مهدی رستم‌پور


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


instagram.com/rostampour.mehdi

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


دروغ‌های قلعه‌نویی و افرادش - بازندگان طلبکار

تا همین ۱۵ سال پیش به تاکیدِ درست گزارشگران و خبرنگاران، ایرانیان تکنیکی‌ترین بازیکنان آسیا بودند.
چه فاجعه‌ای رخ داد که بازیکنان خلاق، از صحنه فوتبال ایران ناپدید شدند؟ طوری که در لیگ‌مان، بازیکنی در تراز اوستون اورونوف نداریم.
چرا منتظر محمد که جزو ۶۰ ملی‌پوش عراق در سال ۲۰۲۳ نبوده، از همهٔ چپ‌‌های ما بهتر است؟

امیر قلعه‌نویی می‌گوید بازیکن‌سازی وظیفه تیم ملی نیست و به عهده باشگاه‌هاست.
او و دستیارش الهویی، طلبکارانه جملات مشابهی را در صداوسیما به زبان آوردند.

حال آنکه قلعه‌نویی با لشکر دستیاران و مشاورانش جمعاََ در ۴۳ باشگاه، مربی بوده‌اند!
چنانچه تیم‌های مشترک را بکاهیم، در ۳۰ باشگاه مختلف + امید و ملی، مربی بوده‌اند. به ترتیب الفبا:
ابومسلم مشهد. استقلال اهواز. استقلال تهران. استیل آذین. برق تهران. برق شیراز. پاس. پارس جم. پرسپولیس. پیام خراسان. پیکان. تراکتور.. راه آهن. رایکا. سایپا. سپاهان. سپیدرود. سیاه جامگان. شهاب زنجان. شهرخودرو. شهرداری تبریز. صبا قم. کارون اروند. کشاورز. گل‌گهر. ذوب آهن. ماشین سازی. مس کرمان. نساجی. نفت تهران.

باشگاه‌های بزرگ و کوچک ایران زیر سیطرهٔ شما بوده و از دانش سازندگی برخوردار نبوده‌اید. به باشگاه‌های پرتعدادی هم مربی فرستادی که به آمار بیفزاییم از ۵۰ تیم می‌گذرد. پس عتاب و خطاب‌تان با کیست؟

قلعه‌نویی و الهویی در گل‌گهر ثروتمند، نیم نفر هم نساختند. به اتفاق سیامک قلیچ‌خانی و رفقای دلالش در سایت‌ها چندین بازیکن از رده خارج و مشکوک با مبالغ نجومی آوردند اما دستاوردشان برای باشگاه، یک قطعه حلبی هم نبود. حالا بجای سرافکندگی برای جام ملت‌ها، به سایرین غرولند می‌کنند!

آنکه باید بازیکن می‌ساخت و استعدادها را می‌پروراند، خودتان بودید اما نتوانستید. چون برای سیستم بکش زیرش، دنبال دکل‌هایی مثل استنلی کی‌‌روش می‌گشتید.

ایران معدن هنرهای فردی و بازی چشم‌نواز آسیا، دیگر حتی چهره‌ای خلاق در حد ستارگان امارات و قطر ندارد.
دیروز عمر عبدالرحمان با حاج‌صفی و آندو روپایی می‌زد. امروز نیز اکرم عفیف ۹۰ دقیقه با spank خدمت مدافعان لمپن‌ شما می‌رسد.
فردا بدتر از این‌ها در انتظارت است. گرچه کماکان طلبکار می‌مانی و توهماتت از ۲۰۰۷ را تکرار می‌کنی.

شیوه‌ای که شما «باند مربیان بی اصول، محفلی، رابطه‌باز و نتیجه‌گرا به هر قیمت» جا انداختید، شیمبای ۴۱ ساله را بمب نقل و انتقالات لیگ می‌کند.

جنابعالی به حزباوی ۲۰ ساله که فیکس السد است یک ثانیه بازی ندادی تا لات ۳۴ ساله‌‌ای که به منتقدانت لگد می‌زند را به زمین بفرستی. نتیجه‌اش جرخوردگی در عمق دفاع بود.

شما برای کارگردان جوانمرگ و بیگناه مستند ناصر حجازی حکم شلاق گرفتی. مهرداد حسینی سرکوبگر تهرانسر را در پوشش دروازه‌بان، روی نیمکت استقلال نشاندی.

اخلاق و نتیجه و آینده را یکجا باخته‌ای. کیست که نداند علاوه بر سکوها، در رسانه‌ها هم چندین «هانی خمانه‌دار» داری که همه را تپاندی توی هواپیما و بردی قطر.
خسارت این خبرناهاران، مانند کیاوش عزیزی که درجه ژنرالی به شانهٔ گروهبان قندلی چسباندند، بیش از بسیجیان اعزامی بود که فقط دو هفته آویزان فوتبال بودند.

@Mehdi_Rostampour


دکتر محمد توکل رئیس کنفدراسیون آسیا بود و مبتکر لیگ کشتی ایران (دومین در جهان، بعد از آلمان)
سال ۱۹۷۹ با بنیان نهادن قهرمانی آسیا، وقفه‌های ۴ ساله در دیده شدن ستارگان کشتی قاره را پاک کرد.

او در هیات رئیسه فیلا، گزینه‌ای بی رقیب برای جانشینیِ میلان ارسگان از یوگسلاوی بود.
اما با انقلاب ایرانسوز، مصطفی داودی رئیس تربیت بدنیِ دولت رجايی، به نهادهای بين‌المللی نامه فرستاد و کرسی‌های ورزش ايران را غيرقانونی دانست.

توکل از فیلا و کنفدراسيون حذف شد. مُرده‌یاد داودی خودش را نامزد پست‌های از دست رفته کرد. هر دو تا را باخت تا در اوج جنگ با عراق، اسماعیل حقی عراقی به ریاست کشتی آسیا برسد!

دهه ۹۰ میلادی توکل به هیات رئيسه فیلا برگشت. جهانی ۲۰۱۰ مسکو، آخرین سال عضویتش بود و سال بعد به تالار افتخارات فدراسیون جهانى پیوست.

جراح و متخصص زنان بود و همزمان قهرمان دانشجویان ایران. تحصیل را در انگلیس تکمیل کرد و سال ١٣٤٦ برگشت تا در بیمارستان هشترودیان خیابان سپهبد قرنی، ۴۰ سال طبابت کند. یادش جاودانه🕯🖤

@Mehdi_Rostampour


سیدمحمد خادم حقیقت پس از ۹۴ سال زیستِ سرافرازانه، در خاک آرمید.
محصول زورخانه وزیری شمس‌العماره و آخرین بازمانده از تیم ملی ۱۹۴۹ که کشورِ مهمان در قهرمانی ۱۹۴۹ اروپا بود.

مدیر تیم ملی در ۱۹۶۱ یوکوهوما (اولین قهرمانی جهان در خارج از خانه) و رئیس فدراسیون در ۱۹۶۵ منچستر که باز قهرمان دنیا شدیم.

دوره دوم ریاستش ۱۳۵۱ بود.
پاییز ۵۶ جاویدنام جهانبانی رئیس تربیت بدنی شد و پیش از هر تصمیمی، ورزش ملی را برای بار سوم به خادم سپرد.

با تحریم جام آریامهر توسط کشتی‌گیران، اتومبیل فدراسیون را در امجدیه پارک کرد. کلیدها را تحویل داد و خداحافظ.
عِمام آمد. خادم راستین ورزش بازداشت شد. سینما البرز (تنها سرمایه‌اش) را مصادره کردند.

شب‌های زندان، صدای تیرباران همبندیان را می‌شنید. حتی یک تخلف جزئی در سالیان مدیریتش نیافتند.
کشتی‌گیران کمیته‌ای گواهی دادند این شخص در محلات ما تشک کشتی انداخت و خلافکارها را از اعتیاد به ورزش کشاند.

رئیس جاودانهٔ کشتی اعدام نشد اما تشخص و تجاربش هم به کار آخوندها نمی‌خورد.
خانه‌نشینش کردند. خانه‌ای کهن و با صفا در خیابان صفی‌علیشاه.
پیر شد. همانجا پِلک‌ها را برهم نهاد🖤

@Mehdi_Rostampour


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
موقع خوب‌ها - بدها کردن‌ و «مزدور» گفتن به هرکی که ممکنه از بردن ژاپن خوشحال شده باشه، جملهٔ دقیق دو زنِ نقطه‌زن {گوهر عشقی و فاطمه سپهری} یادمون بیاد: «قاتل جوونای ما خامنه‌ایه»

نه انهدام فوتبال و کشتی صدمه‌ای به رژیم می‌زنه، نه شادمانی از مدال‌ها باعث لغو براندازی می‌شه.
جمهوری اسلامی حتی برای تعلیق کامل ورزش ایران، یه «آخ» هم نمی‌گه.

@Mehdi_Rostampour


✔️سرآغاز
✔️بخش اول
بخش پایانی:
مجتبی ترکه‌ای بود و سرحال، نمایندهٔ مهربانِ بهداری بند. دلسوز معتادها. پیرها را تیمار می‌کرد و برای آنها که قبل از ورود به بند شکنجه شده و نمی‌توانستند درست راه بروند، مسکن‌های قوی می‌گرفت.
مجتبی مثل بقیهٔ هزارو چهارصد پانصد نفری که توی بند ما و تیپ ۶ شرقی بودند، در اعتراضات دستگیر شده بود.

از صف آمد بیرون. ما از خشم و سرما و اضطراب و فشار عصبی، می‌لرزیدیم و زرد شده بودیم.
مجتبی اما آرام از کنار همه گذشت و رسید سر صف. سرش پایین بود و نشانی از ترس در او نمی‌دیدی. وقتی از کنار حق‌پناه می‌گذشت، غولِ رذل با دست‌های پَهن و کثافتش، بی‌ هوا سیلی محکمی نواخت که صدایش در حیاط پیچید.
مجتبی محکم به دیوار خورد. گفتم حالاست که بیفتد اما تعادلش را به زور حفظ کرد.
حق‌پناه گفت: «فکر می‌کنی خرم؟ می‌خوای قهرمان‌بازی در بیاری؟»
پیروزفر گفت: به این لاغری طاقت یه چک نداری اونوخ واسه ما قهرمان‌بازی درمیاری؟

از گوش مجتبی خون ‌آمد. درست نمی‌شنید. چشمش خون افتاد. بالا آورد.
چون وثیقه‌اش پذیرفته شده بود، همان شب آزاد شد.
یعنی آن لحظه که بلند شد و گفت: "شما اشتباه می‌کنین"، می‌دانست شب آزادی‌اش است اما نخواست سکوت کند.

شاید کسی این پست را برای پیروزفر فوروارد ‌کند.
انگل کت‌شلوارپوشِ بی پدرمادر، بله مجتبی قهرمان بود. اینکه شما اراذل می‌زدید و مجتبی می‌خورد، جای قهرمان و قاتل را عوض نمی‌کند.
نانی که بچه‌هایت می‌بلعند، آغشته به خون اشکان بلوچ است که روی پیراهن گرانقیمتت پاشید.

بلوچ دو سه روز بعد برگشت بند. در انفرادی آرام شده بود. بچه‌ها باهاش مدارا می‌کردند تا باز به سرش نزند که زندانبانانِ وحشی به جانش بیفتند یا جنایتِ اعدام مصنوعی را برپا کنند.
همان رزمی‌کارِ بی بضاعت و پیک موتوری که در اینستاگرام نوشت: «وقتی مرگ رو در یک قدمی می‌بینم، ترجیح می‌دم به کسی وابسته نشم و کسی رو وابسته خودم نکنم»
او سال‌ها در یک قدمی مرگ، لب گور، مقاومت می‌کرد. توش و توان اشکان موقعی ته کشید که قاضی صلواتی حکمش را داد.
رفت حمام خودش را بکشد. با خونش بر دیوار نوشت: داداشا حلالم کنید.
بردنش بیمارستان. آنجا هم دست‌ها را گشود تا از پنجره پرواز کند. بال‌های پرندهٔ سخت‌جان شکست اما نفسش قطع نشد.

آذر ۱۴۰۲ پیامک احضار را دریافت می‌کند. نمی‌خواست برود. اما در سرزمینی که مراقب و نگهدارِ او نیست، ماندن هم میسر نبود.
اغلب اعضای خانواده‌‌اش یکی یکی پر کشیده بودند. با چه امید و آرزویی دوباره سر و گردن و شکمش را به مشت و لگد شکنجه‌گران قرمساق بسپارد؟ در سومین اقدام، قرص خورد و خودش را آویخت.

بله خبرنگار محترم در رسانهٔ ''آزاد و بی طرف''.
اوین آلکاتراز نیست. چون هیچکدام‌مان برخلاف زندانیان آلکاتراز، گانگستر و آدمکش نبودیم.
ما به جرم فریادِ ساده‌‌ترین حقوق انسانی‌مان در آن سیاهچال بودیم.

بله، ما در بند می‌زدیم و می‌رقصیدیم. نه از بیعاری و سرخوشی. فقط می‌خواستیم تاب‌آوری امثال بلوچ را بالاتر ببریم.
همزمان، یکی هم کلاهی دستش بود تا سیگار نذری جمع کند برای فوج‌ دستگیرشدگانی که هر شب می‌آورند و تا چند روز، و برخی تا هیچوقت، دسترسی به پول ندارند.

@Mehdi_Rostampour


✔️سرآغاز
بخش اول:
بحث درباره فضای زندان‌ها گل انداخته. صحبت از رقصیدن در بندها شده. برخی به هر زندانی که همفکرشان نباشد می‌گویند پروژه.
عده‌ای اسارتگاه مخوف اوین را "هتل اوین" نامیده‌اند. در تایید ضمنیِ این ادعا، اخباری در دنیا منتشر می‌شود که فلان زندانی نامدار و هر هفته بَرندهٔ ایرانی، با اراده‌ای شکوهمند، رژیم و زندانبانان و دستگاه قضایی را تحت انقیاد خود درآورده.
در پاسخ به تردیدهای کاربران، خبرنگاری در لندن گوشزد کرد: «اوین که آلکاتراز نیست».
در اینجا قصد ندارم به چنین افرادی بپردازم. مطلبم فقط به خاطر اشکان بلوچ است. سپاسگزارم از شما هم‌میهنان گرامی که بر من و همبندیانم منت گذاشته و گوشه‌ای از مشاهدات دردناکم را می‌خوانید.

بلوچ را اولین بار در حیاط بند ۱ تیپ ۶ تهران بزرگ دیدم. غروب بود. بلوچ با دو تای دیگر، هر سه کچل، خونین، له و لورده.
رسولی‌ نامی که گویا فرمانده یگان ضدشورش زندان است، دست‌ها را رو به آسمان می‌گرفت و می‌گفت: خدایا قبول کن!
سپس محکم می‌زد پسِ گردن آن سه جوان. شامل اشکانِ رزمی‌کار، زیر دست جنایتکار.

قضیه از سروصدا در بند دو شروع شده بود. چند روزی از شورش اوین {که نمی‌دانم چرا می‌گویند آتشسوزی اوین} می‌گذشت و زندانبانان نسبت به هر گونه شلوغی، بیرحم‌تر از همیشه بودند.
گارد ویژه حمله کرد و همه را زد. تخت‌ها را خراب، شیشه‌ها را شکسته و غذاها را له. در ادامه، موبلندها را کچل کردند.
تهش این سه نفر را عاملان اصلی دعوا تشخیص داده بودند. رسولی آنها را یک به یک، جلوی روی ما که کف حیاط نشسته بودیم کتک می‌زد.

پیروزفر رئیس تیپ ۶ با کت‌شلوار شیک که پیراهنش آغشته به خون اشکان بود، با کلمات رکیک به ما می‌گفت که عاقبت شورش همین است.
رسولی قد بلند، هیکلی و لباس پلنگی، هی رو به آسمان می‌گفت: " خدایا قبول کن" و می‌افتاد به جان بلوچ و آن دو تا.
خسته که شد، هر سه را با لگد و مشت از حیاط برد.
پیروزفر گفت: «متاسفانه اینجا ایرانه، مملکت تخمی که مجبوریم مواظب جون‌تون باشیم. وگرنه همه‌‌تونو می‌کشتیم و راحت می‌شدیم.»
ناامیدانه نگاه‌مان کرد که هنوز زنده بودیم.
به عباس محبی (نگهبان و از عرازشه عقده‌ای که معتادِ کرم ریختن روی زندانی‌هاست) گفت: کتم را بیاور.

سرافسرنگهبان علی حق‌پناه تنومندتر از رسولی، لات بی سروپا، شبیه دیو، با نگاهی خیره آمد ایستاد جلو. او روزی یک بار می‌آمد توی بند راه می‌رفت. دشنام می‌داد و سوابق تجاوزاتش را با افتخار، به رخ جوانان آزادیخواه می‌کشید.
می‌گفت: اینجا هرکی لات‌ بازی دربیاره خودم ترتیبش رو می‌دم. تو همین زندان ترتیب کسایی را دادم که ترتیب دخترای محله‌هاتون رو می‌دادن.
حق‌پناه وانمود کرد که ناگهان موضوعی را به یادآورده: اونی که توی بند پشت سرم بهم فحش داد، فقط صداشو شنیدم، قیافه‌شو ندیدم. خودش بیاد بیرون.

هیچکس در صف‌ها تکان نخورد. حق‌پناه افتاد به دری‌وری: غیرت ندارین. اگه توی بند اشرار اینو می‌گفتم حداقل ۵ نفر گردن می‌گرفتن، اما شماها وجود ندارین.
پیروزفر با لباس شیک و خونی داد زد: «هرکی به حاج علی فحش داده بیاد بیرون، کار خاصی باهاش نداریم فقط حسابی می‌زنیمش. زیاد. چند روزم انفرادی‌. همین!»
باز کسی نرفت. بین بچه‌ها زمزمه افتاد که مطمئنین بچه‌های ما فحش دادن؟ چون این بچه‌ها اهل فحاشی نیستن.
حق‌پناه داد زد: یعنی خیالاتی شدم؟ اِنقد خرم؟ داری به من میگی‌ خر؟ زر نزن.
پیروزفر گفت: یه مرد پیدا شه گردن بگیره. کاریش نداریم فقط می‌زنیمش و انفرادی.
بچه‌ها نمی‌دانستند چه کسی فحش داده و آیا اصلا کسی فحش داده یا نه!
حق‌پناه گفت: هرکی بود شلوار شیرازی پاش بود.
شلوار شیرازی‌ها را از صف بیرون کشیده، بردند اتاق افسرنگهبان و کتک زدند. هیچکدامشان فحش نداده بود اما حق‌پناه کوتاه نمی‌آمد.

بعد از نیم ساعت انتظار و تحقیر و کتک. مجتبی پا شد گفت: شاید اشتباه می‌کنین، اگه کسی واقعاََ فحش داده بود میومد بیرون دیگه.
حق‌پناه جواب داد: «فکر کردی کسخلم؟ من حواسم همه جا هَس. گمشو اتاق افسرنگهبان»

⬇️ بخش پایانی
@Mehdi_Rostampour


شادروان! چه تهمت نچسبی به آن روانِ ناشاد و متلاشی در اسارتگاه اوین🖤

خاطرات هولناکی که در ادامه می‌خوانید، به قلم یکی از زندانیان ۱۴۰۱ است.
▪️بخش اول
▪️بخش دوم
@Mehdi_Rostampour


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
داغدار ۱۴۰۱م، نه ۱۴۰۰ سال پیش

@Mehdi_Rostampour


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
چگونه از یک عُمر ایجاد مزاحمت خیابانی برای دختران اکباتان، و ضبط کلیپ خالتور «پری عروس بندر» برای شبکه‌های لس‌آنجلسی، ناگهان بشویم مدیرعامل ذوب آهن {از مهم‌ترین و متمول‌ترین باشگاه‌های ایران}
@Mehdi_Rostampour


⚽️ «تفاوت یوونتوس با شمس آذر قزوین»

فدراسیون فوتبال، شمس‌آذر را به دلیل ''سند مجعول، تزویر و فریب فدراسیون'' برای استفاده از بازیکن غیر قانونی در ۹ مسابقه از لیگ دسته اول، به سه امتیاز جریمه در لیگ برتر محکوم کرده.

این پرونده فساد، فقط به زور و نفوذ سایپا باز شد. اما برق‌آسا، سر و تهش را یکی کردند.
در خصوص هشت بازی دیگر، چون حریفان شکایت نکرده‌اند، چپاولگران فدراسیون با ختم صلوات، روی پرونده تیمی که با تقلب به لیگ برتر صعود کرده خاک ریختند!

باشگاه‌های بزرگ ایتالیا از یوونتوس تا لاتزیو، میلان و فیورنتیتا، برای تخلفاتی که در فوتبال ما جرم نیست، نقره ‌داغ شدند:
خلع قهرمانی. مجازات زندان. محکومیت‌های گزاف مالی. محرومیت‌های طولانی و حتی مادام‌العمر مدیران. لغو حضور در لیگ‌های اروپایی. سقوط به سری C و B. همچنین کسر امتیاز تا منفی ۳۰.

آنیلی با آن عظمتش در ثروت‌سازی برای صنایع ایتالیا، مردی که اگر هزاران تاج و ماجدی را روی هم بچینی، در حد جاروکش دفترِ دربانِ کوچکترین کارخانه‌اش هم نیستند، از هر فعالیتی در فوتبال محروم می‌شود.

فوتبال ایران برعکس است. اگر فاسد نباشی یا چشمت را به روی فساد نبندی، حذفت می‌کنند.
پرونده جعل هویت بازیکن گابنی گل‌گهر که گزارش پلیس فتا هم ضمیمه‌اش بود، بجای بازنشستگی اجباری قلعه‌نویی، باعث ارتقای او شد تا با نردبان نهادها و ارگان‌ها به سرمربیگری تیم ملی برسد.

سران فدراسیون برای چند دلار پورسانت از مدیران تبهکار و تحت تعقیب شرکت غیر قانونی شرط‌بندی 1Xbet، تیم ملی را در جام قلابی قماربازان, به مصاف افغانستان و قرقیزستان فرستادند.
در فوتبالی که سرانش سراپا غارتگرند، امید به فسادستیزی، خواب و خیال مغزهای معیوب است.

@Mehdi_Rostampour


📝 «درباره حسین قربانزاده»

سه ماه پیش رئیس سازمان خصوصی در مناظره با حاج فتل، از دزدی‌های او گفت. حقایقی که همه می‌دانستند اما شنیدنش از صداوسیما دلچسب است.

خشنودی بینندگان باعث شد ایشان با تکبر و توهم سایر محصلین حوزه-دانشگاه امام صادق، گمان کند نسخه جادویی و شفابخش فوتبال حکومتی، در جیب اوست.
از این رو، جدولی طنزآمیز مرتکب شده. مدیران فوتبال را رده‌بندی کرده و همان ورق پاره را به مثابه دستورالعمل متقن، سند حقانیت خودش دانسته!

کوتاه بیا عمو جان. کدام خصوصی‌سازی؟
در این «اقتصاد غارتی»، هر نهادی به فراخور زور و نفوذش سهم و غنائم خود را برمی‌چیند.
از خصوصی‌سازی فقط سازمانش را داریم که تو را هم از خبرگزاری قرآنی ایکنا آوردند آنجا تا نقش دکور را ایفا کنی.

فوتبالی که برای پست و استوری همدلانه با مردم، حق تمدید با اسطوره‌اش را ندارد، فوتبالی که تماشاگرش در امتداد فصل ممکن است میلگرد از لای بلوک‌های پوسیده خشتکش را پاره کند، فوتبالی که حق پخشش را می‌دزدند، از وزیر تا فدراسیون و قربانزاده، لفاظی‌هایتان برای دوستدارانش ناسزاست.

فوتبالی که میلیون‌ها هوادار حتی با پیش‌خرید سهام، به اندازه انتخاب دربان باشگاه اختیار ندارند.
فوتبالی که سردبیر دلال سایت رانتخوار، به واسطه بده‌بستان با میز ورزش اطلاعات سپاه، آزادانه تیم ملی و باشگاه‌ها را می‌دوشد.
فوتبال‌مان به غده‌ای چرکین مبتلاست که علاجش فقط پایان جمهوری اسلامی است، نه نمره‌بندی ناشیانه شما.

با سطح‌بندی و نمرات کیلویی در جدول کتره‌ای جنابعالی، فقط حسن کچل می‌رود و کچل حسن می‌آید که در بی لیاقتی و ناآگاهی یکسانند.
کاری هم از پیش نمی‌برید جز جابجایی مهره‌های سوخته و نیمسوزتان. احتراماً عُق.

وقتی بروید، آزادی بیاید و ایران نفسی تازه کند، تاج و پرسپولیس اموال چپاول‌ شده‌شان را پس می‌گیرند و مردم عهده‌دار اداره باشگاه محبوب‌شان می‌شوند. خواهید دید که مانند الهلال و الاتحاد بازیکن می‌گیرند.

@Mehdi_Rostampour

Показано 11 последних публикаций.