به خوبی و روشنی بهشت پاکی و سرمستی حافظ در دیر مغان و در پرتو خرد ناب پیر مغان در برابر جهنم زهد خشم عبوس زاهد ریایی تصویر شده است. در همین جهان می توان در بهشت زندگی کرد. این بهشت نشانی از همان بهشت موعود است. به نظرم حافظ به دلیل اینکه به دولت قرآن متبرک و متنعم بوده است و سحرگاهان به درس قرآن می رفته است؛ با تفاسیر اشاری سلمی و قشیری و بقلی و بیضاوی و البته شرح کشاف و مفاتیح الغیب امام فخر رازی و روض الجنان ابوالفتوح رازی آشنا بوده است. تفسیر بقلی از این آیه گویی الهام بخش حافظ بوده است. بقلی نوشته است: «اهل سالوس و طراران مدعی اند که آنان احکام دنیا را می دانند ، در حالی که آنان از شناخت آخرت در حجابند و نمی دانند که خداوند چگونه افق دل های اولیاء خویش را می گشاید و دل های آنان را سرشار از شور و شوق می کند. شوقی که تدبیر امور دنیا و ما فیها را از چشم آنان می اندازد: « وهم محجوبون عن معاملات الله غافلون عما فتح الله على قلوب اوليائه الذين غلب عليهم شوق الله واذهلهم حب الله عن تدابير عيش الدنيا ونظام امورها» چنان که از تفسیر بقلی آشکار است؛ او آخرت را همان شوق نسبت به خداوند تفسیر کرده است. در تفسیر لطیف بیان السعادة گنابادی نکته نابی را با تآمل و یا به قول حاج مولی هادی سبزواری با « تعّمل » ریز بینی موشکافانه، در باره واژه غفلت مطرح کرده است. به این نکته توجه داشته است که چرا در آیه از واژه «جهل» استفاده نشده و «غفلت» آمده است. تا جایی که تفاسیر را دیده ام؛مفسران دیگر به این تمایز لطیف و اندیشه برانگیز توجهی نکرده اند. غفلت وقتی است که ما از چیزی یا موضوغی با خبریم. اما به دانش خود توجه نداریم و یا از یاد برده ایم. یعنی آخرت را می شناسیم! در حقیقت فطرت توحیدی ما که قوام هویت ماست، زمینه و امکان شناخت را برای ما فراهم کرده است. ما این دانش الهی را از یاد برده ایم. پیامبران به تعبیر امام علی علیه السلام یاد آورنده این نعمت فراموش شده هستند. « لِیُذِّکرُوهُم مَنْسیِّ نِعمته» (۲)
در بیان آمیختگی دنیا و اخرت و ظاهر و باطن یا غیب و شهادت در اصول کافی روایتی در باره گفتگوی رسول اکرم صلوات الله علیه با خارثة بن مالک مطرح شده است. روایت از وثاقت برخوردار است. نکته قابل توجه این است که کلینی این روایت را در ذیل عنوان« حقیقة الایمان و الیقین» قرار داده است.
روایت درباره دیدار رسول اکرم صلی الله علیه وآله و حارثه به نعمان انصاری است. حارثة بن نعمان از جمله اصحاب صفّه بوده است. انسان هایی که تمام زندگی خود را وقف عبادت و جهاد کرده بودند. بیشتر ایام و لیالی را بر همان صفه در مسجد النبی (ص ) به سر می بردند. پارسا و عارف بودند.
روایت کافی:
محمد بن یحیی عن ... عن اسحاق بن عمار قال: سمعت ابا عبدالله یقول: ان رسول الله صلی الله علیه وآله صلی بالناس الصبح، فنظر الی شابّ فی المسجد و هو یَخْفِقُ و یَهْوی بِرآسه، مُصْفَرّاً لونه قد نَحِفَ جِسْمُهُ و غارَت عیناه فی راسه، فقال له رسول الله صلی الله علیه وآله: کیف اَصْبَحْتَ یا فلان؟ قال: اصبحت یا رسول الله مُوقِناً، فَعَجِبَ رسول الله صلی الله علیه وآله من قوله وقال: ان لکل یقین حقیقة فما حقیقة یقینک؟ فقال: ان یقینی یا رسول الله هو الذی احزننی واسهر لیلی واظما هواجری فعزفت نفسی عن الدنیا وما فیها حتی کانی انظر الی عرش ربی وقد نصب للحساب وحشر الخلائق لذلک وانا فیهم وکانّی انظر الی اهل الجنة، یتنعمون فی الجنة ویتعارفون و علی الارائک متکئون وکانی انظر الی اهل النار وهم فیها معذبون مصطرخون وکانی الآن اسمع زفیر النار یدور فی مسامعی، فقال رسول الله صلی الله علیه وآله لاصحابه: هذا عبد نور الله قلبه بالایمان، ثم قال له: الزم ما انت علیه، فقال الشاب: ادع الله لی یا رسول الله ان ارزق الشهادة معک، فدعا له رسول الله صلی الله علیه وآله فلم یلبث ان خرج فی بعض غزوات النبی صلی الله علیه وآله فاستشهد بعد تسعة نفر وکان هو العاشر. (۳)
در بیان آمیختگی دنیا و اخرت و ظاهر و باطن یا غیب و شهادت در اصول کافی روایتی در باره گفتگوی رسول اکرم صلوات الله علیه با خارثة بن مالک مطرح شده است. روایت از وثاقت برخوردار است. نکته قابل توجه این است که کلینی این روایت را در ذیل عنوان« حقیقة الایمان و الیقین» قرار داده است.
روایت درباره دیدار رسول اکرم صلی الله علیه وآله و حارثه به نعمان انصاری است. حارثة بن نعمان از جمله اصحاب صفّه بوده است. انسان هایی که تمام زندگی خود را وقف عبادت و جهاد کرده بودند. بیشتر ایام و لیالی را بر همان صفه در مسجد النبی (ص ) به سر می بردند. پارسا و عارف بودند.
روایت کافی:
محمد بن یحیی عن ... عن اسحاق بن عمار قال: سمعت ابا عبدالله یقول: ان رسول الله صلی الله علیه وآله صلی بالناس الصبح، فنظر الی شابّ فی المسجد و هو یَخْفِقُ و یَهْوی بِرآسه، مُصْفَرّاً لونه قد نَحِفَ جِسْمُهُ و غارَت عیناه فی راسه، فقال له رسول الله صلی الله علیه وآله: کیف اَصْبَحْتَ یا فلان؟ قال: اصبحت یا رسول الله مُوقِناً، فَعَجِبَ رسول الله صلی الله علیه وآله من قوله وقال: ان لکل یقین حقیقة فما حقیقة یقینک؟ فقال: ان یقینی یا رسول الله هو الذی احزننی واسهر لیلی واظما هواجری فعزفت نفسی عن الدنیا وما فیها حتی کانی انظر الی عرش ربی وقد نصب للحساب وحشر الخلائق لذلک وانا فیهم وکانّی انظر الی اهل الجنة، یتنعمون فی الجنة ویتعارفون و علی الارائک متکئون وکانی انظر الی اهل النار وهم فیها معذبون مصطرخون وکانی الآن اسمع زفیر النار یدور فی مسامعی، فقال رسول الله صلی الله علیه وآله لاصحابه: هذا عبد نور الله قلبه بالایمان، ثم قال له: الزم ما انت علیه، فقال الشاب: ادع الله لی یا رسول الله ان ارزق الشهادة معک، فدعا له رسول الله صلی الله علیه وآله فلم یلبث ان خرج فی بعض غزوات النبی صلی الله علیه وآله فاستشهد بعد تسعة نفر وکان هو العاشر. (۳)