Репост из: امیررضا لطفیپناه
-چندخط بر باب سرقت ادبی-
در انگلیسی به فردی که برای بهدست آوردن نفع شخصی، فردی با جایگاه بالاتر از خودش را مورد تملق و چاپلوسی بیپایه و اساس قرار میدهد، «سایکوفانت» (Sychophant) گفته میشود. برای مثال خبرنگاری که بهدنبال کسب اطلاعاتی تازه از شخصی مهم -مثلا خوانندهای محبوب- به تمام حرفهای بیمزهی آن شخصِ مهم میخندد و لبخند میزند و تعریف و بهبه و چهچه میکند.
نقطهی عکس این عمل میشود هنگامیکه فردی برای کسب نفع شخصی (مثلا کسب شهرت و محبوبیت) از فردی که از خودش محبوبتر و مشهورتر است، سوءاستفاده مستقیم یا غیرمستقیم میکند.
به عقیدهی من اغلب افرادی که سرقت ادبی میکنند، بهخوبی میدانند که کارشان سرقت ادبی است، و با علم به این عمل، اقدام به انجامش مینمایند چرا که میدانند قرار هست روزی چند هزار نفر در خصوص اینکارشان صحبت کنند و همین باعث میشود نامشان سر زبانها بیفتند، حتی بهشکلی بد. اگر کسی اعتراضی کند هم آنطرف قضیه مینشینند و همهچیز را انکار میکنند و اگر ماجرا خیلی بیخ پیدا کند، یک عذرخواهی درست و حسابی میکنند که دل طرفداران قنج بزند و اغلب اوقات به تحقیر و تخریب شخصیتی خودشان روی میآورند. (مثلا اینکه من در کودکی همواره رؤیای خوانندگی در سر داشتم، ولی فقیر بودم. من همواره دوست داشتم بازیگر سینما باشم، ولی رنگ پوستم تیره بود و در مدرسه مورد تمسخر واقع میشدم و امثال این حرفها برای خرید دلسوزی). باز هم شهرت است دیگر، نه؟ ولی شهرت بد و منفوریت بهجای محبوبیت.
حالا شاید بگویید چرا یکنفر باید دلش بخواهد شهرت بد یا سیاه کسب کند؟ چرا شهرت خوب نه؟ در پاسخ باید بگویم کسبِ شهرت خوب یا سفید، به مراتب سختتر از کسب شهرت بد است. شما ممکن است سالها در سازمان خیریه جان کنده باشید و حتی دو کوچه آنورتر هم کسی شما را نشناسد، ولی کافیست در یک بمبگذاری دست داشته باشید یا مقام سیاسی کشوری را تهدید کرده باشید تا یکشبه به شهرتی بیمانند دست پیدا کنید.
ماجرای جناب هیراد و امثال ایشان هم همین است. این افراد میدانند که ابدا نمیتوانند به جایگاه هنرمندان واقعی دست پیدا کنند چرا که نه اراده و تلاش کافی را دارند، نه صبر و تحمل و پشتکار لازم برای کسب استعداد درخور یک هنرمند. برای همین ترجیح میدهند شعر شاعری را اندکی دستخوش تغییر کنند، با نوشتههای دستوپا شکستهی خودشان مانند توپ چهلتکه وصله بزنند و پخشش کنند و اسمش را بگذارند هنر و بعد هم بگویند «شعرهایم را در تنهایی مینویسم.» البته ناگفته نماند که هزاران هزار نفر روزانه به موسیقی این اشخاص گوش میدهند و روحشان هم از اقدامات پشت پرده خبر ندارد، چرا که مردم ما سالهاست به ادبیات و مهمتر از آن، هنر، پشت کردهاند. جوانِ شانزده سالهای که تنها شعرهایی که خوانده در کتاب فارسی دبیرستان بوده، چه میداند حالِ شاعری را که شعر شرحهشرحه شدهاش را از زبان خوانندهای نوپا میشنود درحالی که ابدا اسمی از او و شعرش برده نشده است؟
تقصیر اصلی نه گردن جناب هیراد است، نه نبود کپیرایت در کشورمان. نه که ابدا تقصیرکار نباشند، ولی مشکل اصلی از خودِ ما مردم است که میدانیم فلانی سرقت ادبی کرده است و باز هم آهنگ جدیدش را بلافاصله دانلود میکنیم و برای ده نفر دوست و آشنا هم میفرستیم. افرادی را که لایق محبوبیت نیستند و ابدا نباید لقب «هنرمند» را به یدک بکشند، میبریم روی سن و تشویق میکنیم و جایزه میدهیم و برایشان صفحهی طرفداری در اینستاگرام میزنیم و بعد... بعد هنر کشورمان ذرهذره نابود میشود و هیچکاری هم از دست هیچکس ساخته نیست.
لپ کلام، از سرقت ادبی و سارقان ادبی حمایت نکنیم.
#امیررضا_لطفی_پناه
@amirreza_lotfipanah
در انگلیسی به فردی که برای بهدست آوردن نفع شخصی، فردی با جایگاه بالاتر از خودش را مورد تملق و چاپلوسی بیپایه و اساس قرار میدهد، «سایکوفانت» (Sychophant) گفته میشود. برای مثال خبرنگاری که بهدنبال کسب اطلاعاتی تازه از شخصی مهم -مثلا خوانندهای محبوب- به تمام حرفهای بیمزهی آن شخصِ مهم میخندد و لبخند میزند و تعریف و بهبه و چهچه میکند.
نقطهی عکس این عمل میشود هنگامیکه فردی برای کسب نفع شخصی (مثلا کسب شهرت و محبوبیت) از فردی که از خودش محبوبتر و مشهورتر است، سوءاستفاده مستقیم یا غیرمستقیم میکند.
به عقیدهی من اغلب افرادی که سرقت ادبی میکنند، بهخوبی میدانند که کارشان سرقت ادبی است، و با علم به این عمل، اقدام به انجامش مینمایند چرا که میدانند قرار هست روزی چند هزار نفر در خصوص اینکارشان صحبت کنند و همین باعث میشود نامشان سر زبانها بیفتند، حتی بهشکلی بد. اگر کسی اعتراضی کند هم آنطرف قضیه مینشینند و همهچیز را انکار میکنند و اگر ماجرا خیلی بیخ پیدا کند، یک عذرخواهی درست و حسابی میکنند که دل طرفداران قنج بزند و اغلب اوقات به تحقیر و تخریب شخصیتی خودشان روی میآورند. (مثلا اینکه من در کودکی همواره رؤیای خوانندگی در سر داشتم، ولی فقیر بودم. من همواره دوست داشتم بازیگر سینما باشم، ولی رنگ پوستم تیره بود و در مدرسه مورد تمسخر واقع میشدم و امثال این حرفها برای خرید دلسوزی). باز هم شهرت است دیگر، نه؟ ولی شهرت بد و منفوریت بهجای محبوبیت.
حالا شاید بگویید چرا یکنفر باید دلش بخواهد شهرت بد یا سیاه کسب کند؟ چرا شهرت خوب نه؟ در پاسخ باید بگویم کسبِ شهرت خوب یا سفید، به مراتب سختتر از کسب شهرت بد است. شما ممکن است سالها در سازمان خیریه جان کنده باشید و حتی دو کوچه آنورتر هم کسی شما را نشناسد، ولی کافیست در یک بمبگذاری دست داشته باشید یا مقام سیاسی کشوری را تهدید کرده باشید تا یکشبه به شهرتی بیمانند دست پیدا کنید.
ماجرای جناب هیراد و امثال ایشان هم همین است. این افراد میدانند که ابدا نمیتوانند به جایگاه هنرمندان واقعی دست پیدا کنند چرا که نه اراده و تلاش کافی را دارند، نه صبر و تحمل و پشتکار لازم برای کسب استعداد درخور یک هنرمند. برای همین ترجیح میدهند شعر شاعری را اندکی دستخوش تغییر کنند، با نوشتههای دستوپا شکستهی خودشان مانند توپ چهلتکه وصله بزنند و پخشش کنند و اسمش را بگذارند هنر و بعد هم بگویند «شعرهایم را در تنهایی مینویسم.» البته ناگفته نماند که هزاران هزار نفر روزانه به موسیقی این اشخاص گوش میدهند و روحشان هم از اقدامات پشت پرده خبر ندارد، چرا که مردم ما سالهاست به ادبیات و مهمتر از آن، هنر، پشت کردهاند. جوانِ شانزده سالهای که تنها شعرهایی که خوانده در کتاب فارسی دبیرستان بوده، چه میداند حالِ شاعری را که شعر شرحهشرحه شدهاش را از زبان خوانندهای نوپا میشنود درحالی که ابدا اسمی از او و شعرش برده نشده است؟
تقصیر اصلی نه گردن جناب هیراد است، نه نبود کپیرایت در کشورمان. نه که ابدا تقصیرکار نباشند، ولی مشکل اصلی از خودِ ما مردم است که میدانیم فلانی سرقت ادبی کرده است و باز هم آهنگ جدیدش را بلافاصله دانلود میکنیم و برای ده نفر دوست و آشنا هم میفرستیم. افرادی را که لایق محبوبیت نیستند و ابدا نباید لقب «هنرمند» را به یدک بکشند، میبریم روی سن و تشویق میکنیم و جایزه میدهیم و برایشان صفحهی طرفداری در اینستاگرام میزنیم و بعد... بعد هنر کشورمان ذرهذره نابود میشود و هیچکاری هم از دست هیچکس ساخته نیست.
لپ کلام، از سرقت ادبی و سارقان ادبی حمایت نکنیم.
#امیررضا_لطفی_پناه
@amirreza_lotfipanah