.
❌ توجه : این رمان دارای صحنه های جنسی میباشد و به افراد زیر سن ۱۸ سال توصیه نمیشود ⛔️
#شب_تجاوز
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1352859762/87297#پارت485
دست دراز کرد و خودش بالشتم رو برداشت و زیر
سرش گذاشت و در درحالی که پاهاش پایین تخت
بودن تنهش رو روی تخت و بالشت قرار داد.
-میخوای یه چرتی بزن تا خواستگاری تموم بشه.
با چشم غره بهش گفتم و به چشماندازِ پروییش زل
زدم.
از رو نرفت و مزه ریخت:
-اگه بذارن همین کارم می کنم... امشب بعد مدتها
سرمو راحت رو بالشت میذارم یه خواب آروم میرم.
-مگه تا االن آروم نمیخوابیدی؟
-تو و خونوادت میذاشتین؟
به بازوش اشاره کرد:
-بیا سرتو بذار اینجا همینجوری که داری حرف میزنی
منم بوت میکنم.
خندیدم و سرم رو خم کردم به طرفش، نه اینکه سر
روی بازوش بذارم، فقط نزدیکش شدم:
-تو هنوز نگفتی خوشحالی یانه، حواسم هست داری از
زیرِ جواب در میری.
-خودت چی فکر می کنی ؟ به نظرت خوشحال نیستم؟
اون نگاه شیفته و پر احساس مگه جوابی برخالف نظرم
داره؟
-حس می کنم از خوشحالی میخوای پرواز کنی.
بحث رو با جملهش سریع بهم ریخت:
-تو که میخواستی در مورد زندگی دو نفرهمون حرف
بزنی.
لبخندی زدم و بدون خجالت و رودربایستی احساسم رو
به زبون آوردم:
-منم خیلی خوشحالم وریا... خوشحالم که تو قراره
شوهرم بشی، همدمم باشی و مهمتر از همه حامیِ هم
میشیم.
با مکث نگاهش رو توی صورتم چرخوند و یک آن
دست دراز کرد بازوم رو گرفت و منو به طرف خودش
کشید.
سرم که روی بازوش افتاد بغلش رو حس کردم و دمِ
عمیقی از سینه و گردنش به ریههام کشیدم.
سر توی گردنم فرو برد و اونم نفس عمیقی گرفت...
روی پوستم پچ پچ کرد:
-منم خیلی خوشحالم... هم اینکه قراره تو بیای تو
زندگیم هم اینکه باالخره به چیزی که دوست داشتم
رسیدم... میخوام برات یه شریکِ درست باشم... یه
مرد مورد اعتماد و یه همراه مناسب... بهت قول نمیدم
زندگیت کنار من بدون پستی و بلندی سپری بشه،
نمیگم قراره مثل دختر شاه پریون سوار اسب
خوشبختیت کنم... هیچ زندگی بدون مشکل نیست...
ممکنه ما هم مشکالت زیادی کنار هم تجربه کنیم...
ولی مطمئنم با اعتماد به هم و تکیه به هم از همشون رد
میشیم... اون وقته که باید بگیم ما رو اسب خوشبختی
سواریم...
بوسهی ریزی به گردنم زد، دلم از جمالتِ صادقانه و
بوسهش قیلی ویلی رفت.
چونهم رو گرفت و نگاهم رو توی صورتش نگه داشت:
-میگیری چی میگم عشقم؟
-آره.
در واقع از حرفهاش کامالً متوجه شدم اون نمیخواد
یه قول سرسری بهم بده، داره از االن چیزهایی رو میگه
که در آینده، کامال روشن و واضح باهاشون مواجه
میشم.
-ازت انتظار دارم صبوری کنی، وقتی مشکلی پیش میاد
قوی باشی، موفقترین آدمها بدترین تجربهها رو تو
زندگیشون داشتن... اونی که برج ساخته معنیِ زندگی
رو خوب درک میکنه... میدونه زیباترین برجها قبلش
یه زمینِ ساده بودن، بدون کاربرد، بعد تبدیل شدن به
یه برج بزرگ و لوکس... من میخوام زندگیمونو
اینجوری بسازیم، از زخمهامون بزرگترین درسو
بگیریم برای بهتر شدن...
❌ رمان جدید و اتشین #شب_تجاوز هر روز سر ساعت 18:30 داخل کانال گذاشته میشود.
@Khooneye_Del