذاشته میشود، در نشر انها با ما سهیم باشید
جزی الله عنا محمداًﷺ
➳ 𝟣𝟦𝟢𝟢,𝟤,𝟨
#ڪپـی‌اسم‌ڪانال‌وبنـر🚫..

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Религия
Статистика
Фильтр публикаций




هيچگاه  انسان سالم، دیگری را شکنجه نمی‌کند.این انسان آزار دیده است که آزار می‌رساند.زخم خورده ها علاقه عجیبی به زخم زدن به دیگران دارند،آنها که از عزت نفس پایینی برخوردارند میل عجیبی به تحقیر کردن و گرفتن اعتماد به نفس و عزت نفس دیگران دارند.یادت باشد تو هیچگاه کنار آنها بزرگ نمی‌شوی، فقط تحقیر می شوي.چون یک فرد ناسالم، هر چیز در اطرافش را بیمار میکند

•کارل گوستاو يونگ


Репост из: 💰«کفه حسناتت را سنگین کن »⚖️
#زاد المعاد

📌حرف آخر اسمت رو از تو تصویر پیدا کن ، چه عددی زیرش نوشته شده؟؟

۱_ حالا حداقل به همین تعداد بر پیامبر محبوبمان ﷺ درود هدیه کن
🌼

۲_ تو گروهایی که عضوی، این پست رو نشر بده تا به سبب تو هزاران درود بر پیامبر ﷺ هدیه بشه🌷


🎈یــــــــا #رســول_اللهﷺ...

🌸مثل تو دیگــر در پهــنه‌ی زمـین #تکرار نخواهـــد شد...

🌸اما با تکـرار #صلوات بر تـو نــ✨ــور حضورت را در قلـــ♡ــبم احساس می‌‌کنــم...


♡(✨)اللّـهُمَّ
♡♡(✨)صَــلِّ
♡♡♡(✨)عَــلَى
♡♡♡♡(✨)مُحَـمَّدٍ
♡♡♡♡♡(✨)وآلــ
♡♡♡♡♡♡(✨)مُحَـمَّدٍ


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔸الله ﷻ می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾

✔️ خداوند و ملائکه‌اش بر پیامبر ﷺ صلوات و درود می‌فرستند پس ای مومنان بر او صلوات بفرستید و درودی نيكو....

اللهمّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد
وَ عَلی آلِ مُحَمَّد


Репост из: 💚📖♡ربیــع القــــــوب♡📖💚
سلام علیکم خوبان همیشه همراه🌹

عزیزان درنظر داریم برای دوکودک لباس گرم پالتو وکفش مناسب برای فصل زمستان تهیه کنیم سرپرست بیمار هست وتوان مالی خییلی ضعیفی دارند برای رفت آمد به مدرسه لباس مناسبی نیس باهمدلی هزینه زیادی نیست هرکس درتوانش هست مبلغی رو برای این کار خداپسندانه اختصاص بده عزیزان برای دوکودک معصوم هزینه میشه وبنده خودم مالک کانال ربیع هستم وتایید میکنم مطمئن باشید اجرش درنزد خداوند محفوظ هست نادیده ازش نگذرید

جزاکم الله خیرا کثیرا🌹🌹🌹🌹

6277601250261532


#۳۶۵_روز_با_پیامبر

روز ١٥٩ - شادترین روز معاذ

معاذ بن جبل پیامبرمان ﷺ را بسیار دوست داشت. یک روز پیامبر عزیزمان ﷺ در‌حالی‌که با شترش می‌رفت، معاذ را پشت سر خود سوار کرد. تا این حد نزدیک بودن به پیامبر ﷺ، معاذ را هیجان‌زده کرده بود. چه چیز زیباتر از اینکه در ترک پیامبر بنشینی و او را در بغل گیری؟! کمی
که رفتند، پیامبرمان ﷺ به او گفت:
"معاذ!..."
معاذ گفت:
"بفرمایید یا رسول‌الله!"
پیامبر فرمود:
"می‌دانی که حقِ الله بر بندگانش این است که فقط او را عبادت کنند. اگر بندگان چنین کنند؛ الله آنها را عذاب نخواهد داد."
حضرت معاذ با هیجان پرسید:
"می‌توانم این را به مردم خبر بدهم که خوشحال شوند؟"
پیامبر عزیزمان ﷺ فرمود:
"اگر آن‌ها این را بشنود، ممکن است تنبلی کنند."
پیامبرمان ﷺ از این هراس داشت که مردم با اعتماد به مهربانیِ الله در عبادت سستی و تنبلی کنند.
مدتی بعد، پیامبر عزیزمان ﷺ و معاذ از شتر پیاده شده و کناری نشستند. معاذ خیلی خوشحال بود. پیامبرمان ﷺ دوست داشت بر شادمانیِ او بیفزاید. دستش را گرفت و با نگاه در چشم‌هایش فرمود:
"معاذ! به خدا سوگند که من تو را دوست دارم."
معاذ از شنیدن این فرمایشِ پیامبرمان ﷺ بسیار هیجان‌زده و احساساتی شد، اشکِ شوق از چشمانش فرو می‌ریخت. پیامبرمان ﷺ به معاذ گفت:
"دوست داری دعایی به تو توصیه کنم که بعد از نمازهایت بخوانی؟" و این دعا را به او یاد داد:
"پروردگارا! من را در ذکر کردن، شُکر گفتن و به زیبایی و نیکویی عبادت کردنِ خودت یاری ده."
معاذ خاطره آن روز را همواره با شادمانی بازگو می‌کرد و همیشه در نمازهایش آن دعا را می‌خواند. دعایی که پیامبر به معاذ یاد داد؛ باعث شد او هرگز در عبادت کردن دچار مشکل و اشتباه نشود.


#زاد المعاد

✨مژده به خواهران مسلمان ✨

📮عنوان عمل :
نشستن زن مسلمان در خانه و بدون ضرورت خارج نشدن


⏰ زمان لازم : هرچه بیشتر، بهتر


🎁پاداش :

تازمانی که به نیت عمل به دستور الله متعال در خانه است ، گویا مشغول عبادت است ✨⛈😍


﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾


«زن در خانەی خویش، اجر و پاداش یك امام عادل را دارد».

❀ شیخ محمد آدم إثيوبی رحمه‌الله


#۳۶۵_روز_با_پیامبر

روز ١٥٨ - زید محبوب‌ترین اسبش را هدیه می‌دهد

پیامبر عزیزمان ﷺ مسلمانان را به صدقه دادن تشویق می‌کرد، و همیشه می‌فرمود:
"تا زمانی که از چیزهایی که خیلی دوستشان دارید صدقه ندهید؛ به ثواب دست نخواهید یافت."
زید این فرمایش پیامبرمان ﷺ را شنیده بود. اسبی داشت که بسیار دوستش داشت. اسمِ اسب شبله بود. رفت و آن را آورد. افسارش را دست پیامبرمان ﷺ داد و گفت:
"یا رسول‌الله! اسبم را برای شما آوردم، آن را بگیرید و به فقرا بدهید."
پیامبر عزیزمان ﷺ از این رفتار زید بسیار خشنود شده بود. چون می‌دانست که زید اسبش را چقدر دوست دارد. کار زید، کار بزرگی بود. پیامبر ﷺ صدقه‌اش را پذیرفت. کمی بعد آن را به پسر کوچک زید، اُسامه، هدیه داد. زید که از این کار پیامبر ﷺ هم تعجب کرده بود؛ هم ناراحت، به سرعت نزد پیامبر عزیزمان ﷺ آمد و گفت:
"یا رسول‌الله! آیا الله صدقه من را قبول نفرموده است؟"
پیامبر محبوبمان ﷺ با لبخند به او نگاه کرد و فرمود:
"الله صدقه‌ات را قبول کرده، خیالت راحت باشد."
زید خوشحال از فهمیدنِ این موضوع، از پیش پیامبر عزیزمان ﷺ رفت.


#۳۶۵_روز_با_پیامبر

روز ١٥٧ - برده‌های خوشحال

ابو‌مسعود که هنگام کتک زدنِ برده‌اش از پیامبرمان ﷺ هشدار دیده بود، ماجرا را برای دوستانش تعریف کرد. همه را پریشانی و نگرانی فرا گرفت؛ زیرا همه آنان که برده داشتند، برده‌هایشان را می‌زدند. پس از فرمایشات پیامبرمان ﷺ نمی‌دانستند چگونه باید با آن‌ها رفتار کنند. دسته جمعی نزد پیامبر عزیزمان ﷺ رفتند. یکی از آن‌ها پرسید:
"یا رسول‌الله! خیلی از ما در خانه برده داریم. چطور باید با آن‌ها رفتار کنیم؟ چند بار باید با وجود رفتار اشتباهشان آن‌ها را عفو کنیم؟ لطفا ما را راهنمایی بفرمایید."
پیامبرمان ﷺ رو کرد به آن فرد و به آرامی فرمود:
"هر روز هفتاد بار آن‌ها را عفو کنید."
حاضران با حیرت و تعجب به همدیگر نگاه کردند. تا آن روز برده‌هایشان را در سخت ترین کارها به کار می‌گرفتند. آن‌ها را تحقیر و تنبیه می‌کردند. تازه می‌فهمیدند که رفتارشان چقدر اشتباه بوده است. پیامبر عزیزمان ﷺ به سخنانش ادامه داد:
"آن‌ها برادران شما هستند. به برادرانتان که به عنوان برده زیر دست شما هستند از همان غذایی بدهید که خودتان می‌خورید. خود چه می‌پوشید بر او هم بپوشانید. کارهای فراتر از توانش بر او تحمیل نکنید. هر جا لازم شد یاری‌اش دهید. هرگاه به قصد کتک زدن دست خود را روی او بلند کردید؛ الله را به یاد آورید و دستتان را پایین بیندازید."
مسلمانان با دقت به سخنان پیامبرمان ﷺ گوش دادند و نگران و پریشان به خانه‌هایشان برگشتند.
از آن روز به بعد، خنده به رخسار برده‌ها برگشت. در خانه‌ها شادمانی تازه‌ای پدید آمد. برده‌ها آزار نمی‌دیدند. تحقیر و شکنجه نمی‌شدند. دیگر آن‌ها را نه به عنوان خدمتکار؛ بلکه به چشم فرزند می‌دیدند. زیبایی‌های دین اسلام در دل‌ها و سرزمین‌ها به سرعت انتشار یافت. اسلام با نظمی که با خود آورده بود؛ همه جا آرامش و شادمانی می‌افکند.


Репост из: 💰«کفه حسناتت را سنگین کن »⚖️
#ذکرشماره 5

۝ ...فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ۚ ...۝

پس به سوی نیکیها بشتابید و در انواع خیرات از یکدیگر سبقت بگیرید 
سوره بقره آیه 148


📿 عنوان ذکر :     
      تلاوت سوره مباركه اخلاص

قل هو الله احد ۝ الله الصمد ۝
لم يلد و لم يولد ۝ و لم يكن له كفوا أحد ۝


🔗🎁 پاداش :

▪️ يك بار تلاوت اين سورة مبارکه برابر با ثلث قران میباشد

▪️با ۱۰ بار تلاوت ان برایت در بهشت قصری ساخته میشود


🏡🏘چطوره با هم شهرک سازی رو تو بهشت شروع کنیم ؟! ✨


📟 حداقل تعداد درخواستی :  10 هزار مرتبه


⏰ زمان :
      اغاز وقت: ساعت 17 روز شنبه
      پایان وقت: ساعت 17روز دوشنبه


👌دوستانی که تمایل دارند شرکت کنند، مقدار دلخواه رو تو گروه مون کامنت کنند تا با همکاری هم مقدار درخواستی رو کامل کنیم

https://t.me/+rNKa1RVoOuBiNGE0

Aysan 500
S sh 1000
Zn khan 200
Soodi 1000
Babori 1000
Ashrafi 200
Mohammedi 500


#مجموع‌تاکنون4400✨✨


📌فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ ۝ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ ۝

کسی که ترازوی (حسنات و نیکیهای) او سنگین باشد. او در زندگی رضایت بخشی بسر می‌برد.
قارعة آیه 6 و 7


#۳۶۵_روز_با_پیامبر

روز ١٥٦ - برده‌ای که آزادی‌اش را در آغوش گرفت

شخصی به نام ابو‌مسعود از برده‌اش بسیار عصبانی شده بود. شلاق را به سرعت بر پشت برده فرود می‌آورد. صدای شلاق از دور شنیده می‌شد. مدام بر سرعتش افزوده میشد و عصبانیتش فروکش نمی‌کرد. برده بیچاره با هر ضربه، درد بیشتری می‌کشید و اشک از چشمانش روان بود. ابو‌مسعود برای ضربه‌های دیگر شلاق را بالای سر برده بود که صدایی قوی شنید:
"ای ابومسعود! بدان که..."
شلاقِ ابو‌مسعود یک‌باره از دستش افتاد؛ اما عصبانیتش تمام نشده بود. به آرامی شلاق را از زمین برداشت که دوباره بزند. همان لحظه دوباره همان صدا را شنید:
"ابومسعود! بدان که..."
چه کسی بود که او را صدا می‌زد؟ برگشت و به سمتِ صدا نگاه کرد. همان دم سر تا پایش سرخ شد. از شرم دنبال جایی برای پنهان شدن می‌گشت. چون صاحب صدا کسی نبود جز پیامبر عزیزمان ﷺ. او در مقابل پیامبرمان ﷺ مثل یک مجرم ایستاده بود. پیامبرمان ﷺ سخنش را تکمیل کرد:
"ای ابومسعود! بدان که قدرت الله در مقابلِ تو بسیار بیشتر از قدرت تو در برابر این برده است." ابومسعود به خطایش پی برده بود. او پشیمان از کار خود با شرمساری گفت:
"یا رسول‌الله! دیگر هرگز برده‌ها را نخواهم زد. این برده را هم به خاطر رضای الله آزاد می‌کنم."
پیامبر عزیزمان ﷺ از آزادیِ برده شکنجه دیده خشنود شد. برده انگار دوباره متولد شده بود. در سایه پیامبرمان ﷺ هم از شکنجه رهایی یافته بود و هم آزادی‌اش را در آغوش کشیده. با چشمانی سرشار از شیفتگی از پیامبرمان ﷺ تشکر کرد.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
صلوات بفرستید بر محبوب دلها ﷺ🥹


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
اگر قرآن نوشته‌ی حضرت محمد 📿 هست، ۱۴۰۰ سال پیش از کجا می‌دونسته که ماه از خودش نوری نداره و نور رو بازتاب می‌کنه؟


#۳۶۵_روز_با_پیامبر

روز ١٦۰ - خوشحالیِ مردِ فقیر

در زیباترین شهر، مدینه، همه خوشحال بودند. یتیمان، بینوایان و بیچارگان کسی را یافته بودند که زیر پر و بالشان را بگیرد و یار و یاورشان باشد. شفقت و محبت پیامبرمان ﷺ زخم‌های همه را تیمار می‌کرد. برای همین حتی یک لحظه اطراف پیامبرمان ﷺ خلوت نمی‌شد.
روزی مرد فقیری که گرفتارِ نداری، تنگ‌دستی و گرسنگی بود، در نهایتِ بیچارگــی نــزد پیامبرمان ﷺ آمد. حال و روزش را با ایشان در‌میان گذاشت، و تقاضای کمک کرد. پیامبر عزیزمان ﷺ با دقت به حرفه‌‌های او گوش داد. خیلی عمیق به فکر فرورفت. الله انسان‌ها را به کار کردن دستور می‌دهد و از انسان‌ها می‌خواهد که نانِ بازوی خودشان را بخورند. پیامبر ﷺ از مرد فقیر پرسید:
"در خانه چیز به درد بخوری داری؟"
مرد فقیر گفت:
"یک چادر داریم، هنگامِ خواب هم زیراندازمان است؛ هم روانداز. یک کاسه هم داریم."
پیامبر عزیزمان ﷺ فرمود:
"برو و آن‌ها را برای من بیاور."
آن شخص به خانه‌اش رفت چادر و کاسه را برداشت و دوباره نزد پیامبرمان ﷺ آمد. پیامبرمان ﷺ آن‌ها را در دست گرفت
و با صدای بلند فرمود:
"کسی هست که این‌ها را بخرد؟"
یکی گفت:
"من می‌خرم." اما مبلغ پیشنهادی او کم بود.
پیامبرمان ﷺ دوباره فرمود:
"کسی هست بیشتر بدهد؟"
فرد دیگری گفت: "من بیشتر می‌دهم.» و آنها را خرید.
پیامبرمان ﷺ پول را به فقیر داد و فرمود:
"با بخشی از این پول خوراکی بخر و خانواده‌ات را با آن سیر کن. با بقیه‌اش هم یک طناب بخر و نزد من بیا."
فقیر چیزی نفهمید؛ اما فرمایش پیامبرمان ﷺ را انجام داد. با آن پول، خوراکی و طناب خرید و نزد پیامبرمان ﷺ رفت.
پیامبرمان ﷺ یک تبر به او داد و فرمود:
"برو و در کوه هیزم جمع کن. هیزم‌ها را در بازار بفروش، پانزده روز بعد دوباره بیا."
آن فرد از فرمایش پیامبرمان ﷺ تبعیت کرد. پانزده روز بعد با خوشحالی برگشت. پیامبرمان ﷺ از خوشحالی او شادمان شد. مرد فقیر گفت:
"با طناب هیزم آوردم و در بازار فروختم. طی پانزده روز پول خوبی به دست آوردم. برای خانواده‌ام خوراک و پوشاک تهیه کردم."
پیامبر عزیزمان ﷺ لبخند زد و فرمود:
"کار کردن و با عرق جبینِ خود نان به دست آوردن بسیار بهتر از آن است که در روزِ قیامت لکه گدایی بر چهره‌ات باشد."
مرد فقیر بدون آنکه محتاجِ کسی باشد؛ راه امرار معاش را یافته بود. برای او چیزی شیرین‌تر از خوردن دسترنج خود نبود. او با یاری و راهنمایی پیامبرمان ﷺ از فقر نجات یافت. دیگر او همان آدم فقیر نبود؛ بلکه مردی کاری و شادمان بود.


#۳۶۵_روز_با_پیامبر

روز ۱۵۵ - فداکاریِ صحابیِ فقیر

مسافری از راهی بسیار دور به مدینه آمده بود. از خستگی توانِ گام برداشتن نداشت به شدت گرسنه بود. با زحمت بسیار خودش را به پیامبر عزیزمان ﷺ رساند و گفت:
"یا رسول‌الله! روزهاست گرسنه‌ام، خسته‌ام، چیزی ندارید به من بدهید؟"
قلب مهربان و لبریز از عشق پیامبرمان ﷺ لرزید. به خانه خبر داد؛ اما خانواده پیامبر ﷺ چون هر چه داشتند به فقرا داده بودند، گفتند:
"به خدا سوگند که جز آب چیزی در خانه نداریم."
سپس پیامبرمان ﷺ حاضران در مسجد را مورد خطاب قرار داد:
"چه کسی این شخص را امشب مهمان می‌کند؟"
یکی از انصار برخاست و اظهار کرد که می‌تواند امشب او را در خانه‌اش مهمان کند. با آن شخص به خانه رفتند. در اصل آن صحابی هم بسیار فقیر بود؛ اما این مسافر خیلی گرسنه بود. دوست داشت او را سیر کند و زمینه استراحتش را فراهم آورد. او می‌دانست سیر کردن یک آدم گرسنه ثواب زیادی دارد. پس مسافر را به خانه دعوت کرد و از همسرش پرسید:
"در خانه چیزی برای خوردن هست؟"
همسرش گفت:
"فقط به اندازه‌ای که بچه ها را سیر کند."
صحابی به همسرش گفت:
"یک امروز بچه ها را با چیزی سرگرم کن. وقتی غذا خواستند آن‌ها را بخوابان. ما که نشستیم سرِ سفره، تو بلند شو و چراغ را خاموش کن. مهمان خیال کند که ما هم با او می‌خوریم و راحت شکمش را سیر کند."
زن به حرف شوهرش گوش داد. زودتر از قبل، بچه ها را خواباند. غذا را برای مهمان برد و بعد چراغ را خاموش کرد. از بیرون نوری به خانه می‌تابید. صاحبخانه‌ها هم نشستند اما در تاریکی وانمود به خوردن می‌کردند. مهمان گمان می‌کرد ایشان هم از غذا می‌خورند. مهمان سیر شد. صابخانه‌ها هم گرسنه شب را به صبح رساندند.
با طلوع خورشید، مهمان از آنجا رفت. صاحبخانه نزد پیامبر عزیزمان ﷺ رفت. پیامبر عزیزمان ﷺ با لبخند به چشم‌های او نگاه می‌کرد. انگار از کار دیشب او خبر داشت، فرمود:
"الله از کاری که تو و همسرت برای مهمان کردید راضی و خشنود است."
صحابی بسیار خوشحال شد و به خاطر سخنانی که از پیامبرمان ﷺ شنید، الله را شُکر گفت.


Репост из: 💰«کفه حسناتت را سنگین کن »⚖️
📌حرف اول اسمت رو از تو تصویر پیدا کن ، چه عددی زیرش نوشته شده؟؟

۱_ حالا حداقل به همین تعداد بر پیامبر محبوبمان ﷺ درود هدیه کن
🌼

۲_ تو گروهایی که عضوی، این پست رو نشر بده تا به سبب تو هزاران درود بر پیامبر ﷺ هدیه بشه🌷


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
صل الله علیه وآله وسلم🤍


💞فضیلت صلوات درشب وروز جمعه💞

پیامبر ﷺ فرمودند:
💖در روز و شب جمعه بر من صلوات بفرستید، و هر کس بر من صلوات بفرستد، خداوند ۱۰ بار بر او صلوات می‌فرستد.» [رواه بيهقی/5994]💖


💞اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد
اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد💕


#۳۶۵_روز_با_پیامبر

روز ۱۵۴ - او را «ابو‌هریره» نامید

عبد الرحمن یکی از اصحاب صفه بود. او گربه‌ها را خیلی دوست داشت. هر جا گربه‌ای می‌دید، می‌رفت و نوازشش می‌کرد. حتی اگر خودش گرسنه بود؛ به گربه ها غذا می‌داد. این کار او را خیلی خوشحال می‌کرد. راه که می‌رفت پشت سرش گربه‌ها راه می‌افتادند. پیامبرمان ﷺ از این حال او بسیار خوشش می‌آمد. اسمِ «ابو‌هریره» را روی عبدالرحمن گذاشت. ابوهریره یعنی بابای گربه.
روزی ابوهریره خیلی گرسنه بود. چیزی برای خوردن پیدا نکرده؛ اما این را به کسی نمی‌گفت. پیامبرمان ﷺ با دیدن ابوهریره فهمید که روزهاست چیزی نخورده است. با صدای لبریز از محبتش فرمود:
"ابوهریره! با من بیا."
ابوهریره به سختی برخاست و دنبال پیامبرمان ﷺ راه افتاد. با هم به خانه پیامبرمان ﷺ رفتند. آنجا یک کاسه شیر بود. پیامبرمان ﷺ فرمود:
"برو دوستان اصحاب صفه را هم صدا کن. ایشان هم بیایند."
ابوهریره رفت و دوستانش را هم صدا زد. از طرفی با خودش می‌گفت:
"شیرِ کمی در ظرف بود، این کاسه، نهایتاً من را سیر کند. دوستانِ دیگر هم حداقل به اندازه من گرسنه هستند. این شیر چه کسی را سیر می‌کند؟"
با هم به خانه پیامبرمان ﷺ رفتند. پیامبر زیبایمان ﷺ به ابوهریره گفت:
"شیر را بردار و به دوستانت تعارف کن."
ابوهریره ظرف شیر را برداشت و از آن شیر به همه داد. یک لحظه با خود فکر کرد که شیر تمام می شود و به خودش چیزی نمی‌رسد. همه سیر شدند، کمی شیر در ظرف مانده بود‌. ابوهریره شیری را که مانده بود تقدیم پیامبرمان ﷺ کرد. پیامبر عزیزمان ﷺ با لبخند به او نگاه کرد و با
محبت فرمود:
"ابوهریره!"
"بفرما، ای پیامبر خدا!"
"فقط من و تو مانده ایم که شیر ننوشیده‌ایم. بنشین تو هم بنوش."
ابوهریره نشست و «بسم‌الله» گفت و شروع کرد به نوشیدن. می‌نوشید و می‌نوشید؛ اما اصلاً از شیر کم نمی‌شد. ابو هریره سیر شده بود؛ اما پیامبرمان ﷺ با اصرار می‌فرمود:
"بنوش، بیشتر بنوش."
سرانجام ابوهریره گفت:
"سوگند به الله که دیگر جا ندارم."
پیامبرمان ﷺ فرمود:
"پس، کاسه را به من بده."
ابوهریره ظرف شیر را به پیامبرمان ﷺ داد. پیامبرمان ﷺ با گفتن بسم ‌الله بقیه شیر را نوشید و شُکر الله را به جای آورد.
ابو‌هریره هم مثل دیگر دوستان اصحاب صفه در حیرت بود. شیری که فکر می‌کرد کفاف خودش را هم نمی‌دهد، همه را سیر کرده بود. این چیزی نبود جز معجزه برکت پیامبرمان ﷺ. با شگفتی و عشق از آنجا رفتند، شکمِ همه سیر بود و دلشان لبریز از رضایت و خشنودی.

Показано 20 последних публикаций.