Life For Cinema


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана



Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
نخستین #تیزر رسمی فیلم
Mank🔥
محصول #نتفلیکس، منتشر شد.

❗️یکی از مدعیان احتمالی اسکار 2021

📝 داستان فیلم درباره چگونگی نوشته شدن فیلمنامه «همشهری کین» توسط هرمن منکیویچ با ایفای نقش گری اولدمن است که به یکی از مهمترین فیلم‌های تاریخ سینما بدل شد.

👤 کارگردان: #دیوید_فینچر
🎭 بازیگران: #گری_اولدمن | آماندا سایفرید | لیلی کالینز | تام برک | چارلز دنس | تام پلفری | تاپنس میدلتون

📆 پخش: 4 #دسامبر 2020 | ١۴ #آذر


🆔 @life4cinema


Filmography of Ana de Armas

🆔 @life4cinema


Ana De Armas
Hot & Sexy🔥



🆔 @life4cinema


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
چند وقت پیش ۵۲ سالگی #نائومی_واتس بازیگر دوست داشتنی سینما بود.

نگاهی می کنیم به مهمترین آثار این بازیگر


🆔 @life4cinema


Репост из: طب فيزيكی و توانبخشی
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#محمدرضا_شجریان


🆔 @pmrerfanifam


بزرگراه گمشده بازی تصاویر است در داستان یک فیلم . تصویری که سینما بر پایه ی آن بنا شد و به مرور مونتاژ ، صدا و بازی در ساختار آن وارد شد . اگر کتاب تصویر دنیای خیالی از بابک احمدی را خوانده باشید نگاه دقیق تری به اینگونه فیلمها خواهید داشت . فیلمی که بر پایه ی تصویرپردازی بدعت گذاری شده و دیالوگ و بازی نقش چندانی در فیلم ایفا نمی کند .
داستان ، مربوط به خیالپردازیهای یک مرد به نام فرد است که آنگونه که در فیلم بیان می کند دوست دارد واقعیت آنطور باشد که او تصور می کند . او یک نوازنده ی موسیقی است که روابط سردی در زندگی با همسرش دارد که بخش مهمی از آن مربوط به عدم تواناییش در رابطه ی جنسی است . او پس از بازگشت از یک مهمانی که به اتفاق همسرش رنی در آن شرکت داشت از وی در مورد ارتباطش با اندی میزبان می پرسد که رنی جواب سرراستی به او نمی دهد و از همانجا خیانت رنی در ذهن فرد جرقه می زند تا جایی که خود را بر سر جنازه ی همسرش می یابد !
از اینجا خیالپردازی فرد آغاز می شود . او در زندگی اش شکست خورده و به دنبال تغییر به آنچه که آرزو دارد ، شخص دیگری را متصور می شود که هم برای زنان جاذبه ی جنسی داشته باشد و هم قدرت گرفتن انتقام از عوامل بیرونی که منجر به سردی همسرش شده را داشته باشد . بنابراین در خیال خود جوان 24 ساله ای به نام پیت را وارد می کند و همسرش را نیز به اسم آلیسا و چهره ی تغییر یافته با موهای بلوند وارد داستان می کند که علاقه ی شدیدی هم به پیت پیدا می کند .
دیوید لینچ در مصاحبه ای در مورد این فیلم گفته که انسان با شیرجه زدن در مغز خود می تواند به لایه های عمیق ذهنش پی ببرد و به تعالی در همه ی احساسات و منطق دست یابد . و اینکه این جمله که دقیقن نمیدانم از کیست که باید دوربینی باشد تا از کابوسها و رویاهایمان فیلمبرداری کند کاملن درخصوص این فیلم صدق می کند . هرکدام از ما شخصیتهای پیچیده تری در رویا داریم که گهگاه به سراغمان می آیند و این از دغدغه ی اتفاقاتی است که دوست داریم بیفتند اما نمی افتند ! فیلم یک اثر سوپررئالیستی با تم روانشناسانه است که هر بیننده ای را در انتهای فیلم به عمق وجود خود نیز هدایت می کند . عمقی که برای هریک از ما ناشناخته است و به مانند فیلم نیز که از دیدن یکباره آن چیز زیادی دستگیرت نمی شود شخصیت هریک از ما نیز بارها نیاز به بازبینی دارد .
اما در نهایت خیال نیز ، لینچ شخصیت فرد را یه شکست محکوم می کند و به واقعیت باز می گرداند . جایی که آلیسا به پیت می گوید که تو هرگز به من دست نخواهی یافت . یکی از تفکرات برجسته ی فیلم این است که با وجود اتفاق قتل در داستان ، کارگردان جهت گیری جنایی به آن نمی دهد و در جستجوی شخصیت روانی قهرمان داستان ، ما را به رویای او هدایت می کند تا او را مورد واکاوی قرار دهیم و همچنین طعنه ای که در جای جای فیلم نسبت به ورود دوربین به زندگی هریک از ما زده شده است نیز دیدنی ست . از ورود فیلمی که از درون خانه ی فرد فیلمبرداری شده بود تا صحنه های ضبط فیلم پورنو در خانه ی اندی و فیلم گرفتن شخصی که همه جا با فرد است و به نظر می آید ناخودآگاه او باشد .
فیلم در نهایت مرز رویا و واقعیت را از میان برمی دارد و اتفاقاتی را که می تواند بر اثر خیالپردازی از شخصیت هر انسانی رقم بخورد را جلوی بیننده قرار می دهد . دیوید لینچ کارگردان بزرگی ست که کارهایش به دلیل برهمکنش خیال و واقعیت تامل بیشتری طلب می طلبد.


🆔 @life4cinema


داستان فیلم دربارهٔ نوازنده ساکسیفونی به نام فرد مادیسون است که در آغاز فیلم در آیفون خانه‌اش می‌شنود که «دیک لورنت مرده‌است». این پیام در ابتدا برای او بی مفهوم است. او ضمناً به همسرش مشکوک است که به او خیانت می‌کند و با شخصی به نام اندی رابطه پنهانی دارد. روزی همسرش بسته‌ای زرد رنگ حاوی یک کاست ویدئو در جلوی خانه پیدا می‌کند، وقتی در خانه با هم به تماشای آن می‌نشینند نمای بیرونی خانه خود را می‌بینند. آن دو حدس می‌زنند که فیلم را یک بنگاه معاملات ملکی فرستاده‌است. بعدتر فیلمی دیگر پیدا می‌کنند که اینبار علاوه بر نمای بیرون، وارد خانه شده و آن‌ها را خوابیده در اتاق خواب نشان می‌دهد. نگران از این موضوع، به پلیس آگاهی می‌دهند. مأموران پلیس ناتوان از حل معما از آن‌ها می‌خواهند ضریب امنیتی خانه را بالاتر ببرند.
در یک مهمانی فرد، اندی را می‌بیند که با همسرش مشغول صحبت است و مطمئن می‌شود که آن دو با هم رابطه جنسی دارند، با اینهمه نگاهش جذب مرد مرموزی می‌شود که لباس سیاه می‌پوشد و چهره خاصی دارد. «مرد مرموز» به او می‌گوید آن‌ها همدیگر را پیشتر دیده‌اند، و حتی او الان در خانه فرد نیز هست؛ انکار فرد، با تماس تلفنی به منزلش و شنیدن صدای مرد مرموز پشت خط، به شگفتی تبدیل می‌شود. او درمی‌یابد که مرد مرموز دوست دیک لورنت است. هرچند که خودش اصلاً دیک را نمی‌شناسد.
فیلم ویدئویی سومی که پیدا می‌کند هم داخل خانه را نشان می‌دهد و وقتی وارد اتاق خواب می‌شود، او را در کنار جسد تکه‌تکه شده همسرش نشان می‌دهد. فرد با سیلی افسر پلیس بیدار می‌شود که او را به جرم قتل همسرش دستگیر کرده‌است و محکوم به اعدام می‌شود. بعداً، مأموران در سلولش یک جوان تعمیرکار مکانیکی به نام پیتر دیتون که بیگناه را هست می‌یابند و به گمان آن‌ها فرد به‌طور مرموزی ناپدید شده‌است.
پیتر (پیتی) به سر کارش برمیگردد. مشتری خاص او آقای ادی (یا دیک لورنت) است که معشوقه‌ای بنام آلیس دارد. آلیس دقیقاً همانند زن فرد است. پیتی و آلیس دور از چشم آقای ادی به هم دل می‌دهند و هم آغوشی دارند. آقای ادی که یک گانگستر است پیت را تهدید می‌کند که اگر آن دو را با هم گیر بیندازد هر دو را نابود می‌کند. پیتر و آلیس تصمیم به فرار می‌گیرند.
آلیس پیشنهاد می‌دهد که شخصی بنام اندی را سرکیسه کنند. اندی برای دیک لورنت کار می‌کند و پیتی می‌فهمد که آن‌ها از آلیس در پورنوگرافی استفاده می‌کردند. پیتر اندی را می‌کشد و با برداشتن پول، جواهرات و ماشین اندی به همراه آلیس به اتوبانی در بیابان فرار می‌کنند تا آن‌ها را پیش یک مال خر آب کرده و فرار کنند. نزدیک کلبه‌ای می‌ایستند در حالی که باهم عشق بازی می‌کنند و در لحظه اوج ناگهان آلیس دست می‌کشد و به پیتر می‌گوید «تو هیچگاه مرا نداشته‌ای». و سپس به درون کلبه فرار می‌کند.
پیتر اینبار به صورت فرد از جا برمی‌خیزد و در تعقیب آلیس به درون کلبه می‌رود، اما با مرد مرموز روبرو می‌شود. آنگاه که از او دربارهٔ آلیس می‌پرسد، مرد مرموز فریاد می‌زند آن دختر آلیس نیست، او رنی (همسر فرد) است و بعد با دوربینی در دست به سمت فرد پیش می‌آید (تأیید بر این نکته که فیلمهای مرموز خانه فرد مادیسون را نیز او گرفته‌است)، فرد به بیرون می‌گریزد.
فرد آقای ادی/دیک لورنت و آلیس/رنی را در هتلی بین راهی با هم پیدا می‌کند. وقتی آلیس اتاق را ترک می‌کند، فرد به داخل اتاق حمله کرده، دیک را مضروب می‌کند؛ و او را به وسط بیابان برده به همراه مرد مرموز می‌کشد. صبح روز بعد به در خانه فرد مادیسون می‌آید زنگ را زده و می‌گوید: «دیک لورنت مرده‌است». پلیس متوجه او شده، او را تعقیب می‌کند و او به بزرگراه می‌گریزد، درحالیکه تعداد زیادی ماشین پلیس او را تعقیب می‌کنند.

🆔 @life4cinema


Репост из: آوای سیاوش آثار استاد شجریان
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
همه آنها که بد کردند، خواهند رفت ؛ و تو عزیز ایران، در دل و جان ایرانی، ماندگار و جاویدان خواهی ماند❗️


🆔 @AVAYESIAVASHH


Репост из: آوای سیاوش آثار استاد شجریان
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم از پی جانان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
نقش بر بندم و تا ملک سلیمان بروم

ویدئو : بهنام آقازاده/حامد قنبری فر/مصطفی رجب


🆔 @AVAYESIAVASHH




Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
فیلم کامل #بزرگراه_گمشده
نمونه ای است از فیلمهای جدید #سوررئالیست به کارگردانی #دیوید_لینچ


🆔 @life4cinema


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
▪️مایکل چپمن، فیلمبردار با سابقه‌ی سینما هفته گذشته در سن ۸۴ سالگی درگذشت.

چپمن وظیفه‌ی فیلمبرداری آثار ماندگاری همچون Taxi Driver, Raging Bull, The Fugitive, Invasion of the Body Snatchers و‌‌... را بر عهده داشته و دو بار نیز برای #اسکار نامزد شده بود.

در کلیپ بالا قسمتی هنرنمایی مایکل چپمن در فیلم «راننده تاکسی» #مارتین_اسکورسیزی را مشاهده می‌فرمایید.

🆔 @life4cinema


#بقیه_از_پست_قبلی...

... وی از تصاویر بارز و آشکار در فیلمهایش استفاده می کند و آن ها را با پس زمینه ها و فضا های ماهرانه و نافذانه احاطه می کند. متود های بارزی را که او به “جیمز استوارت” در فیلم “سرگیجه” مشاوره می دهد در نظر بگیرید. یک فیلمبرداری باز نشان می دهد که وی در روی نردبان تلوتلو میخورد و به پایین و خیابان چشم میدوزد.
فلش بک ها نشان می دهند که چرا او نیروی پلیس را بی پاسخ گذاشته و یک برج ناقوس او را به ترس می اندازد و هیچکاک یک لوکیشن بسیار خوب برای نشان دادن مقصود و نقطه نظرش دارد ؛ استفاده از یک مدل در برج ناقوس و زوم کردن لنز ها و همزمان نشان دادن دیوار ها و عقب کشیدن دوربین.
حالا محیط استدلال یک کابوس را اینجا دارد اما متوجه راه های ناواضح تری می شوید که فیلم کم کم در به مفهمومی در حال سقوط هست ، و “اسکاتی” در حال رانندن روی تپه های سان فرانسیسکو هست و اینکه چطور واقعاً عاشق شده است.
اینجا یک عنصر دیگر دیده می شود ؛ عنصری که کمتر مورد دید قرار گرفته که فیلم “سرگیجه” رافیلم بزرگی می کند. از لحظه ای که ما در راز فرو می رویم ، فیلم منحصراً در مورد “جودی” هست ؛ درد او ، فقدانش ، تله ای که او در دامش هست ، هیچکاک باذکاوت داستان را استادانه پیش می برد که وقتی که دو کاراکتر در لوکیشن کلیسا هستند و بالا می روند ما هر دو شخصیت را خواهیم شناخت و از یک لحاظ “جودی” نسبت به “اسکاتی” کم خطار هست .
خطری است که در کمین “جودی” هست و توسط “نواَک” ایفای نقش می شود . او یک وسیله ای بوده است که همین طور “اسکاتی” آن را حس کرده است . او در حقیقت یکی از دلسوزترین شخصیت های زن در فیلم های “هیچکاک” هست .
بار ها و بارها در فیلم هایش به طور گفتاری و تلویحی زنان را در فیلمهایش به افترای حقارت می کشد و مو و لباسهایشان را بر اساس دید گاه های خود ، به عنوان نمادین ، فساد جلوه می دهد.
“اسکاتی” در “سرگیجه” در اصل با قربانی های نقشه هایش احساس همدردی می کند و “نواَک” برای بازی کردن شخصیت “جودی” آن را خیلی سخت توصیف می کند و “هیچکاک” انتخاب بازیگران را به خوبی انجام داده است . از خودتون بپرسین چطوری پا پیش میذارین و صحبت میکنین اگر در یک درد تحمل ناپذیر و دوباره به “جودی” ، فکر کنید و خود را مقایسه کنید.


🆔 @life4cinema


...#ادامه_از_پست_قبلی

هر سیلاب این حروف خنجری در قلب اوست و آرام می گوید زنی که او در فکر ساختنش برای خود بوده در اصل مرد دیگری آن را می ساخته است و آن مرد نه تنها زن ایده آل “اسکاتی” را از او گرفته بود بلکه رویایش را هم دزدیده بود.
این موضوع یک پارادوکس و مغایرت روحی در اواسط فیلم “سرگیجه” بوجود می آورد . مرد دیگر ، گاوین (با بازی تام هلمور) ،  بعد از این همه مدت با آن زن طوری بوده که “اسکاتی” هم میخواستد باشد و بعد از اینکه داستان فیلم جلو میرود زن واقعی ، جودی ، وفاداری اش را از “گاوین” به “اسکاتی” تغییر می دهد و به او وفا می کند. در انتهای فیلم هم میبینیم که او این بازی را نه به خاطر پول بلکه به عنوان فداکاری برای عشق انجام داده است.

تمامی این مباحث احساساتی در کنار هم در بزرگترین تک صحنه ی فیلم هیچکاک جمع شده اند. اسکاتی، یک کارآگاه پلیس سابق سانفرانسیسکو که توسط “گاوین” استخدام شده است تا “مادلین” را تعقیب کند حالا دیوانه ی او شده است . بعد به نظر  می رسد که “مادلین” مُرده است . اتفاقی “اسکاتی” با “جودی” رو به رو می شود که به طور مبهم و اسرارآمیزی شبیه “مادلین” هست اما به نظر می رسد که او بیشتر نسخه ی کم آرایش تر و البته خوش گذران “مادلین” هست.

البته اون این تصور رو نمیکنه که آن زن دقیقاً همان “مادلین” هست . او از او این ماجرا را جویا می شود و “جودی” سریعاً تأیید میکند. در طول رابطه ی عجیب و بی احساسی که بین آن دو بود، “جودی” شروع به دلسوزی کردن برای “اسکاتی” می کند. بعد که “اسکاتی” از او درخواست می کند که “جودی” خودش را شبیه همان “مادلین” بکند او قبول میکند و بار دوم همان نقش را بازی برایش بازی میکند.
صحنه ی عظیم داستان در اتاق هتل شکل میگیرد ؛ اتاقی که با چراغ نئون روشن هست . “جودی” از راه می رسد . زیاد شبیه “مادلین” نیست تا “اسکاتی” راضی بشود. “اسکاتی” میخواهد او را در همان لباس ها و با همان موها ببیند. چشم هایش با سودایی و دلبستگی زیاد گویی در آتش سوزان می سوزند.

جودی در نظرش فکر میکند “اسکاتی” به عنوان یک فرد نسبت به او بی تفاوت هست و او را به عنوان یک وسیله می بیند. چونکه او عاشق “اسکاتی” هست . اون این موضوع را پذیرفته است .او خودش را در حموم زندانی می کند ، ظاهرش را تغییر می دهد ، در را باز می کند و نزد “اسکاتی” که در محیطی مه آلود هست ، می رود که همچنان با جلوه ای نئونی نمایش داده می شود اما در اصل این یک افکت خواب مانند و خیالی هست.

هیچکاک در اینجا برش میزند و از جلوی صورت “نواَک” فیلمبرداری می کند (نشان دادن درد ، غم و اراده برای تمنا کردن) و “استوارت” (در حالت خلسه از هوس و کنترل خوشحالی) و اینجاست که ما احساس میکنیم که قلب ها جدا و بریده می شوند. آنها هر دو برده های تصویری شده اند که ساخته ی مردی است که حتی در اتاق نیست. “گاوین” که “مادلین” را به عنوان ابزاری ساخته است که به خود اجازه دهد تا از واقعه ی مرگ همسرش جدا شود.
همانطور که “اسکاتی” ، “مادلین” را در آغوش گرفته است ، پس زمینه داستان شروع به انعکاس دادن خاطرات ذهنی وی به جای اتاق واقعی که هم اکنون در آنجاست، می کند. یکی از امتیازات “برنارد هرمان” به عنوان یک موسیقیدان که در فیلم  “روانی” هیچکاک اوج هنر خود را نشان داد، خلق یک اتمسفر اندوه بی سامان و مکرر هست. و اینجا دوربین آن دو را نومیدانه احاطه کرده است ، شبیه تصاویر مارپیچی که در کابوس های “اسکاتی” دیده می شود شبیه پوچی و  گیج کنندگی خواسته های انسانی ماست و نشان دهنده ی این است که هیچ گاه زندگی را نمیتوان با زور طوری جلو برد که انسان را خوشحال کند.
این فیلمبرداری، با هنرمندانه ترین، احساساتی ترین و اصولی ترین پیچیدگی اش شاید اولین بار در تمام دوران کارگردانی آلفرد هیچکاک هست که کاملاً شخصیت وی را آشکار می کند، فیلمی که زندگی دو طرفه ی آلفرد هیچکاک در شادی و عشق و غم و اندوه را به بیننده نشان می دهد.

آلفرد هیچکاک احساسات عمیق انسانی را مثل ترس ، احساس گناه و هوس را در کاراکترها و شخصیت های معمولی قرار می دهد و آنها را در تصاویر به جای حرف ها توسعه می دهد.  معمول ترین شخصیت آلفردهیچکاک یک مرد بی گناه هست که اشتباهی متهم شده است و در فیلم هایش بیشتر از بازیگرهایی که امروزه ظاهراً در فیلم های امروزی ادعای القای شخصیت پردازی دارند، شخصیت پردازی را به بینندگان القا میکند. به نوعی آلفردهیچکاک اوج شخصیت پذیری و شخصیت پردازی را در فیلمهایش نشان می دهد.

او از دو لحاظ کارگردان صاحب سبک و با سلیقه ای بوده است : وی از تصاویر بارز و آشکار در فیلمهایش استفاده می کند و آن ها را با پس زمینه ها و فضا های ماهرانه و نافذانه احاطه می کند. متود های بارزی را که او به “جیمز استوارت” در فیلم “سرگیجه” مشاوره می دهد در نظر بگیرید. یک فیلمبرداری باز نشان می دهد...

#ادامه_در_پست_بعدی


🆔 @ life4cinema


فیلم سرگیجه (Vertigo) محصول سال 1958 که یکی از دو یا سه فیلم بزرگ کارنامه ی هیچکاک می باشد، بی اقرار یکی از تعریفی ترین فیلم های وی هست که مستقیماً پس زمینه هایی را که هنرش را کنترل میکنند به مخاطب نشان می دهد . این فیلم به شخصیت خود آلفرد هیچکاک برمیگردد و به نوعی بازتاب شیوه ی رفتاری وی در برابر یک زن و ترس و تلاش او برای به کنترل در آوردن یک زن می باشد.
در واقع “جیمز استوارت” در این فیلم نماینده ی شخصیت هیچکاک می باشد که در “سرگیجه” نقش “اسکاتی” را بازی می کند؛ “اسکاتی” یک مرد با نقاط ضعف فیزیکی و جسمانی می باشد (ترس از ارتفاع و ناراحتی های پشت) ، که از نظر روانشناسی با عقده ی روحی که دارد عاشق تصویر یک زن می شود ؛ آن هم نه هر زنی بلکه یک زن ایده آل که پسنده ی آلفرد هیچکاک هست.

نقد و بررسی فیلم به قلم Roger Ebert (#راجر_ابرت)
نشریه شیکاگو سان تایمز
نمره 10 از 10
آیا او تو را تمرین داده است ؟ آیا او تو را آموزش داده است ؟ آیا او به تو گفته که چه بگویی و چه کار بکنی؟
این صدای فریاد از قلب مجروح انتهای فیلم “سرگیجه” ی راجر ایبرت هست و درست این صحنه ی ملودرام زمانی به نمایش در می آید که ما در وسط یک تراژدی غمناک هستیم. مردی عاشق زنی شده است که وجود ندارد و الان او در برابر زنی واقعی سخت گریه میکند که خودش را به جای آن زنی که در رویایش می پرورانده ، جا زده است اما ماجرا بیشتر از آن چیزی است که دیده میشود ؛ آن زن عاشقِ مرد شده است . در حقیقت آن زن خودش را گول زده و فریب داده است اما مرد با فرض کردن زن رویایی که اکنون کنار او هست ، هر دو را از دست داده است.
حالا پایین تر از بقیه مرحله ی دیگری هست . آلفرد هیچکاک به عنوان یکی از مسلط ترین کارگردان ها شناخته شده است . به خصوص وقتی در فیلمش پای زن در میان هست . کاراکتر ها و شخصیت های زن در فیلم هایش با یک سری کیفیت و ویژگی هایی خاصی در فیلمهایش بار ها دیده میشوند . آن ها موطلایی هستند ، پرت هستند و گاهی اوقات غیردوستانه و سخت به نظر می رسند !
آنها در فیلم های هیچکاک با پوششی مخفی هستند که با زیرکی نشان دهنده ی ترکیبی از خرافات و مدل می باشد . حتی آن ها مردانی را که مشکلات جسمی و روانی و روحی دارند ، هیپنوتیزم میکنند و دیر یا زود هر زنی که در فیلم های وی بازی کرده باشد، احساس اهانت می کند.
فیلم سرگیجه (Vertigo) محصول سال 1958 که یکی از دو یا سه فیلم بزرگ کارنامه ی هیچکاک می باشد، بی اقرار یکی از تعریفی ترین فیلم های وی هست که مستقیماً پس زمینه هایی را که هنرش را کنترل میکنند به مخاطب نشان می دهد . این فیلم به شخصیت خود آلفرد هیچکاک برمیگردد و به نوعی بازتاب شیوه ی رفتاری وی در برابر یک زن و ترس و تلاش او برای به کنترل در آوردن یک زن می باشد.
در واقع “جیمز استوارت” در این فیلم نماینده ی شخصیت هیچکاک می باشد که در “سرگیجه” نقش “اسکاتی” را بازی می کند؛ “اسکاتی” یک مرد با نقاط ضعف فیزیکی و جسمانی می باشد (ترس از ارتفاع و ناراحتی های پشت) ، که از نظر روانشناسی با عقده ی روحی که دارد عاشق تصویر یک زن می شود ؛ آن هم نه هر زنی بلکه یک زن ایده آل که پسنده ی آلفرد هیچکاک هست.
وقتی “اسکاتی” نمیتواند آن زن را داشته باشد راهی دیگر پیدا میکند و سعی میکند تا به آن زن شکل بدهد، ظاهر او را تزئین کند و او را آموزش دهد و مو و ظاهرش را آرایش کند تا اینکه او شبیه زنی می شود که میخواسته است و برایش هم مهم نیست که او تنها سفالگری می کند و سپس او را در محراب رویاهایش قربانی میکند.
اما زنی که او درست میکند و زنی که میخواهد یک شخصیت هستند . اسم او جودی (با بازی کیم نوآک) است و استخدام شده بود تا نقش زن رویایی را بازی کند ؛ “مادلین” که بخشی از یک نقشه ی قتل هست که “اسکاتی” حتی به این قضیه مشکوک هم نشده بود. وقتی او به این موضوع پی میبرد که گول خورده است خشمش غیرقابل کنترل می شود و شروع به فریاد زدن می کند : ” آیا او تو را آموزش داده … آیا … ؟ “

هر سیلاب این حروف خنجری در قلب اوست و آرام می گوید زنی که او در فکر ساختنش برای خود بوده در اصل مرد دیگری....

#ادامه_در_پست_بعدی


🆔 @life4cinema


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
📽 دانلود فیلم Vertigo 1958
🎥ژانر: عاشقانه ، معمایی ، هیجان انگیز
🎬کارگردان: Alfred Hitchcock
⭐️ستارگان: James Stewart, Kim Novak, Barbara Bel Geddes
🌍محصول کشور: آمریکا
👈خلاصه داستان: کارگاه بازنشسته سانفرانسیسکویی که مبتلا به ترس از بلندی نیز است، در حال بررسی رفتار عجیب همسر دوست قدیمی خود است و در همین حال به صورت نگران کننده ای به او علاقه مند می شود.

IMDb: 8.3


🆔 @life4cinema


Kristen Stewart🔥


🆔️ @life4cinema


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram

Показано 18 последних публикаций.

2 269

подписчиков
Статистика канала