#پارت77
مهران_ من قصد مهمونی رفتن نداشتم که منو
آوردی اینجاها! واسه چی منو تنها گذاشتی؟
_وای مهران گفتم که دارم میام دیگه! دو دقیقه دیگه پیشتم!
مهران_نمیخوام پیشم باشی! زود باش بیا بابا این
دختره مغزمو خالی کرد از بس وراجی کرد! الانم
اومدم سرویس بهداشتی از دستش خلاص بشم!
اه! این دیگه کیه! دختره ی سیریش بجای نخ طناب که هیچ سیم بوکسور میده!
با حرف مهران بلند زدم زیر خنده!
مهران_بخند! خدا انشالله نصیبت کنه!
باخنده گفتم: خدانکنه!
****
ماهک:
توی تنهایی زیرنور ضعیف آپاژور اتاقم نشسته
بودم و به کارت ویزیت توی دستم نگاه میکردم زیرلب زمزمه کردم:
مهران_ من قصد مهمونی رفتن نداشتم که منو
آوردی اینجاها! واسه چی منو تنها گذاشتی؟
_وای مهران گفتم که دارم میام دیگه! دو دقیقه دیگه پیشتم!
مهران_نمیخوام پیشم باشی! زود باش بیا بابا این
دختره مغزمو خالی کرد از بس وراجی کرد! الانم
اومدم سرویس بهداشتی از دستش خلاص بشم!
اه! این دیگه کیه! دختره ی سیریش بجای نخ طناب که هیچ سیم بوکسور میده!
با حرف مهران بلند زدم زیر خنده!
مهران_بخند! خدا انشالله نصیبت کنه!
باخنده گفتم: خدانکنه!
****
ماهک:
توی تنهایی زیرنور ضعیف آپاژور اتاقم نشسته
بودم و به کارت ویزیت توی دستم نگاه میکردم زیرلب زمزمه کردم: