https://www.ddinstagram.com/p/C3yHRy-I2zo/?igsh=MTJobTVuNm1zMm8wdQ==چشم باز کردم مردی در خانوادهی ما بود که “پدرِ همه” بود.
اوایل تشخیص نمیدادم پدر کدام یک از اعضای خانواده است. تنها میدانستم از بابای من بزرگتر است.
«خورشید مستان» بود و همیشه شوخ و شاد ولی نگران «کوچ بنفشهها».
یک جیپ سفید داشت که همهی سفرهای کمپی خانوادگی،
ما چهار تا نوههای کودک را پشت ماشینش میانداخت
و با اینکه تا محل چادر زدن بالا و پایین میکردیم، یک بار هم اعتراض نمیکرد.
گاهی گوشهای در طبیعت در حال کوبیدن کندهها بر هم، ریتم میگرفت و آهنگی از خود با آن میخواند.
وقتی سر شوق میآمد شعر میخواند و جوری «فروغ»، سهراب، «مولانا» یا «حافظ» دکلمه میکرد که فکر میکردم شاعر خود اوست.
نادر کسی بود که صدای بابایم را با همه جان دوست داشت
و به گاه خواندن آهنگهای دلنوازش، اشک در چشمانش حلقه میزد.
«شهیدان خدایی» او نخستین آهنگی بود که با آن خود را میان ارکستر احساس میکردم. با زبان الکن کودکی بهجای بابا میخواندم و دایرهی کوچکم را بهجای دف بابا، تکان میدادم.
تابستان که میرسید میدانستم «بر تارک سپیده»ی نخستین تعطیلی، تنها دخترش تماس میگیرد و میگوید که «شباهنگام» بابایش میخواهد همهی نوهها را به شهربازی ببرد.
همان شهربازی که در اتوبان پارکوی بود و کشتی صبایش از بیرون دلبری میکرد. تا مدتی فکر کردم بهخاطر وفاداری “پدر همه”، نام کشتی را به نام فرزندش نهادند!
قاب عکسی سیاهوسفید در خانهی پدربزرگ و مادربزرگ به یادگار از «کوچههای چوارباخ» به دیوار بود که کودکی ناز میانِ نوجوانیِ آنها جای داشت. سالها گذشت تا فهمیدم عکسِ خردسالیِ “پدر همه” است که نگاهش مانده به سوی «بهاران آبیدر».
نمیتوانست در برابر اندوه عضوی از خاندان، شکیبا باشد.
یا خودش هم اندوهگین میشد تا همدردی کند یا چنان «شهرزاد»وار حکایت میکرد که همه غمهای جهان «هیچ در هیچ» شود.
وقتی زمام مدیریت گروه “کامکارها” را بهدست گرفت شانههایش سنگین شد، جدی شد و همه جانش را گذاشت پای ماندگاری تنها گروه خانوادگی موزیک ایران.
دلخوشی سالهای عضویتم در گروه یا خواندن آثارش، تایید سر و چشمهایش بود؛ به هنگامهی ساز یا آوازم.
دوران کرونا؛ تنها زمانی در زندگیمان که یکدیگر را ندیدیم،
یک هفته نبود که به خانوادهاش «دور تا نزدیک» زنگ نزند و نگران جیبهای به «محاق» رفته نباشد.
پیش از گشودن درهای قلبش «در گلستانه»اش(کُردان) همیشه پر از شور دورهمیهایمان بود.
من دوستش دارم و میدانم هر که او را خوب میشناسد چنین است.
“پدر همه”؛ #هوشنگ_کامکار
هر روزت به تندرستی و شادی، ولی امروزت پرتکرار باد…
#هانا_کامکار
@kamkars