#پارت78
_اتو گالری هلما... مدیریت:مرصاد عظیمی!
پوزخندی گوشه ی لبم نشست!
_این دیگه چه نوعشه!
توی همین فکرها بودم که خوابم برد! صبح با
صدای جیغ جیغ های مامان از خواب بیدارشدم!
مامان_ ماهک پاشو لنگ ظهــــــــره!با شنیدن کلمه
ظهر سیخ تو جام نشستم!
_وای نه! خواب موندم!
مامان_ کجا تشریف میبردی؟
_وایـــــــــــی مامان! امروز قرار بود با...
یه دفعه یادم اومد اونی مقابلم ایستاده مامانمهو من داشتم سوتی میدادم!
مامان_قراربود با؟؟؟؟؟؟
_امممم ای بابا قرار بود با نازنین و هانیه بریم کوه!
مامان موشکافانه نگاهم کردو با لحن حرص
دراری گفت:امروز جمعه اس وشما هیچ جا
نمیری! یه امروزم واسه خانوادت باش!!!
الان سه روزه از اون روز مهمونی و پیشنهاد
مرصاد میگذره و من دیشب به مرصاد زنگ زدم و
قرار شد صبح زنگ بزنه و ساعت و مکان مسابقه
رو بهم بگه!!! بدون توجه به حرف مامان به
سمت گوشیم خیز برداشتم و توی دلم دعا کردم
مرصاد زنگ نزده باشه، وگرنه فکرمیکرد ترسیدم
و جا زدم! اما با دیدن میس کال از طرف مرصاد آه از نهادم بلند شد! نـــــــــه! یک ساعت پیش
زنگ زده و من متوجه نشدم!!!!
مامان_دارم با دیوار حرف میزنم؟
_مامان جان! عزیزم! یه بارگفتی گفتم چشم دیگه!
و بازهم به گوشیم خیره شدم!
_اتو گالری هلما... مدیریت:مرصاد عظیمی!
پوزخندی گوشه ی لبم نشست!
_این دیگه چه نوعشه!
توی همین فکرها بودم که خوابم برد! صبح با
صدای جیغ جیغ های مامان از خواب بیدارشدم!
مامان_ ماهک پاشو لنگ ظهــــــــره!با شنیدن کلمه
ظهر سیخ تو جام نشستم!
_وای نه! خواب موندم!
مامان_ کجا تشریف میبردی؟
_وایـــــــــــی مامان! امروز قرار بود با...
یه دفعه یادم اومد اونی مقابلم ایستاده مامانمهو من داشتم سوتی میدادم!
مامان_قراربود با؟؟؟؟؟؟
_امممم ای بابا قرار بود با نازنین و هانیه بریم کوه!
مامان موشکافانه نگاهم کردو با لحن حرص
دراری گفت:امروز جمعه اس وشما هیچ جا
نمیری! یه امروزم واسه خانوادت باش!!!
الان سه روزه از اون روز مهمونی و پیشنهاد
مرصاد میگذره و من دیشب به مرصاد زنگ زدم و
قرار شد صبح زنگ بزنه و ساعت و مکان مسابقه
رو بهم بگه!!! بدون توجه به حرف مامان به
سمت گوشیم خیز برداشتم و توی دلم دعا کردم
مرصاد زنگ نزده باشه، وگرنه فکرمیکرد ترسیدم
و جا زدم! اما با دیدن میس کال از طرف مرصاد آه از نهادم بلند شد! نـــــــــه! یک ساعت پیش
زنگ زده و من متوجه نشدم!!!!
مامان_دارم با دیوار حرف میزنم؟
_مامان جان! عزیزم! یه بارگفتی گفتم چشم دیگه!
و بازهم به گوشیم خیره شدم!