مكتوب


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


کانال تلگرام جمیله کدیور و سید عطاالله مهاجرانی

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


مرگ سیاه نوعی دلمردگی و نومیدی و حسرت را بر جای می گذارد که چرا؟ سید حسن نصرالله ۶۴ سال زندگی کرد. تمام زندگیش را می شود در قابی مرصع و تماشایی و الهی و اسطوره ای برای همیشه تماشا کرد. از آن قاب هایی است که بر رف تاریخ در مسیر چهاراه گذار انسان قرار می گیرد. شهادت سید حسن نصرالله در واقع کمال زندگی او بود. سر فصلی جدید در زندگی او.
محله و یا منطقه تاریک بود. نمه شب بود. گاه موتوری در ضاحیه دیده می شد. مُجَمَّع ثقافی که محل سخنرانی های عمومی سید حسن نصرالله بوده بود. بمباران شده بود. به روضة الشهداء رفتیم. فضا تاریک بود. گاه در کنار مزار شهیدی فردی دیده می شد. می بایست با احتیاط از کنار سنگ مزار شهیدان عبور کنیم. پدر و پسر شهیدی مزارشان کنار یک دیگر بود. به تاریخ شهادت ها نگاه کردم؛ در فاصله دوهفته شهید شده بودند. می توانم بگویم در فضای بمباران بیروت. بمباران ضاحیه و شهادت سید حسن نصرالله، بمباران مجمع ثقافی، فضا بسیار غریبانه بود. گویی در فضا اندوه سنگینی موج می زد. با هر دم موجی از غم سینه شما را می آکند. جوانی با پیراهن مشکی و هیجان به سمت ما آمد. با مهدی صحبت کرد. با من هم سلام و علیک. گفت: «آمده است تا هر کمکی از دستش ساخته باشد انجام دهد. گفت در شهر خودشان، یکی ازشهر های شمال ایران در کار ساخت و ساز خانه است. اما نتوانسته نسبت به سرنوشت مردم لبنان بی تفاوت باشد. گفت هر کاری بگویند و هر خدمتی از دستش ساخته باشد انجام می دهد.» رفتم از توی خودرو بسته بیسکویتی که
داشتم برایش آوردم. گفتم حتما خدا وسیله ساز است و راهی پیدا می کند. ناگاه با چشمانی که از تعجب و هیجان برق می زد, گفت:« اِ اِ شما آقای مهاجرانی هستی!؟» دیده بوسی کردیم. گفتم خداوند به همین نیت ها و انگیزه الهی و انقلابی و انسان دوستانه جزای خیر می دهد. گفت بعد از شهادت سید حسن نصرالله بی طاقت شده بودم.
ادامه دارد.
*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳
rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


دیر هنگام شب به ضاحیه سر زدیم. ضاحیه در حقیقت مهمترین منطقه و مرکز شیعیان در بیروت است. بعداً بشار اللقیس برایم گفت این تدبیر امام موسی صدر بود که شیعیان اگر بخواهند در لبنان موقعیت مناسب پیدا کنند و از حالت و وضعیت حاشیه نشینی نجات یابند و نقشی متناسب با جمعیت و پیشینه خود در لبنان داشته باشند؛ می بایست در بیروت حضور پررنگتری پیدا کنند. حافظ اسد هم موافق بود و از این ایده حمایت کرد. به همین خاطر شرایط و مقتضیاتی فراهم شد تا جوانان لبنانی از جنوب برای تحصیل و اموزش حرفه به بیروت می آمدند و در بیروت مستقر می شدند. گفته می شد که ضاحیه یک میلیون جمعیت دارد. بیش از نود در صد این جمعیت شیعه هستند. البته در قیاس با مناطق مسیحی نشین بیروت و یا حتی مناطق سنی نشین یک نگاه شتابزده نشان می دهد که شیعیان نسبت به مسیحیان و اهل سنت نما و سیمای خانه ها و محله هاشان فقیرانه است. انگار در بیروت سه شهرداری متمایز وجود دارد! آب و رنگ خیابان ها و میدان ها و چراغ ها و خط کشی خیابان ها و کیفیت اسفالت متفاوت است. در این سال هایی که گذشت یعنی در پنجاه ساله اخیر تمرکز فشار بر ضاحیه بوده است. در جنگ داخلی لبنان و نیز بمباران های اسرائیل گویی هدف اصلی ضاحیه بوده است. در این روز ها و شب ها هم همیشه ضاحیه بمباران می شود. مانند بمباران محله ای که سید حسن نصرالله زندگی می کرد. با هشتاد بمب سنگر شکن یک تنی. محله تاریک است. توده های خاک قرمز در کنار غیبت ساختمان ها که در بمباران فرو ریخته اند. بار پنجم است که به ضاحیه می آیم. غیر از دیداری که در سال ۱۳۷۰ با شورای مرکزی حزب الله به رهبری شهید سید عباس موسوی در سفارت ایران داشتم. آن وقت معاون رئیس جمهور و رئیس کمیته حمایت از فلسطین بودم. دو بار دیگر به شکل اختصاصی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد و نیز مدیر مرکز گفتگوی تمدن ها با سید حسن نصرالله ملاقات داشتم. در مرکز تحقیقات حزب الله برایم سخنرانی و جلسه پرسش و پاسخ ترتیب داده بودند. از مرکز برای سید حسن نصرالله تعریف کردم. گفتم ما در ایران هم چنین مرکزی با این دقت که مواضع شخصیت های سیاسی و فرهنگی لبنانی و منطقه و جهان را به شکل روزآمد پیگیری و آرشیو کند نداریم. پرونده خودم را نشانم دادند! تمامی مواضعم به زبان های مختلف آرشیو شده بود. مسئول آرشیو با طنز ملایمی گفت: «سید تو که همه نشریات را پر کرده ای!» گفتم من پر نکردم، شما پر کردید! طنز مشهور پیکاسو را برایش گفتم. افسر نازی هنگامی که تابلو گورنیکای پیکاسو در باره ویرانی های جنگ را دیده بود؛ پرسیده بود : این کار شماست؟ پیکاسو گفته بود: « کار شماست!» سید حسن نصرالله گفت. دوستان ما در مرکز تحقیقات به همان توانایی مجاهدان اسلحه در دست در جبهه مقاومتند. هر دو گروه شایسته اند. البته ما در مرکز تحقیقات افرادی را داریم که جزو رزمندگان نخبه ما هستند. در دستی کتاب و در دستی تفنگ.
اکنون توده خاک سرخ در برابر من است. خاک سیاه یا چرنوزیوم حاصل خیزترین خاک برای کشاورزی است. مثل خاک گندمزارها در اکراین و در کناره های رودخانه افسانه ای دنِ آرام. خاک سرخ گویی مست شهادت است! مگر نه اینکه ما از خاکیم و به خاک باز می گردیم. گویی شهادت اکسیری یا کیمیایی است که خاک را به رنگ حود در می آورد. شهید از جنس خاک نمی شود.
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گر چه جوی خون بود شیرش کنی!
کیمیای شهادت خاک را به رنگ خون در آورده است. آن هم شهیدی مانند سید حسن نصرالله که سید شهیدان لبنان و جبهه مقاومت است. بیت اوحدی را زیر لب زمزمه می کنم. برای شهیدان امام علی و امام حسین علیهم السلام سروده است:
قلبِ سیاهِ سیمِ تنم زرِّ ناب شد
زین خاکِ سرخ فام، که همرنگ کهرباست
کیمیای شهادت این خاک قلب سیاه را طلا می کند! چگونه!؟ با تغییر دیدگاه نسبت به زندگی و مرگ. انسان چگونه زندگی می کند؟ به روایت شمس با خودش و برای خودش زندگی میکند؟ تَعَیَّشَ بِنَفْسِه؟ یا با خدا زندگی می کند و برای خدا دم می زند و جهاد می کند. « تَعَیَّشَ بِرَبِّه» زندگی با خود تمام می شود.
پایان سخن شنو که ما را چه رسد
از خاک درآمدیم و بر باد شدیم
نه پایان سخن این نیست. مرگ آغاز ماجراست. پیام مرگ سرخ متفاوت از مرگ سیاه یا خودکشی است. از مرگ سرخ زندگی می روید. شادی و سرور و بقا می تراود. چنان که خداوند فرمود: «‌شهیدان زنده اند و شادمان از آنچه خداوند بهره آنان کرده است.» خاک سرخ حرف می زند. صائب دیده است!
چو لاله سر زند از خاک سرخ رو صائب
به آب تیغ، شهیدی که شُست از جان دست
شهید در پی داشتن نیست. در اندیشه بودن است. در اندیشه آزادی است و نه رهایی.
من در اندیشه انم که روان بر تو فشانم!
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم


بیروت ، جهانی دیگر
(۱۵)
ضاحیه، مشهد سید حسن نصرالله
سید عطاء الله مهاجرانی
در مسجدی در نزدیکی خانه محمد آقا، جمعیتی از خانواده هایی که از بمباران چنوب به شمال پناه آورده بودند. دیده می شد. در دو طرف صحن حیاط مسجد دو میز بود. جوانانی مشخصات افراد را می نوشتند تا برایشان سرپناه و ماوایی پیدا کنند. برخی حانواده های ساکنان منطقه گفته بودند می توانند در خانه خود افرادی را بپذیرند. گشتی در صحن مسجد زدیم. برای نماز قرار شد به مسجد امام موسی صدر برویم. مسجد در منطقه دیگری بود. در واقع از کوچه های پر شیب و نشیبی پایین و بالا رفتیم تا به مسجد رسیدیم. به امام موسی صدر گفته بودند که در این منطقه حدود سه تا چهار هزار نفر از شیعیان زندگی می کنند؛ اما مرکزی و مسجدی برای تجمع ندارند. امام مسجد در سخنرانی کوتاه و بلیغ خود در باره جهاد و مقاومت صحبت کرد. پس از نماز دعایی که در سال های شکل گیری انقلاب در ایران در نماز های جماعت و جمعه خوانده می شد. دعای پیروزی و امید به پیروزی با افزوده معنی داری خوانده شد. خوشبختانه معدل سنی نمازگزاران کمتر از چهل سال بود!
لا إله إلا الله وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهْ ، أَنْجَزَ وَعْدَه و نَصَرَ عَبْدَه ، و هَزَمَ الأحْزابَ وَحْدَه و هَزَمَ اسرائیلَ وَحْدَه! فَلَهُ اَلْمُلْكُ وَ لَهُ اَلْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ
این دعا را به روایت مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام پس از فتح مکه وقتی پیامبر صلوات الله علیه وارد صحن مسجد الحرام شد. در کنار حجر الاسود دست هایش را به آسمان بالا برد و این دعا را خوانده بود. بخشِ «هَزَمَ اسرائیلَ وَحْدَه!» را امام جماعت به مقتضای موقعیت افزوده بود. جمعیت نماز گزار با شور و شوق و صدای رساتر و فریاد بلند تری این بخش را خواندند. ما هم حسّ سال های انقلاب برایمان تداعی شده بود. و حسّ همراهی با مردمی که در برابر ارتش اسرائیل و بمباران ها و حمایت آمریکا و اروپا و کشورهای عبری-عربی مقاوم و سربلند ایستاده اند. به تابلو مسجد نگاه کردم نام دکتر ماهر حسین که اکنون معاون دوم رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان هستند نقش شده بود. ماهر حسین در حقیقت همان رؤیای امام موسی صدر را دنبال می کند. تاسیس مراکز خیریه و سامان دهی امور شیعیان اهتمام اوست. پدرش شیخ خلیل حسین در سال ۱۹۶۱ جمعیت خیریه ای در همین منطقه قری الخمس تاسیس کرده است. دکتر ماهر حسین جراحی حاذق و مشهور و مورد اعتماد مردم است. بعد از نماز مهدی، پیرمردی را به من معرفی کرد. خوشرو و در اواخر سال های دهه هشتاد عمر. گفت در لبنان از نزدیکان شهید مصطفی چمران بوده است. در سال های ابتدای جنگ هم به ایران آمده و در «ستاد جنگ های نامنظم» با شهید چمران همکاری می کرده است. یعنی رزمنده ای در کنار شهید چمران. در چشمانم نگاه کرد. با اندوهی عمیق که در چشمانش برق می زد. پرسید: شما چمران را دیده بودید!؟ گفتم بله، خیلی زیاد در مجلس اول همکار بودیم. منهم عضو کمیسیون دفاع بودم. او صاحب « نفس مطمئنّه » بود. او به این کیمیا دست یافته بود. مثل دریا آرام بود و مثل دریا توفان ها را در سینه خود داشت. پیرمرد مرا در آغوش گرفت. انگار این آغوش دوم با حس آشنایی با چمران متفاوت از آغوش معارفه اول دیدار بود. به پیرمرد گفتم برخی اشخاص حتی یادشان حال و هوای معنوی دارد و بهجت افزاست. یاد آن ها انسان را روشن می کند. در ذهنم این شعر سیمین بهبهانی درخشید: « یاد بعضی نفرات روشنم می دارد!»
دیر وقت شب به بیروت بازگشتیم. به دلیل اینکه مسیر طرابلس به بیروت به گونه ای است که نسبتاً از ارتفاع به پایین حرکت می کنیم. مناظر و چشم اندازها وسیعتر است. نمی دانم چرا قطعه فلوت سحر امیز موزارت با دیدن مسیر در ذهنم تداعی می شد…


« روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله نماز صبح را با مردم برگزار کرد. آنگاه در مسجد نگاهش به جوانی افتاد که خواب آلود می نمود و سرش پایین می افتاد. رنگش زرد و لاغر اندام بود. چشمانش به گودی نشسته بود.. رسول خدا صلی الله علیه وآله به او فرمود: حالت چگونه است، جوان! گفت: من با یقین ام. رسول خداصلی الله علیه وآله از گفته او به شگفت امد و فرمود: همانا هر یقینی را حقیقتی است. حقیقت یقین تو چیست؟ گفت: ای رسول خدا! همین یقین من است که مرا اندوهگین ساخته و بیداری شب و تشنگی روزهای بی تابم کرده و از دنیا و آنچه در آن است بی رغبت گشته ام تا آنجا که گویا عرش پروردگارم را می بینم که برای رسیدگی به حساب خلق برپا شده و مردم برای حساب گرد آمده اند گویا اهل بهشت را می نگرم که در نعمت می خرامند و بر کرسی ها تکیه زده، یکدیگر را معرفی می کنند و گویا اهل دوزخ را می بینم که در آنجا معذبند و به فریادرسی می طلبند و گویا اکنون آهنگ زبانه کشیدن آتش دوزخ در گوشم طنین انداز است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله به اصحاب فرمود: این جوان بنده ای است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته، سپس به خود او فرمود: بر این مقام که داری استوار باش. جوان گفت: ای رسول خدا، از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزی ام کند. رسول خدا صلی الله علیه وآله برای او دعا فرمود. مدتی نگذشت که در جنگی که به همراه پیامبر بود؛ بعد از نه نفر شهید گشت و او دهمین شهید آن جنگ بود. (۳)
این روایت به دست مولانا جلال الدین بلخی افتاده است. در واقع او روایت را به زبانی آسمانی تفسیر کرده است. زید بر جای حارثة بن نعمان نشسته و مولانا گفتگویی را سامان داده است که روایت فهم ملکوتی از ملکوت است:
گفت پیغامبر صباحی زید را
کیف اصبحت ای رفیق با صفا

گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت
کو نشان از باغ ایمان گر شکفت
گفت تشنه بوده‌ام من روزها
شب نخفتستم ز عشق و سوزها
تا ز روز و شب گذر کردم چنان
که ز اسپر بگذرد نوک سنان
که از آن سو جملهٔ ملت یکیست
صد هزاران سال و یک ساعت یکیست
هست ازل را و ابد را اتحاد
عقل را ره نیست آن سو ز افتقاد
گفت ازین ره کو ره ‌آوردی بیار
در خور فهم و عقول این دیار
گفت خلقان چون ببینند آسمان
من ببینم عرش را با عرشیان
جمله را چون روز رستاخیز من
فاش می‌بینم عیان از مرد و زن
هین بگویم یا فرو بندم نفس
لب گزیدش مصطفی یعنی که بس
او مگر ینظر بنور الله بود
کاندرون پوست او را ره بود
تعبیر «ینظر بنورالله » که در روایت جلال الدین بلخی آمده است؛ دقیقا تعریفی است که پیامبر از حارثه و یا زید به روایت مثنوی بیان کرده است. در کارگاه ذهن آفریننده مولوی نگاه ملکوتی البته با توجه به واژه «کانّه» در روایت، با فرا رفتن از پوسته زمان و پرده مکان فراهم می شود. زید گویا به عالم دیگری می رود و در آن عالم نگاهی دیگر دارد. به روایت حافظ، زید یا حارثه خدمت جام جهان نما کرده است. نگاه منور به نور الهی یافته و از ملک تا ملکوت حجاب از پیش او برداشته شده است. او در همین زندگی این جهانی چنین تجربه ای را داشته است. او می دانست که کمال چنین تجربه ای با شهادت به دست می آید. به همین دلیل آرزوند شهادت بود. و در کنار جعفر طیار شهید شد.




پی نوشت:
*
(۱) سایت التفسیر ((altafsir.com

(۲) نهج البلاغه ، خطبه یکم
(۳) کلینی، الاصول الکافی ۲ ص ۵۲تا ۵۴ ( مدرسه فقاهت)
(۴) مثنوی ، دفتر اول، بخش ۱۵۸ ( گنجور)
بدیع الزمان فروزانفر در باره ماخذ این داستان از کتاب اللمع سراج طوسی ( وفات ۳۷۸ قمری) و احیاء العلوم غزالی ( وفات ۵۰۵ قمری) و اسد الغابه ابن اثیر ( وفات ۶۳۰ قمری) روایت کرده است. در حالی که اصول کافی از کلینی ( وفات ۳۲۹ قمری) مقدم بر تمامی منابعی است که فروزانفر روایت کرده است.
مآخذ و قصص و تمثیلات مثنوی، بدیع الزمان فروزانفر، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۲ ص ۳۵ و ۳۶
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۹دی ۱۴۰۳
rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


به خوبی و روشنی بهشت پاکی و سرمستی حافظ در دیر مغان و در پرتو خرد ناب پیر مغان در برابر جهنم زهد خشم عبوس زاهد ریایی تصویر شده است. در همین جهان می توان در بهشت زندگی کرد. این بهشت نشانی از همان بهشت موعود است. به نظرم حافظ به دلیل اینکه به دولت قرآن متبرک و متنعم بوده است و سحرگاهان به درس قرآن می رفته است؛ با تفاسیر اشاری سلمی و قشیری و بقلی و بیضاوی و البته شرح کشاف و مفاتیح الغیب امام فخر رازی و روض الجنان ابوالفتوح رازی آشنا بوده است. تفسیر بقلی از این آیه گویی الهام بخش حافظ بوده است. بقلی نوشته است: «اهل سالوس و طراران مدعی اند که آنان احکام دنیا را می دانند ، در حالی که آنان از شناخت آخرت در حجابند و نمی دانند که خداوند چگونه افق دل های اولیاء خویش را می گشاید و دل های آنان را سرشار از شور و شوق می کند. شوقی که تدبیر امور دنیا و ما فیها را از چشم آنان می اندازد: « وهم محجوبون عن معاملات الله غافلون عما فتح الله على قلوب اوليائه الذين غلب عليهم شوق الله واذهلهم حب الله عن تدابير عيش الدنيا ونظام امورها» چنان که از تفسیر بقلی آشکار است؛ او آخرت را همان شوق نسبت به خداوند تفسیر کرده است. در تفسیر لطیف بیان السعادة گنابادی نکته نابی را با تآمل و یا به قول حاج مولی هادی سبزواری با « تعّمل » ریز بینی موشکافانه، در باره واژه غفلت مطرح کرده است. به این نکته توجه داشته است که چرا در آیه از واژه «جهل» استفاده نشده و «غفلت» آمده است. تا جایی که تفاسیر را دیده ام؛‌مفسران دیگر به این تمایز لطیف و اندیشه برانگیز توجهی نکرده اند. غفلت وقتی است که ما از چیزی یا موضوغی با خبریم. اما به دانش خود توجه نداریم و یا از یاد برده ایم. یعنی آخرت را می شناسیم! در حقیقت فطرت توحیدی ما که قوام هویت ماست، زمینه و امکان شناخت را برای ما فراهم کرده است. ما این دانش الهی را از یاد برده ایم. پیامبران به تعبیر امام علی علیه السلام یاد آورنده این نعمت فراموش شده هستند. « لِیُذِّکرُوهُم مَنْسیِّ نِعمته» (۲)
در بیان آمیختگی دنیا و اخرت و ظاهر و باطن یا غیب و شهادت در اصول کافی روایتی در باره گفتگوی رسول اکرم صلوات الله علیه با خارثة بن مالک مطرح شده است. روایت از وثاقت برخوردار است. نکته قابل توجه این است که کلینی این روایت را در ذیل عنوان« حقیقة الایمان و الیقین» قرار داده است.
روایت درباره دیدار رسول اکرم صلی الله علیه وآله و حارثه به نعمان انصاری است. حارثة بن نعمان از جمله اصحاب صفّه بوده است. انسان هایی که تمام زندگی خود را وقف عبادت و جهاد کرده بودند. بیشتر ایام و لیالی را بر همان صفه در مسجد النبی (ص ) به سر می بردند. پارسا و عارف بودند.
روایت کافی:
محمد بن یحیی عن ... عن اسحاق بن عمار قال: سمعت ابا عبدالله یقول: ان رسول الله صلی الله علیه وآله صلی بالناس الصبح، فنظر الی شابّ فی المسجد و هو یَخْفِقُ و یَهْوی بِرآسه، مُصْفَرّاً لونه قد نَحِفَ جِسْمُهُ و غارَت عیناه فی راسه، فقال له رسول الله صلی الله علیه وآله: کیف اَصْبَحْتَ یا فلان؟ قال: اصبحت یا رسول الله مُوقِناً، فَعَجِبَ رسول الله صلی الله علیه وآله من قوله وقال: ان لکل یقین حقیقة فما حقیقة یقینک؟ فقال: ان یقینی یا رسول الله هو الذی احزننی واسهر لیلی واظما هواجری فعزفت نفسی عن الدنیا وما فیها حتی کانی انظر الی عرش ربی وقد نصب للحساب وحشر الخلائق لذلک وانا فیهم وکانّی انظر الی اهل الجنة، یتنعمون فی الجنة ویتعارفون و علی الارائک متکئون وکانی انظر الی اهل النار وهم فیها معذبون مصطرخون وکانی الآن اسمع زفیر النار یدور فی مسامعی، فقال رسول الله صلی الله علیه وآله لاصحابه: هذا عبد نور الله قلبه بالایمان، ثم قال له: الزم ما انت علیه، فقال الشاب: ادع الله لی یا رسول الله ان ارزق الشهادة معک، فدعا له رسول الله صلی الله علیه وآله فلم یلبث ان خرج فی بعض غزوات النبی صلی الله علیه وآله فاستشهد بعد تسعة نفر وکان هو العاشر. (۳)


يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ
«از زندگی دنیا، ظاهری را می‌شناسند، و حال آنکه از آخرت غافلند.»
تصور معمول این بوده و هست که آخرت چنانکه در ترجمه همین آیه به روایت ترجمه آیت الله مکارم شیرازی « در آخر کار» تحقق می یابد. اگر نگاهی دیگر به ایه پیدا کنیم. یعنی از ظاهر ایه عبور کنیم. آیه سرشار از نکته است. چنان که ایجاز شیوه ممتاز قرآن مجید است و حذف در منتهای بلاغت یکی از درخشانترین ویژگی های قرآنی است. در آیه از ظاهر حیات دنیا سخن می گوید. در برابر « ظاهر حیات دنیا» ، «باطن حیات آخرت» قرار دارد. دو واژه باطن و حیات در بخش دوم آیه نیامده است. اما سیاق آیه و مفهوم آن این واژگان را در ذهن ما پدید می آورد. به نظرم می توان این ایه را به دلیل ژرفا و گستره ای که دارد؛ به دلیل نقشی با اهمیت که در شناخت معاد و نیز زندگی این جهانی ایفا می کند. به دلیل تاثیر نمایانی که در زندگی معنوی ما به عنوان مسلمان و تابع خط مشی ابراهیمی و محمدی صلوات الله علیهم دارد، از غَُرر آیات قرآن مجید به شمار آورد. (بعدا انشاء الله تعالی در مقدمه مستقلی به غرر آیات اشاره خواهم کرد.)
در تفسیر «المحرر الوجیز فی تفسیر کتاب العزیز» نوشته ابن عطیه ( وفات: ۵۴۶ قمری) به دو رویکرد عقل ظاهری و شمارشگر و عقل باطنی و کلی نگر در تفسیر آیه اشاره شده است. ما ظاهر امور را با عقل ظاهر بین در می یابیم.. اما باطن با دلالت عقل دریافت می شود. گویی تفاوتی مانند تفاوت بصر و بصیرت، یا دیدن و نگریستن می توان
در این تمایز مشاهده کرد. شاید هم تفاوتی همانند تفاوت تصور و تصدیق. ابن عطیه از تعبیر « یعلم باوائل العقول» برای شناخت ظاهر استفاده کرده است. در تفسیر البحر المحیط ابوحیان ( وفات:۷۵۴ قمری) از تعبیر « یعلم باوائل الرؤیة» استفاده شده است. می توان گفت این تعبیر برای بیان تمایز شناخت ظاهری و عقلانی رسا تراست. (۱) قشیری در لطائف الاشارات از امام علی علیه السلام روایت کرده است که « اهل دنیا مشغول دنیایند و یا از خداوند غافل ومشغول علم آخرتند!» همان تعبیری که در باره علم در حدیث آمده است که علم حجاب اکبر است. با صفت اکبر از این جهت علم وصف شده است چون همه گمان می کنند که علم روشنایی است. اما این روشنایی اگر تبدیل به زندگی و نظرگاه و حکمت عملی نشود!؟ تاریکی است.گویی شناخت آخرت در این جهان فقط شناخت نظری نیست. بایست اخرت را حسّ کرد در فضای اخرت دم زد. همان نگاه ملکوتی که از مُلک و ظاهر دنیا فرا تر می رود. همان که مولوی سرود:
دیده ای خواهم سبب سوراخ کن
تا حُجُب را بر کند از بیخ و بن
تا مُسبّب بیند اندر لا مکان
هرزه داند جهد و اکساب و دکان
باطن و آخرت و غیب در پس ظاهر و دنیا و شهادت قرار دارد. نه اینکه در زمانی دیگر و مکانی دیگر است. این دو نگاه را حافظ در بیتی اعجاز گونه در برابر هم قرار داده است:
من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟


میناگری های قرآنی
(۳۶)
مقدمه دوازدهم:

ملکوت قرآن مجید
(۳)

دوم: ظاهر و باطن، دنیا و آخرت

آیا جستجو و مهمتر از آن دسترسی و یافتن نگاه یا دیدگاه ملکوتی در این جهان ممکن است!؟ بله گویا ممکن است! زیرا این جهان و آن جهان در دو جغرافیای متفاوت و در دو زمان مختلف نیستد. برداشت ابتدایی این است که آخرت در زمانی دیگر و مکانی دیگر اتفاق می افتد. گویی آخرت در سرانجام زنجیره طولی زمان و پس از دنیا قرار می گیرد. بهشت و جهنم و قیامت نیز در مکانی دیگرند. چنین است!؟
برخی نشانه ها و قرینه ها از آمیختگی دنیا و آخرت حکایت می کند. این نکته اگر به دقت فهمیده شود، نظرگاه و‌نگاه ما را دگرگون می کند. وقتی نگاهمان دگرگون شد، زندگی نیز دگرگون می شود. مهمترین دلیلی که بر آمیختگی و نسبت دنیا و اخرت دلالت می کند،‌ آیه هفتم سوره الروم است:


هفتم. جنگ غزه آغاز کابوس اسرائیل شد. علاوه بر ناکامی نتانیاهو در دستیابی به اهداف نسل کشی خود، اسرائیل به یک کشور منحوس و منزوی در جهان تبدیل شد. تظاهرات ضد جنگ در خیابان ها و دانشگاههای جهان یک جبهه جهانی ضد اشغالگری و حمایت از آزادی فلسطین ایجاد کرد. نه تنها صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت در مورد جنایات جنگی در دادگاه کیفری و ادامه پرونده نسل کشی در دیوان بین المللی دادگستری، بلکه پرونده های زیاد دیگر هم به جریان افتاد. علاوه بر این، ارتش اسرائیل اخیراً تصمیم گرفته تا هویت تمامی نیروهایی را که در عملیات غزه شرکت کردهاند، از ترس اینکه در سفر به خارج از کشور تحت تعقیب قرار گیرند، پنهان کند. تحت فشار مردمی، بسیاری از موسسات مالی و دانشگاهی، روابط خود را با اسرائیل قطع کرده اند...
با شروع اجرای آتش بس، با توجه به پیشینه رژیم اشغالگر، نمی توان انتظار داشت که اسرائیل به این آتش بس احترام بگذارد و بمباران های خودسرانه را متوقف کند و اجازه دهد غزه در «روز بعد» جنگ آرامش یابد. ضمن اینکه مشخص نیست آمریکای ترامپ، برای روز بعد جنگ چه خوابی دیده است؟ ادامه روند ناعادلانه قبل یا اقدامی برای تحقق صلح و عدالت؟ تا آن روز و روزهای بعد، با مقاومت، تردیدی نیست که غزه پیروز ماجراست.
روزنامه اطلاعات، ۲۹ دی ۱۴۰۳.
https://www.ettelaat.com/news/78573/

rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


پس از علنی شدن رفتار و اظهارات ویتکاف با نتانیاهو، یک عضو کنست تاکید کرد که «مشخص شد که هدف تهدید دونالد ترامپ درباره باز کردن درهای جهنم خود ما بودیم و نه دشمنان ما.» یک کارشناس اسرائیلی هم گفت: «ما اولین کسانی هستیم که برای انتخاب ترامپ هزینه می پردازیم. [توافق] بر ما تحمیل شده است...ما فکر کردیم که کنترل شمال غزه را به دست می گیریم... »
جنگ غزه عبرت های بسیاری برای جهان داشت. از جمله:
اول. سیاستمداران و دولت هایی که به اسرائیل اجازه نسل کشی علیه مردم غزه را دادند و به جای توقف قتل عام و تجاوز و تحمیل گرسنگی بر غیرنظامیان در آن سهیم شدند، میراث اسفناکی از خود برجای گذاشتند. شک نیست که در این شرمساری بسیاری از کشورهای غربی، عربی و اسلامی مشترکند. در راس همه این کشورها آمریکا و رئیس جمهور و وزیر خارجه اش قرار دارد. میراث سیاست خارجی دولت بایدن یکی از بدترین میراثهای روسای جمهور آمریکا است. مواضع آمریکا در جنگ غزه ضربه جدی به وجهه آمریکا در افکار عمومی زد.
دوم.این جنگ نشان داد که نه از طریق جنگ، نه از طریق محاصره و فشار و تدابیر امنیتی و نه از طریق عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل، نمی توان مسئله فلسطین و آرمان فلسطینیان برای آزادی سرزمین شان را نادیده گرفت. یاسر عرفات، رئیس سابق تشکیلات خودگردان فلسطین، گفته بود که بدون دستیابی فلسطینیها به حقوق ملیشان، هیچ امنیت یا صلحی وجود نخواهد داشت. این موضوع همچنان باقی است. به همین دلیل، حل عادلانه مسئله فلسطین و تشکیل کشور فلسطینی یک ضرورت و خواست بین المللی است.
سوم.در کنار نبرد با حماس، اسرائیل ۱۵ ماه برای نابودی، آواره کردن و کوچاندن مردم فلسطین از غزه جنگید. اما در این هدف شکست خورد. این یک شکست نظامی، سیاسی، ایدئولوژیک، استراتژیک و اخلاقی از سوی اسرائیل است. پروژه راستگرایان افراطی مذهبی نتوانست غزه را به «سرزمینی بدون مردم» جهت اشغال و شهرکسازی و ورود صهیونیست های شهرک نشین تبدیل کند. شکست طرح اسرائیل برای بیرون راندن فلسطینیها از غزه، علیرغم هزینههای هنگفت، به این معناست که اسرائیل دیگر نمیتواند از رویارویی با واقعیت فلسطین اجتناب کند.
چهارم. اسرائیل نه فقط در جنگ غزه چیزی به دست نیاورد، بلکه تلاش ۷۶ ساله اش برای مظلوم نمایی بر باد رفت و آنچه در این ۱۵ ماه کشتار و ویرانی غزه از دست داد، قابل توجه است. این کشور دهه ها تلاش مستمر سیاسی، رسانه ای، اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک برای ترسیم وجهه خود به عنوان تنها لیبرال دمکراسی منطقه در منظر افکار عمومی جهانی کرده بود. جهان، از این پس اسرائیل را از زاوبه جنگ غزه می بینند. این یک خسران استراتژیک و بی اعتباری بزرگ برای کشوری است که تا قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ فکر می کرد که پرونده مسئله فلسطین را برای همیشه بسته است.
پنجم. جنگ غزه جلوه ای از عزم و اراده یک ملت برای حفظ سرزمین خود در مقابل نیروی اشغالگر و حامیان منطقه ای و بین المللی اش بود. غزه به اسرائیل نشان داد که تا زمانی که اسرائیل حقوق فلسطینی ها را نقض کند، آرام نخواهد گرفت. غزه به جهان نشان داد که می تواند در برابر یک جنگ تمام عیار مقاومت کند و از زمینی که در آن ریشه دارد، جدا نشود. به رغم همه جنایت ها و ویرانی های وارده، نه کشتار، نه گرسنگی و تشنگی اجباری، نه نابودی همه اماکن، نه خشونت و تجاوز اشغالگران و حامیانش، نتوانست اراده آنها را برای ادامه مبارزه علیه اشغال و ماندن در سرزمین خود در هم بشکند. پیش از این، در هیچ جنگی هرگز نظامیان و غیرنظامیان فلسطینی این سطح از مقاومت و همراهی با رهبران خود نشان نداده بودند. به گفته منیر شفیق، نویسنده و متفکر فلسطینی، در جریان این توافق، پیروزی مقاومت و محور مقاومت باید با صدای بلند اعلام شود.
ششم.پیشنویس توافق آتشبس به وضوح بیان میکند که اسرائیل تا پایان این روند از کریدور فیلادلفی و کریدور نتزاریم عقبنشینی خواهد کرد، شروطی که نتانیاهو قبلاً رد کرده بود. پیش نویس توافق همچنین به وضوح اشاره می کند که فلسطینی ها می توانند به خانه های خود در شمال غزه بازگردند. توافق مبین آن است که طرح ژنرال ها و تلاش برای پاکسازی شمال غزه از وجود ساکنانش شکست خورده است. با عقب نشینی از غزه، شهرک نشینان راست افراطی احساس می کنند که فرصت ایجاد اسرائیل بزرگ از دست رفته است. این بزرگترین شکست اسرائیل در تاریخ ۷۶ ساله خود است.


بالاخره بعد از ماهها گفتگوی بی حاصل، در ۴۶۷ مین روز جنگ غزه توافق آتش بس بین اسرائیل و حماس اعلام و در ۴۶۹ مین روز امضا شد. مرحله اول این توافق سه مرحله ای از یکشنبه ۱۹ ژانویه (۳۰ دی) اجرا می شود.
طی مرحله اول این توافق که ۶ هفته خواهد بود، نیروهای اسرائیلی تدریجا از غزه خارج میشوند. این مرحله شامل آزادی ۳۳ اسیر(از جمله زنان، کودکان و مردان بالای ۵۰ سال، و دو اسیر آمریکایی) در مقابل ۱۷۰۰ زندانی فلسطینی که ۲۵۰-۳۰۰ نفرشان حبس ابد دارند. مذاکرات برای اجرای مرحله دوم این توافق از روز شانزدهم مرحله اول آغاز می شود. مرحله دوم، شامل آزادی تمامی اسرای باقیمانده اسرائیلی، آتشبس دائمی و خروج کامل نیروهای اسرائیلی از غزه در ازای آزادی بیش از هزار اسیر فلسطینی است. مرحله سوم بازگرداندن تمامی اجساد باقی مانده وشروع بازسازی غزه تحت نظارت مصر، قطر و سازمان ملل خواهد بود.
از نخستین روزهای شروع جنگ تا پیش از قبول آتش بس، نخست وزیر و سایر مقامات رژیم صهیونیستی بارها از ادامه جنگ تا پیروزی کامل اسرائیل، نابودی نظامی و سیاسی حماس، آزادی اسرای اسرائیلی و تضمین بازگشت امن شهرک نشینان به خانه های خود گفته بودند و ۱۵ماه برای تحقق این اهداف از هیچ جنایتی کوتاهی نکردند. به رغم قتل عام گسترده غیرنظامیان در غزه، تحمیل گرسنگی، قطع کلیه مایحتاج زندگی مردم، نابودی خانه ها و همه زیرساخت های حیاتی غزه هیچ یک از اهداف فوق محقق نشد. و تحقق آتش بس موکول به موافقت اسرائیل (که خواهان نابودی حماس بود) با آتش بس با «حماس» و پاسخ «حماس» به متن پیشنهادی آتش بس شد. در این مدت اسراییل نه فقط حماس، بلکه مقاومت را نتوانست از بین ببرد، یا مجبور به تسلیم و عقب نشینی کند. موفق به آزادی اسرای خود نشد. می خواست غزه را اشغال و شهرک سازی کند، ولی بالاخره ناگزیر از خروج از غزه است...
پیش نویس منتشره توافق آتش بس تقریباً به تمام خواستههای حماس پاسخ داده است. متن توافق با عنوان ضمیمه I مکمل پیشنهاد اسرائیل برای توافق با حماس است که در ۲۷ می۲۰۲۴ ارائه و توسط جو بایدن رئیس جمهور ایالات متحده در ۳۱ می ۲۰۲۴ به طور علنی اعلام شد. متن توافق شامل مفاد مربوط به عقب نشینی نیروهای اسرائیلی، مبادله اسرای اسرائیلی با زندانیان فلسطینی، راهرو فیلادلفی، گذرگاه مرزی رفح، راهروی نتزاریم، بازگشت غیرنظامیان آواره داخلی به خانه های خود در شمال و خروج فلسطینیان بیمار و مجروح به مصر از طریق گذرگاه رفح در جنوب غزه، و ارسال کمک های بشردوستانه است. بر أساس پیش نویس منتشره، هدف طرفهای آتش بس و میانجیها دستیابی به اجماع نهایی برای اجرای توافقنامه ۲۷ می ۲۰۲۴ در مورد مبادله اسرای اسرائیلی و زندانیان فلسطینی و بازگشت به آرامش پایدار است که به آتشبس دائمی بین طرفها منجر شود.
در حالی که حماس از ابتدا پیشنهاد مبادله اسرا با زندانیان فلسطینی را مطرح و با طرح های آتش بس موافقت نموده بود، نتانیاهو با طرح شروط جدید مانع اصلی آتشبس غزه بود. او همه مذاکرات قبلی را با ارائه شروط جدید به بن بست رساند و با پافشاری بر ادامه جنگ تا نابودی حماس مسئول تاخیر در رسیدن به توافق بود. طی این مدت، مقامات آمریکایی اعم از بایدن، رئیس جمهور و بلینکن، وزیر خارجه و نماینده آمریکا در شورای امنیت همواره حماس را مقصر معرفی کردند.
نتانیاهو در دوران ریاست جمهوری بایدن به هیچ وجه زیر بار قبول آتش بس نرفت. ضمن اینکه دولت آمریکا نیز تمایلی به برقراری آتش بس نداشت. که اگر داشت مانند ترامپ وارد عمل می شد. آمریکا در ماه های نخست کلیه قعطنامه های آتش بس در شورای امنیت را وتو کرد. دولت بایدن با ارسال میلیاردها دلار کمک های تسلیحاتی و مالی به اسرائیل و مشارکت مستقیم نظامی و پشتیبانی اطلاعاتی هم شریک در جنگ بود و هم خواهان تمام کردن موضوع مقاومت و حماس در غزه.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب آمریکا گفته این توافق بدون «پیروزی بزرگ» او در نوامبر گذشته (پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری) رخ نمیداد. او تأکید کرده که این توافق، آغازگر ساختن صلح بیشتر در منطقه و تقویت «موافقتنامههای ابراهیم» است. با آنکه ترامپ هرگز حمایت مطلق خود را از رژیم صهیونیستی پنهان نکرده و اقدامات متعددی در دوره اول ریاست خود در جهت منافع اسرائیل داشته، با این حال شکی نیست که نتانیاهو تحت فشار شدید ترامپ با آتش بس موافقت کرد و نمی توان نقش ترامپ را در قبول آتش بس از سوی اسرائیل نادیده گرفت. هر چند گفته می شود هم حماس و هم نتانیاهو تحت فشار ترامپ قرار گرفتند، ولی مواضع مثبت و موافقت حماس نسبت به پیشنهادات آتش بس از همان ابتدا روشن می کند که مانع اصلی آتش بس کدام طرف بود. روز شنبه ۱۱ ژانویه،استیو ویتکاف، فرستاده ترامپ به نتانیاهو گفته بود که «دونالد ترامپ تنها یک توافق میخواهد در غیر این صورت عواقب سنگینی در انتظار شما خواهد بود.»


آتش بس غزه

جمیله کدیور


داور در دهه شصت عمر که به گمانم از زیباترین و خواستنی ترین دهه های عمر است؛ روی در خاک کشید و با هفت هزار سالگان سر به سر شد. او هنوز فرصت زندگی و آفرینندگی داشت. دریغ! روانش شاد.
*
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳
rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


درنگ

سرود مردی که خود را کشته است.
سید عطاء الله مهاجرانی

نه آبش دادم
نه دعائی خواندم،
خنجر به گلویش نهادم
و در احتضاری طولانی
او را کشتم.
( احمد شاملو)

هنگامی که آشنایی یا دوستی می میرد یا شهید می شود و یا مانند ابراهیم نبوی( همان داور دوران جوانی و دانشجویی !) خودش را می کشد. موضوع مرگ و زندگی و نسبت میان این دو مطرح می شود یا خود نمایی می کند. سیل و یا حتی توفانی از هزاران خاطره مشترک همانند جوشش امواج پی در پی، دریای ذهن ما را می آشوبد.
با داور از دوران انقلاب از سال ۱۳۵۷ وقتی من۲۴ ساله بودم و داور ۲۰ ساله خاطرات مشترک دارم. در انتخابات دوره اول مجلس که نامزد نمایندگی از شیراز و نامزد سازمان دانشجویان مسلمان دانشگاه بودم و البته روحانیت مبارز شیراز و در رآس همه ایت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب اذ نامزدی ام حمایت کرد. مسئول تبلیغات ویا حتی می توان گفت مسئول ستادم ابراهیم نبوی بود. توان مالی و تبلیغاتی دانشجویان محدود بود. در حد کاغذ های آ۴ و یا آ۸ که در دانشگاه فتوکپی می کردیم. در حالی که مثلا حزب توده با آگهی های دیواری بسیار بزرگ و چشم ربای طومار مانند به طول سه تا چهار متر و پهنای بیش از یک متر دیوارهای شهر را به ویژه میدان ها را فتح کرده بود. بر اعلامیه ها نوشته شده بود : « به نامزدهای حزب توده ایران رآی بدهید!» داور گفت بایست حساب این اعلامیه ها را رسید! نردبان کوتاه دو متری می خواهد و رنگ سفید و یک قلم مو و یک دستیار و موتور سیکلت! فراهم شده بود. در طول شب نقطه « ز » نامزدها را رنگ سفید زده بودند. متن قرمز روی صفحه سپید بود. شبیه تبلیغ کوکا. فردا صبح همه مردم شیراز بردیوار ها می خواندند: «به نامردهای حزب توده ایران رای بدهید!»
این هوشمندی و طنازی در سراسر عمر داور که نه چندان بلند بود و البته نه چندان کوتاه تداوم یافت. او که با کیومرث صابری در گل آقا همکار و بلکه دستیار شده بود. خود با دوم خرداد و روزنامه های جامعه و طوس و نشاط و… تبدیل به برجسته ترین طنز نویس مطبوعات دوران اصلاحات شده بود. تا همان حکم قاضی جوان که با تعطیلی بیش از چهل روزنامه و نشریه در یک بعد ظهر تماشایی « همه را جمع کرد!» آن واقعه یا به قول حافظ «تندباد حوادث» که با بازداشت روزنامه نگاران همراه بود؛ برای روزنامه ها و روزنامه نگاران سرنوشت دیگری رغم زد. روزنامه نگاران پراکنده شدند و برخی از روزنامه نگاری منع شدند و یا خود کناره گرفتند. داور هم به زندان افتاد و با همان طنازی ویژه اش در محاکمه نشان داد که از همه متفاوت است. گذار او از سال ۱۳۸۲ به خارج ایران افتاد. اما در درون او چیزی شکسته بود. پناهی هم نداشت. تنها بود. این تنهایی در بین سطور نوشته ها و یا گفتگوهایش دیده می شد. ارتباطش با من هم که بسیار نزدیک بودیم.دیر به دیر شده بود. مبانی و افق های مشترکی که در دوران جوانی و حتی تا اواحر دهه هفتاد بین ما بود. رنک باخته و ویران شده بود. چند سال پیش زنگ زد و به من پیشنهاد کرد رمان مشترکی با هم بنویسیم. معتقد بود به دلیل تقابلی که در دیدگاه های ما وجود دارد؛ این کار می تواند مبتکرانه باشد. البته چنین تجربه ای وجود داشته است. منتها من اهلش نبودم. گفتم داور نوشتن رمان شبیه ایام حاملگی است. مشترک نمی شود! زاییدن هم انفردای است. در واقع نوشتن داستان و رمان را کاری به شدت فردی می دانستم و می دانم.
اما گمان نمی کردم که داور به دست خود زندگی اش را تمام کند. به ویژه دیدم که از خودکشی کیانوش سنجری انتقاد کرده بود. و حتی گفته است کسی که می تواند تصمیم به خودکشی بگیرد آدم خطرناکی است.
در حقیقت هر انسانی دنیایی است. نمی توان در باره انسان ها داوری کرد و نمی توان به تعبیر « منطق موقعیت» خود را حقیقتا جای دیگری یا داور گذاشت. در درون او و افسردگی او به روایت دخترانش چه می گذشته است که ناگاه رشته زندگی خود را گسیخته است و تیغ بر گلوی خویش کشیده است؟ می بایست حلقه های نزدیک دوستان افرادی مانند داور سخت مراقب و به هوش باشند. تا کسانی که می توانند در کار آفرینندگی و نویسندگی سرمایه های کشور و ملت به شمار آیند، از دست نروند. کاش من با خبر می شدم. به سهم خودم می کوشیدم از این حادثه تلخ جلوگیری کنم. می گفتم: داور بیا، فیلم طعم گیلاس عباس کیا رستمی را صد بار ببینیم. ببین! جلو خانه ما مدرسه ابتدایی است. برویم جلو مدرسه هنگام زنگ تفریح صدای بچه ها را گوش کنیم. طعم گیلاس را بچشیم. مهمترین سرمایه ما جان ماست. تاریکش نکنیم. مرگ که می تواند یکی از شیرین ترین لحظات زندگی مان باشد. پروازی به جهانی بزرگ تر و زیباتر با خویشتن کشی تلخ و تاریکش نکنیم. برغم همه سختی و دشواری ها با سایه همنوا شویم که :
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت!




«من لم ینفعک لحظه لم ینفعک لفظه!» کسی که نظر و نگاهش به تو سودی نرساند، از سخنش سودی نخواهی برد! این نگاه همانی است که حافظ روایت کرده است:
کس ندیدست ز مشک ختن و نافه چین
آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم
ما در زندگی خود. در جستجوی معنی هستیم در جستجوی شنیدن صدایی و یا تماشای بهشت، تماشای آخرین سدر! آخرین سدر می تواند نمادی از آخرین منزل هفت شهر عشق عطار باشد. همان شعشعه پرتو ذات که بر جان حافظ تافت. سایه شاعر بزرگ معاصر در غزلی « تماشا» را زیباترین خواستِ آرمانی انسان می داند:
چه خیال می توان بست و کدام خواب نوشین
به از این درِ تماشا که به روی من گشودی!
سفر در آفاق و انفس انگار بهانه ای است تا بتوانیم جهان را تماشا کنیم. در تماشای جهان به تماشای جهان معنی بیندیشیم. از سدر برای سفر و پروازمان نردبانی یا سکویی و پروازگاهی بیافرینیم. گیسوان سبز خوشرنگ جنگل سدر… شعر «قارئة الفنجان» نزار قبانی با صدای عبدالحلیم حافظ در ذهنم طنین می اندازد… پنجاه سال پیش در اتاق خوابگاه همدانیان دانشگاه اصفهان با عدنان حسینی داریم ترانه افسانه ای قارئة الفنجان را گوش می کنیم. تا آنجا که عدنان به گریه می افتد.:

بحياتك يا ولدي امرأةٌ عيناها سبحان المعبود
فمها مرسوم كالعنقود، ضحكتها أنغام وورود
والشعر الغجري المجنون يسافر في كل الدنيا
در زندگی تو پسرم،
زنی است که چشمانش؟ سبحان المعبود!
دهانش همانند خوشه انگورست،
خنده اش ترانه و نغمه و گلسرخ
موی بلند وحشی دیوانه اش به هر سوی دنیا روان است…
شاخه های سدر مانند موی وحشی معشوقه اثیری با باد می رقصند. صد ها سال بلکه برخی از این سدر ها هزارساله اند که زلفشان با باد به هر سوی می رود. مهدی انگار متوجه شده است که من در حال و هوای دیگری هستم! می گوید برویم تا طرابلس را هم ببینیم. می گویم لابد برای ناهار هم فکری کرده اید! می گویند در طرابلس رستوران آشنایی است. گشتی در طرابلس می زنیم و برای ناهار به همان رستوران می رویم. فرود از جاده مارپیج یا پیچاپیچ دره قادشا را مانند طومار ترمه در جلو دید ما باز می کند. جاده بسیار خوب و با کیفیت با علائم راهنمایی به موقع و به جا و اسفالت عالی! پدر خانم محمد برایم شعری از پدرش می خواند. در باره تاریخچه منطقه صحبت می کنیم. طرابلس را خوب می شناسم. پیش از این سه بار به طرابلس آمده ام. یک بار مهمان دانشگاه بلموند بودم. بار دیگر برای ملاقات با رشید کرامی امدم. بار سوم مهمان شیخ سعید شعبان بودم. در استخر خانه اش شنا کردم. این سه دیدار هر کدام سه دنیای متفاوت بود! در دانشگاه بلموند نشست گفتگوی ادیان توحیدی و بودایی و هندوئیسم و یک کمونیست منصف بود. با رشید کرامی سخن در باره لبنان بود و جنگ های داخلی تلخ و فرساینده. شیخ سعید شعبان دلبسته به انقلاب اسلامی و امام خمینی بود. نسبت به فلسطین توجه و حساسیت داشت. رشید کرامی (۱۹۸۷–۱۹۲۱) و شیخ سعید شعبان ( وفات: ۱۹۹۸) در گذاشته اند. میزبان نشست دانشگاه بلموند، مطران جرج خضر بیش از صد سال دارد و در خلوت انس عارفانه خویش است…
در ذهنم این دیدارها و شخصیت ها موج می زنند. پدر خانم محمد از پدرش حسین حسین در حال رانندگی شعری را با شوق و سرمستی می خواند:
کم غنی عاشوا عمرهم مرحوا
و بالنهایة کآس الموت قد شربوا
. کن بشوشا لوجه الضیف مبتسم
لا تجعل الضیف وقتا منک مکتئب
چه بسا انسان های ثروتمندی که عمرشان را در خوشباشی گذراندند.
اما سرانجام جام مرگ را سرکشیدند.
در سیمای مهمانت با تبسم و شادمانه بنگر، مبادا مهمان در چهره تو ناخشنودی ببیند…
قصیده بیش از ده بیت است. نشانه فرزانگی انسان های ساده و پاک با نگاهی درست به زندگی و افقی روشن در تعامل با دیگران… ساعتی در شهر طرابلس گشت زدیم. مناطقی که در وقایع جنگ داهلی کانون های درگیری بود. ویران شده و برخی مناطق در زمان رفیق حریری ساخته شده بود. شهر مثل کسی است که نیمی از لباسش نو و نیمی کهنه باشد. این دوگانگی به سرعت خودش را در همه مناطق نشان می دهد.





پی نوشت:
*
(۱) غزل غزل های سلیمان، باب ۵ آیه ۱۵
در ترجمه آزاد احمد شاملو از غزل غزل های سلیمان آیه اینگونه ترجمه شده است:
1.
2. « و او خود – اگرش ببينيد!- خدنگ، همچون يكى نهال ِ جوان ِ سدر است و نیکو چون سراسر ِ خطه‌ى لبنان است.»
(۲) مزامیر، مزمور ۱۰۴ آیه ۱۷
3. انجمن کتب مقدسه، مترجمان کتاب مقدس که یکی از نفیس ترین ترجمه های کتاب مقدس را به یادگار گذاشته اند؛ در ترجمه واژه « ارز» به معنی و معادل « سدر» مسامحه کرده و «سرو» ترجمه کرده اند. این واژه که امروزه در زبان عربی و نیز عبری نیز با همین تلفظ استفاده می شود. به معنی سدر است و نه سرو
*
روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳
rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


بیروت، جهانی دیگر
جنگل سدر، سدر مقدس!
(۱۴)
سیدعطاءالله مهاجرانی
هر چه برایتان از جنگل سدر و سرو در دره قادیشا و ساحت مرقد جبران خلیل جبران بنویسم. نمی توانم و نمی شود آن فضا و احساس زنده و گرم حضور در حنگل سدر و سرو و دم زدن در چنان فضای بهشتی و اثیری را بیان کرد. لبنان و سدر نسبت مقدسی دارند. همانند نسبت زرتشت پیامبر فرزانه با سرو کاشمر! سدر در تاریخ و جغرافیا و اساطیر و ادبیات لبنان، از قالب و قامت یک درخت خارج شده است و تصویری اثیری و معنوی و مقدس یافته است. چنان که در کتاب مقدس و قران مجید شاهد همین روایت هستیم. شاید هم نسبتی است که انسان با درخت پیدا می کند. جبران خلیل جبران شمایل سدر را شبیه قلب انسان تصویر کرده است. وقتی خون در شاخه ای از رگ های قلب که بسته شده است؛ راه پیدا نمی کند و روان نمی شود. گویی سدری است که شاخه ای از آن شکسته است. به روایت جلال الدین بلخی، درخت با تشخصی انسانوار دستِ نیایش به سوی آسمان دراز می کند:
این درختان اند همچون خاکیان
دستها بر کرده ‌اند از خاکدان
سوی خلقان صد اشارت می‌کنند
وانک گوش است اش عبارت می‌کنند
با زبان سبز و با دست دراز
از ضمیر خاک می‌گویند راز
مولوی در داستان شگفت انگیز دقوقی و نماز در ساحل دریا از تابلو شگفت انگیز تطور و تبدیل انسان به درخت و نماز درختان یاد کرده است. داستان راز آمیز دقوقی و کراماتش را در دفتر سوم مثنوی ببینید. داستان در حقیقت مکاشفه جلال الدین بلخی است که به نام دقوقی روایت شده و سرّ دلبران در حدیث دیگران خوشتر آمده است:

یک درخت از پیش مانند امام
دیگران اندر پس او در قیام
آن قیام و آن رکوع و آن سجود
از درختان بس شگفتم می‌نمود
در عهد عتیق سدر و سرو و لبنان با هم یک منظومه ساخته اند! شاید یکی از زیباترین نمونه ها وصف و ستایش سلیمان پیامبر با شکوه در «غزل غزل های سلیمان» از زبان معشوقه اوست. معشوقه که بیشتر عاشق است! در وصف سلیمان سنگ تمام گذاشته و از جمله سروده است:
1. «شمایلش همچون لبنان است ، همانند جنگل سدر والاست!» (۱)
در مزامیر داود اشاره ای به درختان سدر شده است که به روایت مزامیر خداوند خود آن ها را نشانده است:
« درختان خداوند شاداب اند* یعنی سروهای آزاد لبنان که غرس کرده است.» (۲)
شاید به همین دلیل در لبنان در جنگل های سدر، سدر های کهن سالی وجود داشته و کم و بیش دارد که به آن ها « ارز الرب» می گفته اند. سدر پروردگار! سدر تا سه هزار سال عمر می کند. برخی باور دارند که در روزگار مادر حنگل های سدر لبنان به ویژه جنگل هایی که در کنار معابد و دیر ها وجود دارد، هنوز هم می توان سدر هایی با عمر بیش از هزار سال تماشا کرد. همان باوری که ایرانیان در باره سرو کاشمر داشته اند. که البته داستانش، یکی داستان است پر اب چشم!
نگاهم در دره قادشا به جنگل سدر است. سدر نماد زیبایی و تعادل و طمانینه و نیرومندی و شکیبایی و مقاومت و تقدس است. در ذهنم آیات قرآنی در باره سدر در چنین هنگام یا هنگامه ای تداعی می شود. در سفر معنوی پیامبر به ملکوت که پوسته مکان و زمان شکسته و شکافته شد، برای بیان سفر او درخت سدر به عنوان نشانه و نماد در سوره «النجم» مطرح شده است. اگر تنها بودم از همین شیب کناره مرقد جبران خلیل جبران از همین دیر پایین می رفتم. در جنگل سدر گشت می زدم. جهت را که می دانم! ۱۵۵۵ متر که پایین بروم به سطح دریا می رسم.! قر!ن می گوید پیامبر تا آخرین سدر آمده بود. دیدار یار و وصال در نزد درخت سدر آخری بود. مثل موسی که از درخت نغمه توحید شنید.
در اینجا سخن از شنیدن نیست، سخن از دیدن است. عین الیقین است. بهشت همانجاست!
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ ﴿١٣﴾ عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَىٰ ﴿١٤﴾ عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ ﴿١٥﴾ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَىٰ
«و قطعاً بار دیگری هم او را دیده است، * نزدیک سدرة المنتهی، در همان جا که جنةالمأوی است.* آنگاه که درخت سدر را آنچه پوشیده بود، پوشیده بود.» ذهنم با سوره نجم پرواز می کرد. رحمت و رضوان خداوند بر حاج آخوند روستای مهاجران که در کودکی به تشویق ایشان با نوجوانان روستا سوره النجم را از حفظ کرده بودیم. یادگار اوست. حال در افق جنگل سدر می خواهم سدر آخری را ببینم که بوی بهشت می دهد. آیات بهشت است. با خودم می گویم، پیامبر جبران خلیل جبران هم بوی بهشت می دهد. البته بر حسب مراتب و به روایت منطق منظومه سبزواری مقول به تشکیک است. اما می توان دریافت که نوشتن «پیامبر» در حال و هوای معمولی میسر نبوده است. چنین کتابی را نمی توان در حال عادی نوشت. چنان که سهروردی در عوارف المعارف این جمله بسیار زیبا را نوشته است:


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
بزرگداشت پدر ۱۴۵ ساله فسایی، حاج غلامحسين کدیور، پدر فسای نوین و اولین رئیس بلدیه فسا
https://www.instagram.com/reel/DE0hIG5sOV5/?igsh=MWpzMzZkYm1raXFzOA==


ميلاد امام علی(ع) و روز پدر مبارک
https://www.instagram.com/p/DExxbycoLDC/?igsh=enFvdTB6ZnE0Mzlu


ابن عربی به همین نکته ظریف توجه داشته و بین صورت و حقیقت نماز تمایز قائل شده است. از نظر او در این آیه صورت نماز در مقام مصلای ابراهیم بر گزار می شود، امّا موطن حقیقت نماز مشاهده و وصال الهی و بی خود شدن و خالی شدن از خویش و کسب صفت خلیل همانند ابراهیم است.
«موطناً للصلاة الحقيقية التي هي المشاهدة والمواصلة الإلهية والخلة الذوقية» (۳)
حکیم الهی سید حیدر آملی ( ۷۸۷- ۷۲۰ قمری) نیز در « اسرارالشریعة» بر مقام ابراهیم توجه بلیغی داشته اند:
« مقام ابراهیم اشاره به وصول سالک به واسطه آن (مقام) به توحید جمعی حقیقی ابراهیمی است. در عالم شهادت تنها با تبعیت از چنین توحیدی می توان به وصال رسید. از این رو به پیامبر ما صلوات الله علیه امر شده است که از ابراهیم تبعیت کند.» (۴)
نکته دیگری که از زمره میناگری های قرآن است. فعل «اتَّخَذُوا» به صیغه جمع مذکر ماضی ۲۶ بار در قرآن مجید با پیام منفی و سلبی به کار رفته است. کسانی که دین را به عنوان مسخره و بازیچه گرفتند. ( الاعراف: ۵۱) کسانی که آیات خداوند را به استهزاء گرفتند. ( الکهف: ۵۶) کسانی که جز خداوند برای خود خدایانی برگزیدند.( العنکبوت: ۴۱) کسانی که قرآن را مهجور گرفتند. ( الفرقان: ۳۰) و … تنها یک بار این فعل به صیغه جمع امر حاضر «اتَّخِذُوا» برگزینید یا بگیرید! و با پیام مثبت به کار رفته است. در باره مقام ابراهیم و صورت نماز در مکان مصلی و حقیقت نماز در موطن مصلای او!



پی نوشت ها:
*
(۱) مجموعه آثار شیخ محمود شبستری، به اهتمام صمد موحد، تهران، کتابخانه طهوری ۱۳۷۱ ص ۷۲ و ۷۳
گلشن راز بیت ۱۴۴ و ۱۶۴
(۲) امام روح الله خمینی، سر الصلوة ، تهران ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ۱۳۷۸ مقدمه ایت الله جوادی آملی.. ص ۱۱
(۳) ابن عربی، تفسیر القرآن، سایت التفسیر
www.altafsir.com

(۴) السید حیدر الآملی، انوار الحقیقة و اطوار الطریقة فی اسرارالشریعة، حققه و قدم له و علق علیه السید محسن موسوی التبریزی، قم، نور علی نور، ۱۳۹۴، ص ۷۰۴
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۲دی ۱۴۰۳
rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


و چه کسی -جز آنکه به سبک‌مغزی گراید- از آیین ابراهیم روی برمی‌تابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم؛ و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود.
تعبير« سَفَه نفسه» در اکثر ترجمه های فارسی قرآن مجید به شکل جمله اسمیّه ترجمه شده است. جمله فعلیه است. تنها یک بار این تعبیر در قرآن مجید به کار رفته است. ترجمه فولادوند دقیق است: « به سبک مغزی گراید!» اگر ترجمه کردیم که افراد سبک مغز یا سبک سر از آئین ابراهیم روی بر می گردانند؛ تکاپویی که در جمله فعلیه است از دست می رود.
تبعیت از ملت ابراهیم و ملامت کسانی که از این آئین روی بر می گردانند و به سبک سری و سبک مغزی می گرایند.
سرفصل دیگری هم در قرآن مجید دارد. قران مجید با شکوه تمام با نُه ویژگی ابراهیم را ستایش می کند . دو ویژگی به نحو بسیار متمایزی با دو کلید واژه « امت» و « ملت»‌ برای ابراهیم در قرآن مجید بیان شده است. او یک «امت» است و بایست از «ملت» او پیروی کرد. این دو واژه که عام هستند در باره ابراهیم خاص شده است. خداوند به پیامبر اسلام وحی می کند که از ملت ابراهیم تبعیت کند.
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿١٢٠﴾ شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ ۚ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿١٢١﴾ وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً ۖ وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿١٢٢﴾ ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۖ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿١٢٣﴾ ( سورة النحل)
به راستی ابراهیم، پیشوایی مطیع خدا [و] حق‌گرای بود و از مشرکان نبود.* [و] نعمتهای او را شکرگزار بود. [خدا] او را برگزید و به راهی راست هدایتش کرد.* و در دنیا به او نیکویی و [نعمت‌] دادیم و در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود.* سپس به تو وحی کردیم که: «از آیین ابراهیم حق‌گرای پیروی کن، [چرا که‌] او از مشرکان نبود.»
نکته پنجم، خداوند از آئین ابراهیم به عنوان « دین احسن» نام برده است. انسان به مقام احسان با تبعیت از دین احسن ابراهیم حنیف که خلیل الله است، نائل می شود:
وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا ﴿النساء: ١٢٥﴾
و دین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حق‌گرا پیروی نموده است؟ و خدا ابراهیم را دوست گرفت.
سخن اصلی این است که تبعیت ازآئین ابراهیم به عنوان دین برتر و از ابراهیم به عنوان یک امت، شیوه کامل و برترش این است که ما هم از روش و منش ابراهیم پیروی کنیم و به دیدن ملکوت نائل شویم! نه اینکه چون ابراهیم گوشت شتر می خورد و یا شیر شتر می نوشید؛ ما هم به دنبال شیر شتر بگردیم. آن نگاه به صورت تبعیت و در حصار نگاه به احکام فقهی است. روح تبعیت از ابراهیم دریافت ملکوت است. خلیل آسا حق را طلب کردن و نگاهی ملکوتی یافتن است.
دوم:
افزون بر تبعیت از ملت ابراهیم، خداوند به ما فرمان داده استو که در مقام ابراهیم نماز بگزاریم:
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ﴿البقرة: ١٢٥﴾
و چون خانه [کعبه‌] را برای مردم محل اجتماع و [جای‌] امنی قرار دادیم، [و فرمودیم:] «در مقام ابراهیم، نمازگاهی برای خود اختیار کنید»، و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که: «خانه مرا برای طواف‌کنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید.»
مثل تبعیت از ملت ابراهیم. که برخی مفسران قران مجید تبعیت را در احکام فقهی منحصر دیده بودند. در این آیه هم نماز در مصلای ابراهیم خلیل و در مقام او. تبدیل به صورت نماز در مقام ابراهیم شده است. ما می توانیم مقام ابراهیم را از مکان نماز به مکانت ابراهیم ارتقاء دهیم. چنان که آیت الله جوادی املی در مقدمه پر معنا و ژرفی که بر کتاب سُکر آور « سرّ الصلوة» امام خمینی رضوان الله علیه نوشته اند؛ به این نکته بسیار لطیف و مهم اشاره کرده اند:
« مثلاً از آیه «وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى» گذشته از آن که اعتبار مکان خاص برای نماز طواف استفاده می شود، توجه به مکانت خلیل الرحمن و نیل به منزلت نسبی ان حضرت (ع) نیز استنباط می شود، که یکی ناظر به صورت نماز است و دیگری راجع به سیرت آن » این عبارت آیت الله جوادی آملی جهانی معنی اندر لفظ اندک است! تآمل کنیم!

Показано 20 последних публикаций.