کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Книги


احمد کسروی :
@Pakdini
یوتیوب :
youtube.com/@pakdini
تاریخ مشروطه‌ی ایران :
@Tarikhe_Mashruteye_Iran
تاریخ محمد :
@Tarikhe_Mohammad
کتاب سودمند :
@KetabSudmand
پیام بما :
@PakdiniHambastegibot
farhixt@gmail.com

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Книги
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📊 آیا سخنان نویسنده خردپذیر است؟
Опрос
  •   آری
  •   نه
19 голосов


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 شعر بخردانه


از نفاق عروس و مادر شوی
ای بسا خاندان که شد بر باد

مرد از این نفاق خسته شود
اینچنین روز را خدا ندهاد

جای کین گر بمهر پردازند
خانه‌ی مرد از آن شود آباد

مادر شوی چون عروس آورد
همچو فرزند زو بود دلشاد

نیز باید عروس پندارد
مادر اوست مادر داماد

گر چنین بود خانواده شوند
همه از دست رنج و غم آزاد

پرورانند کودکانی چند
همه پاکیزه‌خوی و پاکنهاد

در جهان پایدار بگذارند
یادگاری ز دودمان و نژاد

افسر


🔸 بیمار مردم‌آزار


چه زشت است که بیماری بجای چاره بدرد خود ، بکوشد که دیگران را نیز گرفتار سازد!

این کسی است که باید بیمار مردم‌آزارش نامید. این کسی است که باید همچون جذامی از توی توده بیرونش راند.

می‌دانید کیست آن بیمار؟! آن بدبختی که بدرد یاوه‌بافی گرفتار گردیده و چهل سال عمر خود با این بیماری مغزتباه‌کن بسر برده کنون هم بجای آنکه درپی چاره باشد و اندیشه‌ی درمان نماید ، بیماری خود را ادبیات نام می‌دهد ، گفتارها می‌پردازد ، یاوه‌بافان زمان مغول و قاجار را بیاری خود می‌خواند ، از شوربختی طبیب را «متجدد افراطی» می‌نامد.

تو کجایی ای بینوا ما کجاییم؟! از کدام دره آوازت می‌شنویم؟!

پایان


📣 خوانندگانی را که می‌خواهند در این زمینه بیشتر بخوانند بدفتر «ادبیات منظوم ایران» از همین نویسنده راه می‌نماییم.


🌸


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📊 آیا ایرادهای نویسنده را به کیش شیعی خردپذیر می‌یابید؟
Опрос
  •   1️⃣ آری
  •   2️⃣ نه
  •   3️⃣ نه ، علتش را در ربات همبستگی می‌نویسم.
19 голосов


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
اینکه یاران پیغمبر نخست‌بار علی را بخلافت برنگزیده‌اند شُوَندش را در کتابها نوشته‌اند. علی در آن هنگام جوان می‌بود و با همه‌ی ستودگیهایی که می‌داشت ابوبکر بخلافت شاینده‌تر ازو می‌بود ، بویژه با خونهایی که علی در راه اسلام ریخته و دشمنی خود را در دلهای بسیاری جایگزین گردانیده بود. به هر حال برنگزیدن او از روی بدخواهی نبوده و کشاکشی در آن باره رخ نداده است.

داستان رفتن عمر بدرِ خانه‌ی علی و گزاردن او دختر پیغمبر را درمیان در و دیوار که با آن آب و تاب سروده می‌شود ، از ریشه دروغست. می‌گویند : دختر پیغمبر «محسن»نام بچه‌ای را «سِقط» کرد. یکی نمی‌پرسد : ای بیخردان بچه‌ی زاییده نشده به نام چه نیازی می‌داشت؟!.. که دانسته بود آن بچه پسر است تا نام «محسن» باو گزارد؟!..

کوتاه‌سخن : ابوبکر و عمر مردان ارجداری می‌بوده‌اند. ما چنانکه ستودگیهای علی را بدیده گرفته پاسش می‌داریم و بزرگش می‌شماریم ، همچنان باید ستودگیهای این دو تن و دیگران را نیز بدیده گیریم و پاسشان داریم. این شیوه‌ی شیعیگری بهترین نمونه از آلودگی آن می‌باشد. [4]


🔹 پانوشتها :

1ـ صدیق و فاروق پاینامهای (لقب) ابوبکر و عمر می‌باشد.

2ـ خواست از شیخین ، ابوبکر و عمر است.

3ـ باآنکه مشروطه اینگونه دُژخوییها را برانداخت و پس از آن هم در زمان رضاشاه از آن دژخوییها جلو می‌گرفتند ولی پس از برافتادن او ، بدخواهان این کشور ، ارتجاعِ رفته را بازآوردند ، و در نتیجه ، نمایشهای سراسر رسوا و از جمله «عمر کشون» در نهم ماه ربیع‌الاول از نو پا گرفت و هنوز هم پراکنده‌وار دیده می‌شود. درباره‌ی بازگردانیدن ارتجاع بنگرید بکتاب «دادگاه».

4ـ می‌توان بآسانی این دریافت که بدعتِ زشتِ بدزبانی به پیشروان اسلام و دروغسازی درباره‌ی ایشان ، گذشته از زیانهای یاد شده ، دشمنان دین را نیز در زباندرازی به برانگیختگان و یاران ایشان بی‌باکتر گردانیده.



📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار دوم : خرده‌هایی که به شیعیگری توان گرفت (سیزده از شانزده)


دهم : نفرین و دشنام درباره‌ی یاران پیغمبر که آن را «تبرا» نامیده‌اند پایه‌ی دیگری از کیش شیعیست و این خود زشتکاری ننگ‌آوری می‌باشد. بی‌هیچ شُوَندی با مردگان دشمنی نمودن و دروغها بستن و بدشنام و نفرین برخاستن جز نشان تیره‌درونی گروهی نتواند بود.

چنانکه گفتیم این کار ناستوده از پیش از زمان جعفربن‌محمد آغازیده بوده. ولی از زمان این امام رویه‌ی رسمی بخود گرفته و بسختی افزوده. مرا شگفت افتاده که زیدبن‌علی در برابر رافضیان از صِدّیق و فاروق [1] هواداری کند و آن پاسخ پاکدلانه و مردانه را دهد ، و برادرزاده‌ی او بدینسان نفت بآتش رافضیان ریزد و آنان را در رفتار زشتشان هرچه گستاختر گرداند.

کتابهای شیعی پر از جمله‌های نفرین و دشنام است. خواجه نصیر ، آن مرد بیدین شکم‌پرست که گاهی باطنی می‌بوده ، و گاهی شیعی می‌گردیده ، «لعنت‌نامه‌ای» ساخته. بسیاری از ملایان کتاب «در کفر شیخین [2] » نوشته‌اند.

بگمان شیعه اگر عمر و ابوبکر ، علی را از خلافت بازنداشتندی و خلافت در خاندان او مانده جعفربن‌محمد و دیگران بهره از آن یافتندی ، در جهان هیچ بدی رخ ندادی. اینست همه‌ی گناهان بگردن آن دو تن می‌باشد. برخی از این اندازه هم گذشته چنین پنداشته‌اند که همه‌ی گناهان‌ِ پیش از آن زمان نیز بگردن آنانست. روز رستاخیز که قابیل را درباره‌ی کشتن برادرش هابیل ببازپرس خواهند کشید او دلیلها خواهد آورد که شُوَند آن برادرکُشی نیز عمر و ابوبکر بوده‌اند. گناه آن نیز بگردن اینان خواهد بود. اینها سخنانیست که ملایان نوشته و گفته و در دلهای مردم عامی جا داده‌اند. بی‌شُوَند [=بی‌سبب] نبوده که مسلمانان ، «رافضی» را بیرون از اسلام شمارده خونش را می‌ریخته‌اند. بی‌شُوَند نبوده که امامان به پیروان خود دستور «تقیه» می‌داده‌اند.

چنانکه گفتیم یکی از کارهای شاه‌اسماعیل رواج دادن شیعیگری در ایران می‌بود. این شاه که دلش پر از کینه‌ی سنّیان می‌بود ، شیوه‌ی زشت دشنام و نفرین را نیز برواج گزاشت. از زمان ایشان درویشانی بنام «تَبَرایی» پیدا شدند که بجلو‌ اسب فلان وزیر و بَهمان امیر افتادندی و نامهای سران اسلام را یکایک بُرده نفرین و دشنام‌گویان گام برداشتندی. اسماعیل‌میرزا نواده‌ی آن شاه زشتی این کار را دریافته خواست جلو گیرد. ولی شیعیگری تا آن زمان در ایران ریشه دوانیده و داستان «تبرا» در دلهای تیره‌ی ملایان و درویشان و پیروانشان جا برای خود باز کرده بود و کوششهای اسماعیل‌میرزا هوده‌ای نداد.

سپس در زمان نادرشاه یک رشته کوششهای بهتر و بزرگتری رفت. آن شاه غیرتمند آسودگی ایران را ، بی‌برانداختن آن زشتکاری ، نشدنی می‌شمرد و از اینرو از یکسو با عثمانیان بگفتگو پرداخته پیشنهادها می‌کرد و از یکسو در ایران به برانداختن آن زشتکاری می‌کوشید و بارها از ملایان سنی و شیعی نشستها برپا می‌گردانید. ولی این کوششها نیز ناانجام ماند و آن شاه غیرتمند کشته شده آرزوهای خود را بگور بُرد.

در زمان زندیان و قاجاریان ملایان میدان بازی می‌داشتند و این زشتکاری همچنان درمیان می‌بود. تا پیش از زمان مشروطه همه ساله در ربیع‌الاول [3] ملاها و سیدها و طلبه‌ها پیش افتاده به یک رشته بازیچه‌های دُژخویانه‌ی پستی برخاستندی. درویشان تبرایی که گفتیم بازماندگانشان در تبریز و دیگر شهرها می‌بودند و بنام «لعنتچی» در کوچه‌ها و بازارها گردیده زبان بکار انداختندی و از این و از آن پول گرفتندی. این یکی از نیکیهای جنبش مشروطه بود که آن زشتکاریها را از شهرهای ایران برانداخت.

چنانکه گفتیم همین زشتکاری مایه‌ی ریخته شدن ملیونها خون گردیده ، شُوَند [=سبب] برافتادن هزارها خاندان شده ، بشومی آن صدهزاران دختران و زنان ایران بدست اُزبکان و ترکمانان و عثمانیان افتاده که بکنیزی نگه داشته و یا در بازارهای بخارا و خیوه و استانبول و صوفیا و بلگراد فروخته‌اند. در زمان نادرشاه چند هزار تن از این زنان در گرفتاری می‌بودند و آن شاه بیش از همه بآزاد گردانیدن ایشان می‌کوشید.

این هم گفتیم که داستانهایی که در کتابهای شیعی ، درباره‌ی کشاکش امام علی‌بن‌ابیطالب با ابوبکر و عمر ، نوشته‌اند همه دروغ و همه ساخته است. خدا روی سیاست را سیاه گرداناد!..

ابوبکر را یاران پیغمبر بخلافت برگزیده بودند ، و پس ازو نیز عمر را برگزیدند. این دو تن از برگزیدگان یاران پیغمبر بوده‌اند. پس از عمر نیز عثمان را برگزیدند. ولی از این مرد در پایان کار بدیهایی رخ نمود و یک دسته از مسلمانان باو بشوریدند و چنانکه در تاریخها نوشته شده او را کشتند. این سزای او بوده.

👇


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📊 آیا سخنان نویسنده خردپذیر است؟
Опрос
  •   آری
  •   نه
14 голосов


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 از گفته‌های آیین


دانی چه بود ره نکویی؟.
بشنو ز من و بدل سپارش

آن را که بخود روا نداری
هم بر دگران روا مدارش!

پاکدین


🔸 میانه‌ی پیمان و هوادارانش


بارها رخ می‌دهد کسانی شعر یا نوشته برای پیمان می‌فرستند و ما چون آن را چاپ نمی‌کنیم از اینجا مایه‌ی آزردگی پدید می‌آید. اینست باین یادآوریها می‌پردازیم.

درباره‌ی شعر ـ نخست باید دانست ما آنچه را یک بار گفتیم هیچگاه آن را فراموش نمی‌سازیم و هیچگاه از آن برنمی‌گردیم. درباره‌ی شعر بارها گفتیم ما آن را بخشی از سخن می‌شناسیم و سخن را جز بهنگام نیاز بیهوده می‌شماریم. چه نیکو سروده آقای انصاری :

سخن از بهر معنی گو چو گویی
بنزد بخردان اینست معیار

نخستین باید اندیشه بسر داشت
سپس فرسود تن از بهر اشعار

این گفته‌ی خرد است که جز بهنگام نیاز نباید لب بسخن باز کرد. کسانی که با این گفته نبرد می‌نمایند و سخن یا شعر را چیز جداگانه می‌شمارند داستان ایشان داستان کسیست که سر بکوه کوبد و چنین پندارد کوه را خواهد شکست.

خدا خرد بآدمیان بخشیده که آن را راهنمای زندگی گیرند.

بدبخت‌ترین مردمان کسانی هستند که با خرد پیکار نمایند.

کسانی که شعر برای پیمان می‌سرایند این نکته را فراموش ننمایند و تا معنایی پدید نیاید بشعرسرایی نپردازند.

دوم بارها گفته‌ایم پیمان راهی را برای خود برگزیده که بیرون از آن گامی برنمی‌دارد. شعرها نیز که چاپ می‌کنیم باید در همین زمینه‌ها باشد. ما از دوستان خویش چشم داریم با جربزه‌ی خود بما یاری دهند و سخنانی را که ما بنام خرسندی خدا و بآرزوی رستگاری شرقیان می‌نگاریم آنان با زبان شیرین شعر تکرارش کنند و این کاریست که مزدش را از خدا خواهند دریافت. در این باره سروده‌های آقایان صدیقی و گوهری و هدایی و انصاری بهترین نمونه می‌باشد.

چه‌بسا شعرهایی که بخودی خود نیکوست ولی چون از زمینه‌ی گفتارهای ما بیرونست ما ناگزیریم آنها را بچاپ نرسانیم.

سوم چه‌بسا تعبیرهایی که خود گوینده عیب آن را نمی‌داند ولی نزد ما عیب آن نمایانست. مثلاً یکی چامه‌ای سروده در آنجا می‌گوید :

تو آن نازنین باز دست شهستی
تو آن طایر لا مکانی مکانی

یا می‌گوید : رها کن تن خویش از قید هستی.

این تعبیرها ازآنِ صوفیانست و جز نزد ایشان معنای درستی ندارد از این جهت ما ناگزیریم آنها را نپذیریم.

در شعرها نفرین بر چرخ و ناله از گردش روزگار و نکوهش از بخت رواج بسیار دارد و کسانی دانسته و نادانسته آنها را بکار می‌برند. ولی باید گفت کار نیکویی نیست و باید بترک آنها گفت. ما همیشه باید زمان خود را از دیگر زمانها جدا گرفته و نادانیهایی را که از قرنهای گذشته‌ی زبونی یادگار مانده برای زمان خود زیبنده نشماریم.

این نکته را نیز ناگفته نمی‌گزاریم که ما ستایش را دوست نمی‌داریم و باید هم دوست نداریم. کسانی که با گفته‌های پیمان همداستانند و بنام پاکدلی و گواهی شعرهایی می‌سرایند از ستایش مهنامه و یا دارنده‌ی آن برکنار باشند و چنین شعرهایی که سروده شود چاپ آن در پیمان شایسته نخواهد بود.

بهترین نمونه در این باره شعرهای آقایان واقف و هدایی است که در شماره‌های پارسال و امسال چاپ یافته. مقصود یادآوریست نه خرده‌گیری و گله‌مندی. به هر حال آن دوستان که گاهی شعرهاشان چاپ نمی‌شود علت را بدانند و دل‌آزرده نباشند. ...


🌸


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📊 آیا ایرادهای نویسنده را به کیش شیعی خردپذیر می‌یابید؟
Опрос
  •   1️⃣ آری
  •   2️⃣ نه
  •   3️⃣ نه ، علتش را در ربات همبستگی می‌نویسم.
14 голосов


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار دوم : خرده‌هایی که به شیعیگری توان گرفت (دوازده از شانزده)


نهم : درباره‌‌ی ‌آنجهان سخنان بسیاری در کتابهای شیعی هست. باینجهان بس نکرده از آنجهان میدان دیگری برای گزافه‌بافیهای خود باز کرده‌اند : روز رستاخیز خدا بداوری نشسته پیغمبران از اینسو و آنسو رده خواهند بست. علی «لواء الحمد» را که پرچمش از مشرق تا مغرب و بلندیش هزارساله راهست بدست خواهد گرفت. امامان بشیعیان هوادار درآمده میانجیگری خواهند کرد. گناههای اینان را به سنیان داده ثوابهای ایشان را باینان خواهند داد. آنان را بدوزخ و اینان را به بهشت روانه خواهند گردانید. «حوض کوثر» در دست علی بوده و او آب جز بشیعیان نخواهد داد. در آن گرمای سوزان دلهای سنیان کباب شده و آبی نخواهند یافت.

از این گزافه‌های سیاسی چندان بافته‌اند که اگر گرد آورده شود کتابی بزرگ باشد. سخن ما در اینجا درباره‌ی میانجیگری است. این یک پایه‌ای از کیش شیعیست. حسین‌بن‌علی کشته نشده مگر برای آنکه روز رستاخیز بشیعیان هوادار درآید و گناههای ایشان را بیامرزاند. روز «اَلَسْت» پیمانی میانه‌ی او با خدا بسته شده که حسین در راه خدا از جان و داراک [1] و فرزندان درگذرد و خدا نیز روز رستاخیز «شفاعت» او را درباره‌ی شیعه بپذیرد. آن پنداری را که مسیحیان درباره‌ی مسیح و کشته شدنش می‌دارند و کشته شدن او را «کفّاره»‌ی ‌گناهان فرزندان آدم می‌شناسند ، شیعیان همان پندار را درباره‌‌ی حسین و کشته شدنش می‌دارند ، و بیگمان از مسیحیان گرفته‌اند.

به هر حال این یکی از ایرادهای آن کیشست. اینان خدا را همچون یکی از پادشاهان خودکامه‌ی تاریخ پنداشته‌اند ، و اینست برایش «گرامی‌داشتگانی» بسیجیده [2] یاورانی آماده گردانیده‌اند. این سخن بارها از ملایان شنیده شده : «این پادشاهان که وزیرانی دارند خدا نباید داشته باشد؟!..». از همینجا باندازه‌ی نادانی و خداناشناسی این گروه پی توان برد.

یکی بگوید : ای بیخردان خدا کجا و پادشاهان خودکامه کجا؟!.. بگوید : میانجیگری جز در برابر نادانی یا خشمرانی نتواند بود. یک پادشاهی که بجان و داراک مردم چیره می‌بوده و چه‌بسا که با یک خشم ، آتش به هستی مردی می‌زده ، و چه‌بسا که بیگناهی را گناهکار شناخته و فرمان کشتنش می‌داده ، در دستگاه چنین پادشاهی کسانی می‌بایسته که در چنان پیشامدهایی بپای پادشاه افتند و با چاپلوسیها خشم او را فرونشانده گرفتارِ بیگناه را رها گردانند. میانجیگری در چنین دستگاهی می‌سزیده. در دستگاه سراپا دادگری و راستی چه نیاز بمیانجی ‌باشد؟!.. من از شما می‌پرسم آیا در دادگاه و دیگر اداره‌های قانونی میانجیگری تواند بود؟!..


🔹 پانوشتها :

1ـ داراک = (دار + اک) هر آنچه دارند ، ثروت ، مال.

2ـ بسیجیدن = تدارک کردن.



📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📊 آیا سخنان نویسنده خردپذیر است؟
Опрос
  •   آری
  •   نه
13 голосов


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 نگارش پاکدلانه‌ی شاعری (دو از دو)


مایه‌ی افسوس است که مخالفان پیمان این را هرگز بروی خود نمی‌آرند که بسیاری از بزرگان جهان آفرینش ، شعر را نپسندیده و حتا نسبت شاعری را بر خود سزاوار ندیده‌اند (وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا ینبَغِی لَهُ) [1] چون پایه‌ی شعر بروی انگار و پندار گزاشته شده است و وهم و خیال ، بی‌ارجتر از آن است که بنزد خرد درخور اعتنا باشد از اینروست که خردمندان ، پندارهای شاعرانه را چندان دلبستگی نداشته‌اند ، آری بیابان وهم و خیال لجنزار بیکرانه‌ایست که هر که گام در آنجا نهد همدرزمان[=بیدرنگ] گمراه شود و دیگر بسختی می‌تواند خویشتن را بشاهراه هدایت برساند. زیرا انگار و پندار ، مایه‌ی گمراهی است. از اینجاست که خدا در قرآن می‌فرماید : «پیروان شعراء گمراهانند». ملا محسن فیض ـ نویسنده‌ی «تفسیر صافی» گوید : «این آیه درباره‌ی‌ کسانی فرود آمده که دین خدا را تغییر می‌دهند وگرنه هرگز شاعری را دیده‌اید که کسی از او پیروی کند؟..» من وقتی که این جمله را در تفسیر صافی خواندم با خود گفتم : کاشکی شادروان ملا محسن فیض در این زمان ما زنده بودی تا بدیدی که توده‌ی انبوهی چگونه پیرو اندیشه‌های قلندرانه‌ی شعراء هستند. و نیز بدانستی گمراهانی چه‌سان[=چطور] شعرا را همدرجه‌ی پیغمبران می‌دانند. گمراهی شعرا و پیروان ایشان روشنتر از آن است که برای دانشمندان دل‌آگاهی پوشیده باشد.

راستی‌را سپاسگزار باید بود که شما قد مردانگی برافراشته و بکندن بنیاد یاوه‌بافی میان بسته‌اید و بمصداق «یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» [2] سرزنش و ایراد بیهوده‌گویان را وقعی ننهاده و بیمی از ایشان در دل راه نمی‌دهید. زهی آزادگی و مردانگی. انصاف را نشانه‌ی یگانه‌پرستی همین است زیرا گفته‌اند :

موحد ، چو در پای ریزی زرش
و یا تیغ تیزی نهی بر سرش

امید و هراسش نباشد ز کس
بر این است بنیاد توحید و بس

چیزی که بروی یاوه‌بافان این زمان (شعرای معاصر) باید کشید همانا دزدی و دغلکاری ایشان است که بگمانم ، در این باره اشارتی در پیمان نرفته است. این بیهوده‌گویان چون از دانش و خرد بی‌بهره‌اند نمی‌توانند یک مضمون نغز و تازه‌ای را از خود پدید آرند این است که بدیوانهای شعرای پیشین تاخته و گفته‌های آنان را با اندک‌تغییری بنام خود قلمداد می‌کنند! و هرگز این پستی را بروی خود درنمی‌آرند! من ، مثل را می‌گویم : غزلسرایی کار بیهوده نیست و بگفته‌ی مخالفان پیمان : «غزل ، فصلی از ادبیات است» ولی هرگاه خردمندی بپرسد : اینهمه دیوانهای غزل که شعرای پیشین ساخته و پرداخته‌اند بس نبود که یاوه‌بافانی هم ، تکرار مکررات را کار خود ساخته و هی از زلف یار و ماه رخسار و چاه زنخدان داد زده و داد بیهوده‌گویی را بدهند و باز سیر نشوند؟! ـ در این صورت چه پاسخی باین پرسش باید داد؟!

تنی چند از شعرای بی‌شعور ، هر یک بیتی دو در ستایش شعر و شاعری سروده و روی ورقه‌ی بزرگی را سیاه گردانیده بودند بیت نخستین که نوشته بودند این است :

ما فقیر درباریم و شهان بر در ماست
صدف بحر وجودیم و سخن گوهر ماست

همان ورقه را نزد من آورده خواستار شدند که من نیز بیتی چند در این زمینه بسرایم. من ورقه را برگرفته و این دو بیت را در برابر شعرهای ایشان نگاشتم :

همه دزدان کلامیم ، چو نیکو نگری
سخن حافظ و سعدیست که در دفتر ماست

عالم اندر سر علم است و بفکر صنعت
لیک سودای سخنبافی اندر سر ماست

سخن بدرازا کشید. از تفصیل پوزش می‌طلبم این نامه را بنام «اعتراف نامه» بشما نگاشتم.

22 مهرماه 1314 ، تبریز ، صدیقی نخجوانی


🔹 پانوشتها :

1ـ سوره‌ی یس ، آیه‌ی 69 : و ما باو [بنیادگزار اسلام] شعر نیاموخته‌ایم ، و [هم] او را نشاید.

2ـ سوره‌ی مائده ، تکه‌ای از آیه‌ی 54 : آنها در راه خدا جهاد می‌کنند ، و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای ترسی ندارند.


🌸


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📊 آیا ایرادهای نویسنده را به کیش شیعی خردپذیر می‌یابید؟
Опрос
  •   1️⃣ آری
  •   2️⃣ نه
  •   3️⃣ نه ، علتش را در ربات همبستگی می‌نویسم.
14 голосов


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار دوم : خرده‌هایی که به شیعیگری توان گرفت (یازده از شانزده)


هشتم : داستان گریه و زاری بکشتگان کربلا ، ایراد بزرگ دیگر می‌باشد. یک داستان بایستی رخ ندهد. پس از آنکه رخ داده از گریستن چه سود تواند بود؟!.. یک داستانی را عنوان کردن و بزمهای سوگواری برپا گردانیدن ، گریستن و گریانیدن با خِرد چه می‌سازد؟!..

اینکه گفته‌اند : «هر که بگرید و بگریاند و خود را گریان وانماید بهشت بَرو بایا گردد» بایستی پرسید : چرا؟!.. گریستن یا گریانیدن چیست که خدا بآنها چنین پاداش بزرگی دهد؟!.. آنگاه شما این سخن را از کجا می‌گویید؟!.. شما را بخدا چه راهی بوده؟!.. ای بیخردان مگر خدا اسکندر ماکدونی است که یک هفستیونی [1] را دوست دارد و چون او مُرد ، مردم را چند ماه بسوگواری وادارد؟!..

حسین‌بن‌علی به طلب خلافت برخاست و نتوانست و کاری از پیش نبرد. لیکن مردانگی بسیار ستوده‌ای از خود نشان داد ، و آن اینکه زبونی ننموده کشته شدن خود و فرزندان و یارانش را ، از گردن گزاردن به یزید و ابن‌زیاد بهتر دانسته مردانه پافشاری کرد و خود و پیروانش کشته گردیدند.

این کار او بسیار ستوده بوده. ولی هرچه بوده بوده. هزاروسیصد سال گریستن چه معنی دارد؟!.. بآن نمایشهای بسیار بیخردانه‌ی ‌محرم و صفر چه توان گفت؟!..

این داستانهای زیارت و گریه با آن حدیثهاشان از راه دیگری نیز درخور ایراد است. اینها ریشه‌ی دین را کندن و آن را از میان بردنست. در جایی که با یک زیارت همه‌ی گناهان آمرزیده شود و با یک گریه بهشت بایا گردد ، کسی چرا از خوشیهای سزا و ناسزا بازایستد؟!.. چرا فلان حاجیِ آزمند انبارداری[=احتکار] نکند؟!.. چرا بَهمان ستمگر خونها نریزد؟!.. چرا آزمندان به پول‌اندوزی نکوشند؟!.. چرا مردان دنبال زنانِ بیگانه نیفتند؟!.. سران شیعه در آن کوششهای سیاسی خود پروای هیچی نکرده هرچه خواسته گفته و هرچه خواسته کرده‌اند. ولی ما آیا می‌توانیم چشم از کارهای سراپا زیان ایشان پوشیم؟!..


🔹 پانوشت :

1ـ Hephaestion یکی از سرکردگان لشگر اسکندر.



📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📊 آیا سخنان نویسنده خردپذیر است؟
Опрос
  •   آری
  •   نه
16 голосов


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 نگارش پاکدلانه‌ی شاعری (یک از دو)


مرا شگفتی فزاید که خیره‌سرانی در برابر رهنماییهای پاکدلانه‌ی پیمان ایستادگی نموده از یاوه‌سرایی دست برنمی‌دارند!. شگفتتر از اینْ حال کسانی است که با اینکه خود شاعر نیستند و غزل نمی‌سرایند بهواداری از یاوه‌سرایان برخاسته گفتارهایی برضد شما می‌نگارند!. همانا اینان یکمشت نادانند که نیک را از بد تمیز نمی‌توانند داد. من پایه و مایه‌ی این کسان را بخوبی سنجیده و دریافته‌ام که این بیچارگان بمصداق «رُبّ شُهرَةٍ لا أصل لَها» [معنی : ای بسا شهرتی که هیچ بنیادی ندارد.] با اینکه از دانش و خرد بی‌بهره‌اند خویشتن را بدانایی شهره گردانیده‌اند. اینک نمونه‌ای از دانش و خرد یکی از مخالفان پیمان : آن کسی که نخست علم مخالفت با پیمان برافراشت و پس از شنیدن پاسخهای دندانشکن بحقیقتگویی شما خَستُو[=مقر] گردید اینک ، باز هم دست از دامن یاوه‌بافی برنداشته در یکی از غزلهای خود که چندی پیش در یکی از روزنامه‌های تهران چاپ شده چنین می‌گوید :

درمیان خر و آدم شده‌ام گم زانکه
صورت آدمی و سیرت خر داشته‌ام.

کسی نمی‌پرسد : ای بیچاره! تو که درمیان خر و آدم گم شده‌ای و هنوز آدمی بودن خودت را به یقین ندانسته‌ای ترا با گفتار آدمیان چه کار؟..

وانگهی ، تو که باقرار خودت سیرت خر داشته‌ای چگونه می‌توانی سخن آدمیان را بفهمی تا از گفتار پیمان ، خرده‌گیری کنی؟. در اینجاست که من از شعر و شاعری سیر می‌شوم. و بلکه هرگاه شاعری و شعر اینگونه پستیها و نادانیها بار آورد ، من : «شاعری را ننگ دانم. دارم از اشعار عار». افسوس دارم که آواز فرخنده‌ی پیمان با اینگونه صداهای ناهنجار و شوم درمی‌آمیزد و همی با خود گویم :

حیف باشد ، صفیر بلبل را
که نفیر خر ازدحام کند

کاش ، بلبل ، خموش بنشستی
تا خر آواز خود ، تمام کند.

من این سخنان را برای خوشایند شما نمی‌نویسم بلکه می‌خواهم این را بدانید که من گفتارهای شما را در زمینه‌ی شعر ، از بن دندان تصدیق دارم. و از اینکه مرا از گمراهی یاوه‌بافی وارهانیده‌اید یکبار دیگر هم سپاس می‌گزارم. نه تنها من ـ که باقتضای ذوق فطری بشعر دلبستگی دارم ـ از یاوه‌سرایی بیزاری جسته و گفتار شما را از ته دل ، می‌پذیرم بلکه بسیاری از شعرای پیشین ـ که مخالفان پیمان ، ایشان را از بزرگان عالم شعر و ادب می‌شمارند ـ از شعر و شاعری نکوهشها کرده و بگمراهی خود خستو گشته‌اند. انوری می‌گوید :

لیک از کناس ناکس در ممالک چاره نیست
حاش لله تا ندانی این سخن را سرسری

زانکه گر حاجت فتد تا فضله‌ای را گم کنی
ناقلی باید تو نتوانی که خود بیرون بری

کار خالد ، جز بجعفر کی شود هرگز تمام
زان یکی جولاهکی داند ، دگر برزیگری

باز اگر شاعر نباشد ، هیچ نقصان اوفتد
در نظام عالم ، از روی خرد گر بنگری؟

شعر دانی چیست؟ دور از روی تو حیض‌الرجال
قائلش گو خواه کیوان باش خواهی مشتری

آدمی را چون مؤنت ، شرط کار شرکتست
نان ز کناسی خوری بهتر بود کز شاعری

اثیرالدین اومانی گوید :

یا رب این قاعده‌ی شعر ، بگیتی که نهاد؟
که چو جمع شعراء خیر دو گیتیش مباد

گفتنش کندن جانست ، نوشتن ، غم دل
زحمت خواندنش آن به که از او ناید یاد

نظامی گنجوی گوید :

در شعر مپیچ و در فن او
کز اکذب اوست ، احسن او

شعر ار چه بمرتبت بلند است
آن علم طلب که سودمند است

فردوسی گوید :

بمن می‌سزد گر بخندد خرد
ز من این جنون کی پسندد خرد

که یک نیمه از عمر خود ، کم کنم
جهانی پر از نام رستم کنم؟!..

این چندین بیت را از چندین شاعر برای نمونه در اینجا آوردم. وگرنه از این نَمَط فراوان یافته می‌شود که در اینجا بیشتر از این مرا مجال نیست. با این حال که بزرگان شعراء‌ به پستی و یاوه‌بافی خود خَستُوانند راستی‌را حال آن کاسه‌های گرمتر از آش خندیدنی است که بهواداری از یاوه‌سرایان برخاسته و می‌کوشند تا نام زشت ایشان را نکو گردانند! غافل از اینکه : (آن نام ، که زشت شد ، نکو نتوان کرد).


🌸


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📊 آیا ایرادهای نویسنده را به کیش شیعی خردپذیر می‌یابید؟
Опрос
  •   1️⃣ آری
  •   2️⃣ نه
  •   3️⃣ نه ، علتش را در ربات همبستگی می‌نویسم.
17 голосов


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
5 ـ گنبد مشهد پس از به توپ بسته شدن بدست روسها در سال 1330ق (فروردین1291 خورشیدی)


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
اکنون سخن در آنست که اگر درباره‌ی همین زیارت با ملایان و دیگران بگفتگو پردازیم ، نخست ایستادگی خواهند نمود و بپاسخ خواهند برخاست و سپس که درماندند ، یک سنگر پس نشسته چنین خواهند گفت : «ما امامان را خدا نمی‌دانیم. آنان در نزد خدا ارجمندند و ما بآنان توسّل می‌کنیم (میانجی می‌گردانیم) ...».

می‌گویم : بت‌پرستی جز همین نیست. بت‌پرستان قریش نیز در برابر بنیادگزار اسلام همین بهانه را آورده می‌گفتند : «ما باینها بندگی می‌کنیم که بخدا نزدیکتر شویم». یا می‌گفتند : «اینها میانجیهای مایند». می‌باید گفت : «بت‌پرستان همگی یک گروهند و بهانه‌هاشان همیشه یکیست».

چون این را هم شنیدند باز یک سنگر پس نشسته چنین خواهند گفت : «بالاخره آنها بزرگان مایند ، مگر شما بسر خاک بزرگانتان نمی‌روید؟!» بدینسان در یک نشست چند رنگی بکیش خود خواهند داد.

می‌گویم : «آری آنها بزرگان شمایند. بنیادگزاران کیشتان بوده‌اند. ولی این در کجای جهانست که برای بزرگی ، گنبدهای زرین و سیمین افرازند و آن دستگاه را چینند و از صدها فرسنگ بدیدنش رفته بآن کارها پردازند؟!.. آنگاه مگر ما از کتابهای شما و از زیارتنامه‌هاتان آگاه نیستیم و نمی‌دانیم که چه ستایشهای گزافه‌آمیز از مردگان هیچ‌کاره می‌کنید؟!.. نمی‌دانیم که آن مردگان را یاوران خدا و گردانندگان جهان می‌شناسید؟!.


🔹 پانوشتها :

1ـ اصل : 988 که لغزش است. همین داستان با تاریخ درست (998) در کتاب «گفت و شنید» که اندک‌زمانی پس از این چاپ شده آمده.

2ـ آخته = کشیده و بیرون آورده.

3ـ بستی نشستن = متحصن شدن.

4ـ سالدات = سرباز (به روسی).

5ـ درباره‌ی تاریخ این پیشامد دوسخنی هست : تاریخهای ترکیه و فرهادمیرزا در کتابش بنام «زنبیل» حمله‌ی سربازان به مردم کربلا را با یک روز اختلاف 12ذیحجه‌ی سال 1258 (برابر ژانویه‌‌ی 1843) یاد می‌کنند. لسان‌الملک سپهر این روز را 13 ذیحجه ولی سال آن را 1260 می‌داند!

6ـ ما نعبد الا لیقربونا الی الله زلفی.

7ـ هولاء شفعائنا عندالله.


📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار دوم : خرده‌هایی که به شیعیگری توان گرفت (ده از شانزده)


اگر تاریخ را نگریم تاکنون بارها در پیرامون آن گنبدها کشتار رخ داده و هزاران کسان کشته شده‌اند و هیچ کاری از آنها دیده نشده (و نبایستی دیده شود). در زمان شاه‌عباس در سال ٩9٨ [ق] [1] که عبدالمؤمن‌خان اُزبک با جنگ و خونریزی بمشهد دست یافت ، انبوه مردم از ملایان و سیدها و دیگران به «آستانه‌ی مقدسه» پناه برده چنین می‌دانستند که از کشتار خواهند رهید. ولی ازبکان با شمشیرهای آخته [2] بدرون درآمدند و دست بکشتار گشادند و بکسی دریغ نگفته زنده نگزاردند. در عالم‌آرا می‌نویسد : «از صحیح‌القولی استماع رفت که میر محمدحسین مشهور به میر بالای‌سر که از سادات مشهد مقدّس و در صلاح و تقوی و عبادت درجه‌ی عالی داشت در بالای سرِ ضریح مبارک به نماز و طاعت و تلاوت قیام نموده کمتر از آن مقام شریف حرکت کردی در آن روز هولناک بدستور معتاد در بالای سر نشسته به تلاوت مشغول بود. یکی از ازبکان خدا بیخبر دست در کمر او زده بیرون می‌کشید. میر بیچاره از هول جان و کشاکش و اضطراب دست بر پنجره‌ی ضریح مبارک زده محکم گرفت ، ازبک دیگری شمشیری انداخته قطع ید او نمود و دستش در محجر مانده او را کشیدند و پاره‌پاره کردند».

در همان مشهد از اینگونه داستانها بسیار رخ داده : در سال ١٣٢۴ [ق] که جنبش مشروطه درمیان می‌بود در مشهد گروهی از طلبه‌ها و دیگران از کمی نان بشورش برخاستند و در صحن گرد آمدند و حاجی محمدحسن نامی که نان و گوشت شهر را در «کنترات» می‌داشت تفنگچی بسر آنان فرستاد و چهل تن در همان صحن کشته شده از میان رفتند.

در سال ١٣٣٠[ق] که سید محمد یزدی با گروهی در صحن بستی نشسته [3] بازگشتن محمدعلی‌میرزا را می‌خواستند ، روسیان برای پراکندن ایشان توپ و شصت‌تیر بآنجا بستند و سالداتها [4] بدرون رفته کسانی را کشتند و سید محمد را گرفته بیرون کشیدند. جاهای گلوله‌ی توپ در گنبد تا چند سال نمایان می‌بود.

آخرین داستان ، کشتارِ زمان رضاشاه است که گروه انبوهی در آنجا گرد آمده از دستور دولت درباره‌ی شاپو و روباز کردن زنان سر پیچیدند ، و چون دولت سپاه فرستاد چنانکه می‌گویند چند هزار تن کشته شده از میان رفتند.

در کربلا بارها کشتار و تاراج سختی رو داده و بارها آن صندوقها را شکسته و کنده‌اند :

در سال ٨۵٨ [ق] مولاعلی پسر سید محمد مُشَعشَع بآنجا دست یافت و تاراج و کشتار سختی کرد و کسان بسیاری را بند کرده با خود برد.

در سال ١٢١۶[ق] چون وهابیان بآهنگ تاراج و کشتار به عراق تاخته بودند ، در روز عاشورا بآن شهر ریخته در شهر و در پیرامون بارگاهها بکشتار پرداختند و بخانه‌ها درآمده دست بزنان و دختران یازیدند و بچگان شیرخوار را سر بریدند و صندوقها را شکستند و گورها را کندند و در چند ساعت نزدیک به هفت‌هزار تن را از مجتهدان و سادات و دیگران کشته بارگاهها را تاراج کرده فیروزانه بازگشتند.

بار دیگر در سال ١٢60[ق] [5] نجیب‌‌پاشا والی‌ بغداد لشگر بسر آن شهر آورد که با توپ و تفنگ آنجا را بگشادند و سه ساعت بکشتار پرداخته نُه‌هزار تن را بخاک انداختند. در ناسخ‌التواریخ می‌نویسد : «در بقعه‌ی سیدالشهداء و حضرت عباس نهرها از خون ناس براندند و در این دو بقعه‌ی مبارکه اسب و شتر بستند و هر مال و خزانه که در آن بلد یافتند به غارت برگرفته و الواحی که در روضه‌ی مطهره بود خُرد و درهم شکستند». در کتابی می‌نویسد : از سردابی که در زیر رواق عباس علیه‌السلام است بیش از سیصد تن کشته بیرون آمد.

در نجف در همان سال ٨۵٨[ق] مولاعلی پسر سید محمد مشعشع دست بآنجا یافت و بارگاه را ویران گردانید و سپاهیانش چوب صندوق را در پختن خوراک بکار بردند.

یکی نمی‌پرسد : پس چرا در این خونریزیها معجزه‌ای از آن گنبدها دیده نشده؟!... آیا بیشرمی نیست که با این داستانهای تاریخی شما هر زمان دروغ دیگری درباره‌ی معجزه ساخته بیرون ریزید؟!..

شگفتست که وهابیان در آن تاخت خود به عراق ، نخست آهنگ نجف کردند. ولی چون این شهر باروی استوار می‌داشت دست یافتن نتوانستند و آنجا را گزارده آهنگ کربلا کردند و بآن کشتار و تاراج پرداختند. شیعیان از همان داستانِ نجف عنوانی بدست آورده «معجزه‌ای» ساختند. «یکی از صلحا» در خواب امیرالمؤمنین را دید که کفهای دستش سیاه شده و چگونگی را پرسید. پاسخ داد : «پس آن توپها را از شهر که بازمی‌گردانید؟!».

ببینید اندازه‌ی نادانی را. بجای آنکه ببینند که نجف چون بارو می‌داشت از آسیب دور مانْد ، و کربلا چون نمی‌داشت آن آسیب را یافت ، و از همینجا پی به آمیغها[=حقایق] برده بدانند که در این جهان هر کاری جز از راهش نتواند بود و از آن گورها و گنبدها هوده‌ای نتواند برخاست ، بدانسان کوردرونی نشان داده دروغی بآن رسوایی ساخته بیرون داده‌اند.

👇


Репост из: پاکدینی ـ احمد کسروی
📊 آیا سخنان نویسنده خردپذیر است؟
Опрос
  •   آری
  •   نه
15 голосов

Показано 20 последних публикаций.