روانشناسی کودکانگی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


کتاب‌های روانشناسی کودک می‌خوانیم
@ads_cafe :(آگهی)راه ارتباطی

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


بسیار بهتر است به کودکان بگوییم: «تو قطعا تلاش زیادی کرده‌ای» تا اینکه بگوییم: «تو واقعا باهوش هستی».

دی‌وک به دو گروه از کودکان انجام کاری را محول نمود؛ یک گروه به دلیل توانایی‌هایشان تحسین شدند و گروه دیگر به دلیل تلاش‌شان.

زمانی که از همان کودکان خواسته شد تا کار چالش‌برانگیزتری را به انجام برسانند، کودکانی که به جهت تلاش‌شان ستوده شده بودند به نسبت کودکانی که به دلیل توانایی‌هایشان تحسین شده بودند، اشتیاق بیشتری برای انجام آن کار از خود نشان دادند.

کودکانی که برای توانایی‌هایشان ستوده شده بودند، نگران بودند که نتوانند انتظارات را برآورده ساخته و در کار چالش‌برانگیزتر شکست بخورند؛ در حالی که گروه دیگر این نگرانی‌ها را نداشتند.

کودکانی که به دلیل توانایی‌هایشان تحسین شده بودند در مقایسه با کودکان دسته دوم، پس از مواجهه با موانع احساس ناامیدی و دلسردی بیشتری از خود بروز دادند.

به اعتقاد دی‌وک هنگامی که کودکان به دلیل توانایی‌هایشان ستوده می‌شوند، تصور می‌کنند که آن توانایی‌ها ثابت‌اند و در نتیجه درباره شکست دچار نگرانی می شوند. از طرف دیگر، کودکانی که به دلیل تلاششان تحسین شده‌اند، معتقدند با تلاش همواره می‌توان نتیجه بهتری گرفت.

فِی کارلیسِل، از کتاب روان‌شناسی برای والدین از تولد تا نوجوانی، ترجمه فریده فتوحی


این عیدی می‌تونه بهترین شروع سال جدید برای فرزندت باشه! 🚀
امسال نوروز، انارستان برای شما یک هدیه شگفت‌انگیز آماده کرده!
🎉 فقط کافیه سیم‌کارت انارستان رو بگیرید و در قرعه‌کشی 8 گوشی سامسونگ شرکت کنید. 📱✨
🎁نحوه شرکت در قرعه کشی:
با شماره انارستانی، شماره والد را به ۲۰۰۰۶۸۶۰ پیامک کنید.
مهلت ⏱️ فعالسازی و ارسال پیامک تا پایان 17 اسفند
🎯 برای دریافت سیم‌کارت انارستان از طریق لینک زیر ثبت‌نام کنید:
https://jryn.me/4Wq5pY


کودک برای سالم بودن، نیاز به تحرک دارد (ترجیحا در طبیعت و خارج از خانه). او به فعالیت‌های بزرگ عضلانی و رفته‌رفته به حرکات موثر ماهیچه‌های کوچک و بزرگ از حرکت پاها، بدن و دست‌ها گرفته تا حالت گازی انبری شست و انگشت‌ها نیاز دارد.

یک کودک کاملا از فضای اطراف خود آگاه است و از طرق تمامی حس‌های خود تاثیر می‌پذیرد. این زمانی است که عادات در او شکل می‌گیرند؛ باید فعالیت‌هایی برای او در نظر گرفته شود تا فکر کند، تجربه کند و در طول زندگی‌اش خلاق باشد.

اسباب‌بازی‌ها در انواع فراوان از نظر وزن، رنگ، جنس، اهداف و با بهترین کیفیت وجود دارند تا هوش کودکان را نیز مانند بدنشان درگیر کنند. کودک به این فرصت نیاز دارد تا تاثیرات حسی، بوهای مختلف، حالت‌ها و صداها را برای خود دسته‌بندی کند. برای مثال، اولین قدم می‌تواند فقط تجربه‌ سه رنگ اصلی قرمز، آبی و زرد باشد و اما بعد از آن نوبت شناخت رنگ‌های دیگر و سایه‌های تمامی رنگ‌هاست.

آن زمان است که ما می‌توانیم به او بازی‌های حسی، مانند پیدا کردن تمام اشیای قرمز در محیط را یاد بدهیم، یا بعد از تجربه‌ بو کردن گیاهان مختلف، زمانی که چشم‌هایش بسته است از او بخواهیم حدس بزند کدام گیاه را مقابل او گرفته‌اند.

سوزان استیونسون، از کتاب کودکِ جهان، ترجمه‌ آزاده ابوطالبی شکور و سینا شیرازی


بچه‌ای که اجازه نداشته باشد احساساتش را ابراز کند، نمی‌تواند از شر آن‌ها خلاص شود و حتی در بزرگسالی نیز این مشکل را خواهد داشت. کاری که بچه‌ها می‌کنند این است که احساساتشان را در خودشان نگه دارند و بروز ندهند که همین به مشکلات عاطفی و حتی جسمانی منجر می‌شود. مهم‌تر این‌که وقتی بزرگ می‌شوند هم قادر به بیان احساسشان نیستند. همین مسئله به روابطشان آسیب زیادی می‌رساند به‌خصوص روابط نزدیکشان.

ریچارد تمپلر، از کتاب اصول فرزندپروری، ترجمه لادن شریعت‌زاده


چقدر به دوستانم که مادرانی دوست‌داشتنی، مهربان و حمایت‌کننده داشتند، رشک می‌بردم و چقدر عجیب بود که آنها به مادرانشان وابسته نبودند! نه دائم بهشان تلفن می‌زدند نه به ملاقاتشان می‌رفتند، نه خوابشان را می‌دیدند و نه حتی بهشان فکر می‌کردند. ولی من در طول روز بارها مجبور بودم فکر مادرم را از ذهنم برانم و حتی امروز که ده سال از مرگش می‌گذرد، اغلب پیش می‌آید که بی‌اختیار به سمت تلفن می‌روم تا با او تماس بگیرم.

اوه همه این‌ها به لحاظ منطقی برایم قابل درک است. سخنرانی‌‌ها درباره‌ این پدیده کرده‌ام برای بیمارانم توضیح می‌دهم، کودکانی که مورد بدرفتاری قرار می‌گیرند اغلب به‌سختی از خانواده‌ ناکارآمدشان جدا می‌شوند، درحالی‌که کودکان والدین خوب و مهربان، با تعارض کمتری از آنها فاصله می‌گیرند. اصلا مگر یکی از وظایف والدین، قادر ساختن کودک به ترک خانه نیست؟

اروین یالوم، از کتاب مامان و معنی زندگی، ترجمه سپیده حبیب


از نگاه راجرز، همه کودکان از بدو تولد تمایل به عشق و محبت دارند و مایلند هم والدینشان و هم دیگران آنها را بپذیرند. او این نیاز ذاتی را تمایل به توجه مثبت نامید. والدین معمولا توجه مثبت‌شان را به شرایطی نظیر آنچه در جملات زیر می‌بینید مشروط می‌کنند:

«به من ثابت کن پسر خوبی هستی و در امتحانات نمرات عالی بگیر» و «خیلی دوست دارم در نمایش مدرسه نقش اول را بازی کنی.» یا مثلا والدین فرزندانشان را مجبور به ورزش کردن می‌کنند و باعث می‌شوند که آنها نه به‌خاطر علاقه شخصی، بلکه برای آنکه محبت و توجه مثبت والدین‌شان را به دست آورند ورزش کنند.

البته، اینکه والدین از فرزندان‌شان انتظاراتی داشته باشند چیز بدی نیست اما نباید عشق و محبت‌شان را به برآورده شدن آن انتظارات از سوی فرزندشان مشروط کنند.

شرایط و ملزوماتی که والدین یا دیگر افراد مهم در زندگی کودکان، توجه مثبت خود را به آنها مشروط می‌کنند، شرایط ارزشمندی نامیده می‌شوند. ممکن است تعیین چنین شرایطی سبب شود که کودک به جای پرداختن به کارهایی که باعث خوشحالی‌اش می‌شوند، تمام هم و غمش را صرف محقق ساختن این شرایط کند و برای آنکه بتواند محبت، احترام و توجه مثبت والدین و دیگر اشخاص مهم زندگی‌اش را جلب کند به شیوه ای خاص رفتار کند.

توجه مثبتی که بذل آن به تحقق شرایط خاصی وابسته باشد، توجه مثبت مشروط نامیده می‌شود. تمایلات و گرایش‌های شخصی کودکانی که با شرایط ارزشمندی متعددی مواجه می‌شوند به تدریج از بین می‌رود و تمام زندگی‌شان صرف تلاش برای جلب رضایت و خشنود ساختن دیگران می‌شود.

آنها به اشخاصی بدل می‌شوند که دیگران از ایشان انتظار دارند و درک و برداشتی که از خود دارند صرفا به ویژگی‌هایی محدود می‌گردد که از دید دیگران پنهان مانده‌اند. این کودکان از آرمان‌های اشخاص برخوردار از کارکرد کامل فاصله می‌گیرند و بیش از هر چیز به خشنود ساختن دیگران اهمیت می‌دهند. سوالی که آنها همواره از خودشان می‌پرسند این است که «دیگران چه فکر خواهند کرد؟ نه اینکه «من دوست دارم در این موقعیت چه کار کنم؟»

این کودکان وقتی بزرگ می‌شوند هم باز دل‌مشغول این هستند که دیگران درباره‌شان چه فکر می‌کنند. آنها عمدتا به خاطر جلب توجه و تایید دیگران کار می‌کنند نه به خاطر خودشان و برای دریافت توجه مثبت به دیگران وابسته‌اند و همواره در پی آناند که شرایط ارزشمندی لازم برای جلب این توجه مثبت را محقق سازند.

آنها ضعف‌ها و کاستی‌هایشان را پنهان می‌کنند و گاهی حتی خطاهایشان را نیز انکار می‌کنند و رفتارشان طوری است که هر کسی را غیر از خودشان خوشحال می‌کند و آنقدر سرگرم خشنود کردن دیگران می‌شوند که فراموش می‌کنند خودشان از زندگی چه می‌خواهند این افراد در زندگی مسیر خود را گم کرده‌اند و دیگر در جهت خودشکوفایی گام برنمی‌دارند.

چطور می‌توان از پیش آمدن چنین وضعیتی جلوگیری کرد؟ راجرز عقیده داشت که توجه مثبت والدین و اشخاص مهم زندگی نباید به هیچ چیز مشروط باشد و بذل آن باید بی‌هیچ قید و شرطی صورت گیرد. او این نوع توجه را توجه مثبت بی‌قید و شرط می‌نامید و معتقد بود که در این شرایط، والدین و اشخاص مهم زندگی کودک او را بی‌هیچ قید و شرطی می‌پذیرند و عملا به کودک نشان می‌دهند که او را به خاطر خودش دوست دارند.

والدین حتی هنگام تنبیه کردن یا نصیحت و راهنمایی کودک هم نباید از پذیرش بی‌قید و شرط او غافل شوند. مثلا وقتی کودک کار نادرستی انجام می‌دهد والدین می‌توانند ضمن تنبیه کردن او وی را مورد توجه مثبت بدون قید و شرط نیز قرار دهند: «کار بدی کردی ولی پسر بدی نیستی و من باز هم دوستت دارم؛ اما کاری که انجام دادی بد بود و دیگر نمی‌خواهم آن را تکرار کنی.»

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران


کودک دیده‌نشده در بزرگسالی کسی است که معمولا نشخوار فکری و نگرانی زیادی دارد، مخصوصا درباره سلامتیش. ممکن است روابط بین‌فردی چندانی نداشته باشد و در کنار دیگران، از جمله درمانگر، دچار اضطراب اجتماعی می‌شود و خجالتی و معذب است.

درمانگر خبره متوجه می‌شود که این افراد از شرم فلج‌کننده رنج می‌برند، اما مشخص نیست که این شرم راجع‌به چیست، جز اینکه باعث می‌شود او شبیه بقیه مردم نباشد. این افراد معمولا مضطرب‌اند هرچند که اضطراب‌شان ممکن است قابل دیدن نباشد؛ انگار دارند تقلا می‌کنند تا اضطراب‌شان را از دیگران پنهان ‌کنند.

آنها مهارت تنظیم عواطف ضعیفی دارند و از بدن‌شان گسسته‌ شدند، و به همین خاطر احساس سرزندگی نمی‌کنند. این افراد معمولا به‌شدت درمقابل تغییر درمانی مقاوم‌اند. ممکن است این حس را به درمانگر بدهند که هیچ امیدی به بهبودی نیست، یا اینکه از تغییر می‌ترسند، یا اصلا نمی‌خواهند بهتر شوند.

پیشینه زندگی کودک دیده‌نشده معمولا این‌گونه است که والدینش در دوران نوزادی یا کودکی به او بی‌توجهی می‌کرد‌ند. او هیچ‌گاه احساس دوست‌داشته‌شدن و امنیت را در دنیای بیرونی نداشته و نیازهایش دیده نشده است

غفلت هیجانی از نظر من این است که کودک از شش ماهگی تا شش سالگی احساس کند که والدین او را نمی‌خواهند، او را به‌عنوان یک موجود جدا نمی‌بینند و نیازهای او را نه حس می‌کنند و نه به آن‌ رسیدگی می‌کنند.

مراقب او به شکل قابل اعتماد در دسترس او نبوده، او هیچ کسی را نداشته تا از حضور او شادی و ذوق کند، هیچ مراقبی نبوده که از او مراقبت کند و به او احساس امنیت بدهد، و هیچ مراقبی نبوده که کودک برای گرفتن کمک و حمایت نزد او برود. درعوض، کودک دیده‌نشده به امید خودش بوده و باید از خودش مراقبت می‌کرده.

کاترین استاوفر، از کتاب درمان کودک دیده‌نشده در بزرگسالی، ترجمه حامد حکیمی


📕 کتاب روانشناسی بخوانید
@caferavanshenasi


دیدن کودکانی که خودشان را در ذهن مجازات می‌کنند یا شنیدن چنین چیزهایی در موردشان، بسیار دردناک است و ما را وامی‌دارد بپرسیم این صدای خشن از کجا می‌آید.

ممکن است فکر کنیم والدین فوق‌العاده سختگیری مدام به این قبیل کودکان سرکوفت می‌زده‌اند که بد هستند. اما معمولا قضیه از این قرار نیست.

در واقع خشونتِ سوپرایگوی [وجدان یا خودآرمانی] یک کودک به هیچ وجه با خشونتی که یک فرد خاص واقعا در معرض آن بوده، مطابقت ندارد. از این نظر گویی سوپرایگو تنها شبیه سختگیرترین ابعاد والدین کودک بوده و عشق آنان به کلی نادیده گرفته شده است.

پری‌سیلا راث، از کتاب سوپرایگو، ترجمه مصطفی نخعی


ما پدر و مادرها احساسات و رفتارهای متعددی را در سطوح مختلف به بچه‌هایمان منتقل می‌کنیم: ترس از حشرات، حیای جنسی، عکس‌العمل در مقابل غذا، دارایی، پول و همین‌طور ترس از مرگ، آن هم بی‌هیچ توضیحی و می‌پنداریم که کارمان درست بوده است، هیچ رضایت ضمنی هم در ما پدید نمی‌آید.

ویژگی‌ها یا عادات رفتاری هیچ‌کس به‌صورت بسته‌بندی به دیگری منتقل نمی‌شود، بلکه از نسلی به نسل بعد سرایت می‌کند. واقعا چقدر از فردیت ما باقی مانده است؟ رشد شخصیت ما بیان همه چیزهایی است که باعث تفاوت‌مان با دیگران می‌شود، روش منحصر به فرد و تلاش متمایزمان، همان فردیت‌مان.

اما اغلب از رشد بازمی‌مانیم و فردیت‌مان درون شخصیتی غرق می‌شود که از آن ما نیست. بنابراین، عاداتی را که از نسلی به نسل بعد منتقل شده است تکرار می‌کنیم. در چنین شرایطی گذشته نقش دزد بزرگی را ایفا می‌کند که خودش را به صورت عادات ذهنی و حسی تکرار می‌کند و حضور بی‌نظیر و نوی خودش را می‌دزدد.

در دنیایی که هر لحظه رو به نو و تازه‌شدن دارد، تنها کار ما تقلید کردن شده است، چون تقلید راحت‌تر از ابداع است چراکه از سوی دیگران تایید می‌شویم و احساس بهتری داریم.

بچه‌داشتن این واقعیت را با نیروی هرچه بیشتری برایمان بیان می‌کند. ما یاد گرفته‌ایم که همزمان با خودِ بزرگسال و خودِ کودک‌مان زندگی کنیم. حتی اگر آنها در تمام طول عمرْ ما را همراهی کنند هم، آنها را علی‌السویه می‌گیریم و گاهی اوقات فراموش‌شان می‌کنیم و دیگران این موضوع را در ما می‌بینند اما خودمان خیر. به محض این‌که آن را به آدم پاک و بی‌گناهی مثل بچه‌مان منتقل می‌کنیم، تازه برای خودمان آشکار می‌شود. شاید بتوان گفت که آنها با دقتی شرم‌آور خود را به ما نشان می‌دهند.

پیرو فروچی، از کتاب بچه‌هایمان به ما چه می‌آموزند، ترجمه مهسا ملک‌مرزبان


چگونه می‌توان کودکان را متقاعد کرد تا مقررات خانواده را قبول داشته باشند؟

هر یک از مقرراتی که خانواده وضع می‌کند، ممکن است با مقررات خانه همسایه متفاوت باشد. جروبحث کردن درباره مقررات خانه همسایه فقط می‌تواند به اصطکاک بینجامد.

کودکان از روی عمد قوانین و مقررات را زیر پا می‌گذارند تا ببینند این قوانین هنوز از اعتبار برخوردارند یا خیر. کودکان در سنین مختلف، با کج‌خلقی یا عدم پیروی، این قوانین و مقررات را به چالش می‌گیرند.

دلایلی محکم از مقررات خوب پشتیبانی می‌کند. درباره مقررات خانواده با فرزندتان صحبت کنید. اجازه دهید -بدون جنگ و دعوا- موردی را مثال بزند که این مقررات را نقض می‌کند. اگر فرزندتان شما را با دلایل قانع‌کننده متقاعد کرد، با تغییر دادن مقررات آبرویتان نمی‌رود. این کار کمک می‌کند که کودک مقررات را قبول داشته باشد و آن‌ها را رعایت کند. با انجام این فعالیت کودک می‌آموزد که هم به خودش و هم به شما احترام بگذارد.

بوِرلی متوکس و دُرُثی ریچ، از کتاب ابرمهارت‌ها، ترجمه مرجان فرجی


یافتن تعادل میان نیازهای خود و کودکتان امری دشوار است. پس چگونه تعادل ایجاد می‌کنید؟ بنا به گفته وینیکات «مادر خوب... از سازگاری کامل با نیازهای نوزادش مادری را شروع می‌کند و همین طور که زمان به جلو می‌رود به تدریج بر اساس توانایی‌هایی که نوزاد برای کنار آمدن با کاستی‌های مادر به دست می‌آورد این سازگاری کمتر می‌شود».

برای مادر یک نوزاد تازه متولد شده طبیعی است که بسیاری از نیازهای خود را کنار بگذارد. همان طور که کودک شما بزرگ‌تر می‌شود، می‌بایست قادر باشد ناامیدی‌های بیشتری را نیز تحمل کند. می‌توان به آنها گفت که پیش از بازی کردن، باید منتظر بمانند تا یک فنجان قهوه درست کنید. می‌توانید تاکید کنید که تنها دو دست دارید با اینکه تمایل داشتید ده دست داشته باشید.

فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی


آیا عشق مادر جزو همان «کوچک‌ترین» اما واجب‌ترین چیزها در زندگی نیست که بسیاری از مردم به صورت تناقض‌آمیزی حاضرند برای به دست آوردنش زندگی خود را فدا کنند؟

آلیس میلر، از کتاب دلهره‌های کودکی، ترجمه امید سهرابی‌نیک

Gustav Klimt, The Three Ages of Woman, 1905


بعضی از کودکان ذاتا ممکن است منفعل باشند یا والدین حس فردیت کودکان را سرکوب کنند. وقتی حس فردیت و هویت شما مجال رشد پیدا نکند، پس آنگاه طبق انتظارات دیگران عمل می‌کنید. بنابراین پیرو و دنباله‌رو رسم و رسوم دیگران می‌شوید.

دنباله‌روی افراطی و بیمارگونه باعث می‌شود که افکار و علایق خودتان را دنبال نکنید. پس زمانی که در روابط اجتماعی قرار می‌گیرید، احساس می‌کنید هیچ حرفی برای گفتن ندارید. این احساس انفعال باعث می‌شود که به فکر خودتان نباشید.

جفری یانگ، از کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید، ترجمه حسن حمیدپور


نکته‌ای که نباید از یاد ببرید این است که پدر و مادر نمی‌توانند افراد کاملی باشند، همان‌طور که فرزندتان هم موجود کاملی نیست. بعضی از والدین در مورد فوق‌العاده بودن فرزند خود زیاد صحبت می‌کنند، برای مثال می‌گویند بچه ما زودتر از حد معمول راه افتاده یا شروع به صحبت کرده است اما به این حرف‌ها اهمیت ندهید.

زیرا اگر از نزدیک به زندگی آنان نگاه کنید تازه متوجه مسائل و دردسرهای آنها خواهید شد. بهترین خانواده‌ها هم مسائل و دردسرهایی مربوط به خود را دارند و در حقیقت وجود مشکل در خانواده چندان حائز اهمیت نیست بلکه مسئله مهم و کلیدی چگونگی رفتار اعضای خانواده در برخورد با این مشکلات است.

جی فراست، از کتاب مادر کافی، ترجمه مهبد ابراهیمی


بر اساس پژوهش ویگوتسکی در زمینه آموزش، در عین حال که کودکان نیاز دارند به جای دریافت مستقیم اطلاعات فعالانه در امر آموزش مشارکت کرده و بیاموزند، معلمان نیز می‌بایست آنها را در رسیدن به سطوح بالاتر ادراک یاری کنند.

همچنین پیش از آموزش یک مفهوم به کودکان لازم نیست صبر کنیم که کودکان به مرحله مشخصی از رشد ذهنی دست یابند. برای مثال، معلمان می‌توانند مفهومی پیچیده را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنند تا کودک بتواند آن را درک کند. همسالان و کودکان بزرگتر نیز می‌توانند در یادگیری کودکان موثر باشند.

طبق یافته‌های یک پژوهش، هنگامی که کودکی مترقی به کودکی دیگر مطالبی را می‌آموزد که خود به تازگی آموخته است، می‌تواند بسیار موثر باشد؛ چراکه چنین کودکی از موانع درک آن مفهوم آگاهی دارد…

بنا بر تحقیقات انجام گرفته، کودکانی که با انجام کار گروهی و مداخله بزرگسالان مطالب را می‌آموزند، در مقایسه با کودکانی که خود به تنهایی به کشف امور می‌پردازند، یادگیری سریع‌تری دارند. با این حال، کودکان به جای دریافت منفعلانه اطلاعات، یقینا نیاز دارند در یادگیری خود مشارکت فعال داشته باشند.

فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی


به عقیده کاگان، بچه‌های بسیار کم‌رو یا معاشرتی، نوعی فیزیولوژی را به ارث می‌برند که آنها را به سمت سبک خُلق و خوی خاصی سوق می‌دهد. با این حال، پژوهش توارث‌پذیری نشان می‌دهد که ژن‌ها فقط اندکی در کم‌رویی و معاشرتی بودن مشارکت دارند. تجربه نیز تاثیر قدرتمندی دارد.

روش‌های فرزندپروری بر احتمال اینکه بچه‌ای که از لحاظ هیجانی واکنش‌پذیر است کودکی ترسو شود تاثیر می‌گذارند. فرزندپروری صمیمانه و حمایت‌کننده، واکنش فیزیولوژیکی شدید نوباوگان و کودکان پیش‌دبستانی به رویدادهای جدید را کاهش می‌دهد، در حالی که فرزند‌پروری سرد و بدون محبت، اضطراب را افزایش می‌دهد.

و اگر والدین از نوباوگانی که رویدادهای جدید را دوست ندارند در برابر استرس‌های جزئی محافظت کنند، این باعث می‌شود که کودک به سختی بتواند بر میل به عقب‌نشینی چیره شود. والدینی که از بچه خود می‌خواهند به تجربیات تازه نزدیک شود به او در غلبه کردن بر ترس کمک می‌کنند.

در صورتی که کم‌رویی ادامه یابد به احتیاط‌کاری زیاد، عزت‌نفس پایین و تنهایی منجر می‌شود. در نوجوانی، کم‌رویی خطر اضطراب شدید مخصوصا فوبی اجتماعی را افزایش می‌دهد. فوبی اجتماعی ترس شدید از تحقیر شدن در موقعیت‌های اجتماعی است. برای اینکه کودکان کم‌رو مهارت‌های اجتماعی موثری را اکتساب کنند، فرزندپروری باید با خُلق و خوی آنها تنظیم شود.

لورا برک، از کتاب روانشناسی رشد، ترجمه یحیی سیدمحمدی


از نظر فیربرن (پدر روابط اُبژه)، هدفِ تحولْ حرکت از وضعیت وابستگی کودکانه به وضعیت وابستگی بالغانه متقابل و دوجانبه است. برای رسیدن به این وضعیت تحولی کودک باید بداند که «پدرومادرش خالصانه دوستش دارند… و اینکه پدرومادر خالصانه عشق او را می‌پذیرند». «اگر کودک چنین اطمینانی نداشته باشد رابطه او با ... [دیگران] پر از اضطراب جدایی شدید خواهد بود که باعث می‌شود او به کلی از وابستگی کودکانه دست بکشد؛ یعنی دیگر هیچ امیدی ندارد که نیازهای هیجانی ارضا نشده‌اش ارضا شوند.

لیندا شِربی، از کتاب عشق و فقدان، ترجمه مریم شفیع‌خانی


[از نظر بالبی] «اگر کودکان به این نتیجه برسند که مادرشان آنها را دوست ندارد یا آن‌طور که باید از آنها مراقبت نمی‌کند، ممکن است این انتظار در آنها درونی شود که هیچ‌کس دیگری هم آنها را نمی‌خواهد. اما اگر نیازهایشان برآورده شود و به این جمع‌بندی برسند که والدینشان واقعا دوست‌شان دارند، آنگاه این انتظار در آنها شکل می‌گیرد که دیگران هم دوستشان دارند».

تصور می‌شود که این انتظاراتِ ارتباطی که حاصل نخستین تماس‌های ما با مراقبانمان در دوران کودکی هستند به بخشی از ضمیر ناهشیارمان بدل می‌شوند و بر روابط ما در دوران بزرگسالی به شدت تاثیر دارند.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روان‌شناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران


اگر کودکان تکالیف را خودشان انجام دهند، تاثیر بیشتری بر عملکرد تحصیلی آنها خواهد داشت. انجام برخی از تکالیفی که معلمان مدارس ابتدایی برای کودکان تعیین می‌کنند، ممکن است برای آنها دشوار باشد. با این حال والدین باید از انجام تکلیف برای کودک بپرهیزند.

برای مثال اگر معلم پروژه‌ای درباره رومیان تعیین کرده است، والدین می‌توانند به فرزندشان نحوه جستجوی موضوع را در اینترنت یا کتاب به او بیاموزند؛ اما پس از آن باید اجازه دهند کودک خود پروژه را تکمیل نماید. اگر والدین درباره استاندارد بودن تکالیف تعیین شده نگران هستند، می‌بایست به معلم رجوع کنند.

فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی

Показано 20 последних публикаций.