چرا در ایران مدرسه جای خوبی نیست؟
تقریبا هیچ بچهای نیست که از مدرسه رفتن لذت ببرد، آنها در سنی که پر از انرژی هستند، مجبورند، ساعتها پشت میز بنشینند، ساکت باشند و به حوصلهسربرترین حرفهای دنیا گوش بدهند.
ما در مدرسهای که ماشین حساب هم ممنوع بود، در حال مصنوعی آموزش دیدن برای عصر دیجیتال بودیم و معلمهای ما هیچ درکی از وضعیت جهان در آینده نداشتند.
در مدرسه، شبیه به یک اداره، پشت میز مینشستیم و اطاعت از ارباب را تمرین میکردیم. مدرسه نمیخواست که ما نوازنده، نقاش یا کارآفرین شویم؛ فقط میخواست در آینده کارمندهای مطیعی باشیم.
در مدرسه، کمک کردن به دیگران، اسمش تقلب بود و بابت آن جریمه میشدیم. آن جا حرص میخوردیم که نمره خودمان را بیتوجه به وضعیت دیگران، حداکثر کنیم، تا در بزرگسالی همین کار را با حساب بانکیمان تکرار کنیم.
کسی که در هنر و ورزش استعداد داشت، اما از ریاضی خوشش نمیآمد، شاگرد تنبل کلاس بود! مهم نبود نبوغش در نقاشی یا موسیقی چقدر باشد.
سوالهای مدرسه، یک جواب مشخص داشتند و هر جوابی غیر از آن، غلط بود.
در حالی که چالش اصلی دنیای امروز، پیدا کردن جوابهای جدید و حتی طرح سوالهای جدید است.
وقتی بزرگ شدیم، سوالمان این بود که از چه طریق میتوانیم برای خرید خانه تامین مالی کنیم
بهطوری که کمترین هزینه مالی را داشته باشد.
در مدرسه چه چیزی یاد گرفته بودیم؟
اتحاد مزدوج و میتوکندری و قانون کیرشهف که به هیچ دردی نخوردند.
درس ادبیات به جای این که ما را شیفته سعدی و بیدل دهلوی کند، با متونی که حتی ارزش ادبی هم نداشتند، ما را از شعر و داستان متنفر کرد و باعث شد سرانه مطالعه به زیر صفر سقوط کند!
تجربه کشورهایی مثل فنلاند نشان داده که آموزش میتواند کاربردی، مفرح، فراگیر و خلاق باشد.
پوریا بختیاری
@mmoltames
تقریبا هیچ بچهای نیست که از مدرسه رفتن لذت ببرد، آنها در سنی که پر از انرژی هستند، مجبورند، ساعتها پشت میز بنشینند، ساکت باشند و به حوصلهسربرترین حرفهای دنیا گوش بدهند.
ما در مدرسهای که ماشین حساب هم ممنوع بود، در حال مصنوعی آموزش دیدن برای عصر دیجیتال بودیم و معلمهای ما هیچ درکی از وضعیت جهان در آینده نداشتند.
در مدرسه، شبیه به یک اداره، پشت میز مینشستیم و اطاعت از ارباب را تمرین میکردیم. مدرسه نمیخواست که ما نوازنده، نقاش یا کارآفرین شویم؛ فقط میخواست در آینده کارمندهای مطیعی باشیم.
در مدرسه، کمک کردن به دیگران، اسمش تقلب بود و بابت آن جریمه میشدیم. آن جا حرص میخوردیم که نمره خودمان را بیتوجه به وضعیت دیگران، حداکثر کنیم، تا در بزرگسالی همین کار را با حساب بانکیمان تکرار کنیم.
کسی که در هنر و ورزش استعداد داشت، اما از ریاضی خوشش نمیآمد، شاگرد تنبل کلاس بود! مهم نبود نبوغش در نقاشی یا موسیقی چقدر باشد.
سوالهای مدرسه، یک جواب مشخص داشتند و هر جوابی غیر از آن، غلط بود.
در حالی که چالش اصلی دنیای امروز، پیدا کردن جوابهای جدید و حتی طرح سوالهای جدید است.
وقتی بزرگ شدیم، سوالمان این بود که از چه طریق میتوانیم برای خرید خانه تامین مالی کنیم
بهطوری که کمترین هزینه مالی را داشته باشد.
در مدرسه چه چیزی یاد گرفته بودیم؟
اتحاد مزدوج و میتوکندری و قانون کیرشهف که به هیچ دردی نخوردند.
درس ادبیات به جای این که ما را شیفته سعدی و بیدل دهلوی کند، با متونی که حتی ارزش ادبی هم نداشتند، ما را از شعر و داستان متنفر کرد و باعث شد سرانه مطالعه به زیر صفر سقوط کند!
تجربه کشورهایی مثل فنلاند نشان داده که آموزش میتواند کاربردی، مفرح، فراگیر و خلاق باشد.
پوریا بختیاری
@mmoltames