•میوه ممنوعه (افرا)🍎


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


🕊
کانال رسمی میوه ممنوعه

ارتباط با ما 👈 @tabliq660

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


👆🎁 هر ۳ خرید یه لباس کوک هدیه ببرید🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁


آغاز فروش لباسهای تابستونه زیر قیمت بازار 😍


👌تکی میفروشیم به قیمت عمده 👌

❌ مفتکده کودک ❌
💯 صددرصد ارازان 💯

⛔️ گران نخرید ⛔️

به ارزونترین کانال لباس بچگونه بپیوندید😱

#ضمانت #تعویض
زودجوین شو👇 حراااج تابستانه🤩🤩🤩

https://t.me/joinchat/O-AaVTqLT1SBZVYN


#زندگی‌از‌اولش‌سخت‌بودمابچه‌بودیم‌نمیفهمیدیم😔💔
cнαɴɴεℓ↝
@mamno69 💙💙‌


Репост из: Неизвестно
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
😍چگونه درآمد دلاری داشته باشیم؟
🌺صد میلیون بذاری بانک ماهی 1 میلیون و دویست سود میده اما #دفی_گروپس ماهی 11 میلیون سود میده.

✅ 100 تا 2000 دلار👈 سود10% ماهانه و سالی 120 درصد

✅2000 دلار به بالا 👈سود 12% ماهانه و سالی 144 درصد
❤️ واریز روزانه بدون کارمزد❤️
مشاوره رایگان و رضایت کاربران👇‌
https://t.me/joinchat/V1R8-2OplZr7RwlD


#ماهمیشه‌تنهاییم
#فقط‌هراز‌گاهی
#یکی‌میادتوزندگیمون
#یه‌دوری‌میزنه‌و‌میره😏💔
cнαɴɴεℓ↝
@mamno69 💙💙


Репост из: Неизвестно
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
تجربه تلخ و دردناک خانم ۴۲ ساله رو حتما ببینید🥺
امیدوارم هیچکسی این بلا سرش نیاد😔


سالها شد
دلِ من رفت و ندانم
بہ کجاست ؟


#امیر_خسرو_دهلوے


Репост из: Неизвестно
🔴صرافی ارز دیجیتال آبان تتر🔵

🕵️‍♀️احراز هویت راحت و سریع

🚀امکان خرید و فروش بیت کوین و بیش از 200 نوع ارز دیجیتالی

💰 واریز و برداشت آنی و بدون سقف برداشت

📞پشتیبانی 24 ساعته
🛡امنیت بسیار بالای تراکنش ها
🔹 کارمزد پایین تر از سایر صرافی ها

👇🏻ورود به صرافی👇🏻👇🏻👇🏻
https://abantether.com
https://abantether.com
.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#کلیپ‌غمگین😔😔💔
cнαɴɴεℓ↝
@mamno69 💙💙


Репост из: 🌱تکنیکهای سلامَتی🌱
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🎉🎊 مگه کرم همه کاره هم داریم؟ 😍 🎉🎊
✅ آبرسان
✅ ضدآفتاب
✅ کرم پودر
✅ رفع لک و چروک
شگفت انگیزه👌👌👌
جهت اطلاعات بیشتر لینک زیر را لمس کنید
👇
https://b60.ir/landing/main.html&id=TVRBNU9EWT0=


کاش
چون برگِ خزان رقصِ مرا
نیمه شب "ماه" تماشا می کرد
در دلِ باغچه ی خانه ی تو
شورِ من،
ولوله برپا می کرد.

#فروغ_فرخزاد


سالها شد
دلِ من رفت و ندانم
بہ کجاست ؟


#امیر_خسرو_دهلوے


صبح است و
گل در آینه بیدار می‌شود
خورشید در نگاهِ تو
تکرار می‌شود.

#حسین_منزوی


او را بگو :
نسیم سیاه چشم ـــــــــانت را نوشیده ام
نوشیده ام
کہ پیوستہ بی آرامم...




#سهراب_سپهرے


یک خداحافظی
حاصل خاطراتی اسٺ
کہ روے هم چیده ام ،
"؏شق"
ارتفاع حقیرے دارد این روزها ...





#نوشین_جمشیدے


و من
آفتاب را از دست های تو
می گیرم.


#علیرضا_اسفندیاری


عزیزان برای اینکه رمان #افرا... را از اول بخوانید بزنید رو لینک زیر👇👇


https://t.me/mamno69/12635


عزیزان رمانه افرا خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان افرا رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇

@tabliq660👈👈👈👈


#پارت۱۰۴



دیگر صبرش لبریز شده بود با خشم گفت :

-من به خاطر تداخل مجبور شدم با شما کلاس بگیرم ،در ضمن فکر هم نمی کردم اینقدر مهم باشه که بخوام در

موردش تحقیق کنم . حالا هم از اینکه وقت کلاس وهمینطور شما رو گرفتم معذرت می خوام .

می خواست از کلاس خارج شود که مسیح با دست به صندلی خالی اشاره کرد و جدی و قاطع گفت :

- برید بشینید ؛دیگه هم تکرار نشه .

با حرص دندانهایش را برهم ساید و از مقابل دیدگان گستاخش گذشت و روی اولین صندلی خالی کنار ستایش

یکی از دوستانش نشست . ستایش روی برگه نوشت .

-مرحبا ،خوشم اومد خوب زدی تو برجکش!

چشم غره ای به ستایش رفت اما ستایش از رو نرفت و باز نوشت

- باید امروز تو کتاب گینس ثبت بشه ؛چون تو تنها کسی که اجازه داده بعد از خودش وارد کلاس بشه

اینقدر عصبی و پر از خشم بود که حوصله جواب دادن به ستایش را نداشت به همین خاطر بی هیچ حرفی نگاهش

را به تخته وایت برد انداخت و در لابلای گفتار درسیِ استاد گم شد.

صدای رسا و پر ابهت مسیح در سکوت کلاس طنین می انداخت .مییح کلمات را خیلی راحت و شیوا بیان می کرد

و جملتتش قابل فهم و درك بودند و دریک جمله در مقایسه با استاد ارجمند خیلی بهتر و شیواتر تدریس می کرد

اما چیزی که برایش اصلا قابل فهم نبود نگاه تبعیض آمیز مسیح به دانشجوها بود او خیلی راحت بین دانشجوهای

دختر و پسرفرق قائل می شد وقتی پسری سوالی می پرسید تمام نگاهش را به او می دوخت و فقط او را مخاطب

جواب قرار می داد ولی وقتی دختری سوالی می پرسید در حالی که کلاس را مخاطب قرار می داد جواب سوالش را

کوتاه می داد این حرکت برای افرا سوال برانگیز بود و در آن کلاس احساس حقارت می کرد اما در کل از کلاسش

راضی بود چرا که در کلاس به غیر از سازه های فولادی هیچ بحثی نمی شد و هیچ دانشجویی حق مزه ریختن
نداشت

کلاس که تمام شد سریع وسایلش را برداشت وبه قصد بیرون رفتن به طرف درب کلاس رفت که دوباره استاد

محتشم با تمسخر گفت :

- حالا چه عجله ایه دیر اومدی و زودهم می ری ؟!

لحن تمسخرآمیزش باعث شد که دوباره دانشجوها بخندند . مسیح ادامه داد .

-به تو یاد ندادن به بزرگترت احترام بذاری


#پارت۱۰۳



با چهره ای در هم وارد کلاس شد و با سلامی کوتاه به طرف صندلی خالی رفت اما با صدای محکم وپر ابهت مسیح

برجا میخکوب شد .

-خانم محترم ! کجا ؟.........

به طرفش برگشت و مقطع و بریده بریده گفت :
-من....من ........دانش........دانشجوی همین کلاسم
به طرف بچه ها برگشت وبا تمسخر گفت:

-فک کنم، منم استاد همین کلاس باشم!

از حرف مسیح بچه ها زدند زیرخنده ، افرا که احساس خجالت وسر در گمی میکرد با صدای مرتعش و لرزانی

گفت :
-می رم که بشینم

به طرفش برگشت وآمرانه پرسید
-با اجازه چه کسی؟

با حرص لبش را به دندان گزید نمی دانست چه جوابی باید بدهد واقعا در آن لحظه ذهنش هنگ کرده بود و اصلا

یاری کمکش نبود .مسیح که ازآشفتگی او راضی و خشنود به نظر میرسید با سرخوشی گفت :

-شما خواب تشریف داشتین که از قانون های کلاس من خبر ندارین ؟

کلافه پرسید :

-چه قانونی؟

-تا حالا کجا بودین، که حالا اومدین سر کلاس ؟

-من اولین جلسه ایه که میام سر این کلاس و خبر از قانون های شما ندارم .

در حالی که با گامهای استوار به طرف تریبونش میرفت بلند و شمرده گفت :

- به هر حال همه می دونن که هیچ دانشجویی بعد از من حق ورود به کلاس و نداره ؛ شما اینو نمی دونستید؟

-من در جریان نبودم .

با نگاهی تحقیر آمیز سر تاپایش را کاوید وگفت :
-بهتر بود قبل از اینکه با من کلاس می گرفتی در مورد کلاسم یکم تحقیق می کردی


سلام عزیزانم بریم برای ادامه رمان بسیااار جذاب و واقعیه افرا👇👇

Показано 20 последних публикаций.

15 320

подписчиков
Статистика канала