🔴 محمدجواد روح: این جملات صریح، دقیق، مستدل و قاطع را بشنوید. آنهم با صدای بلندی که گویندهاش دارد و زبان بدنی که هر مخاطبی را جذب میکند. جامعه و حکومتی میتواند ادعای قوت و قدرت کند که گویندگان چنین جملاتی را ارج نهد و حتی اگر پایگاه اجتماعی نداشته باشند، ساختار را چنان شکل دهد که هیچگاه از صدا و بیان و تحلیل آنان بینصیب نماند. حکومت اما از همان ابتدا، بلافاصله بعد از اینکه کمی پایش را سفت کرد، جایی برای چنین صداهایی باقی نگذاشت. همه چپ را به یک چوب راند. همه روشنفکران را تروریست خواند. همه سندیکاها را خانه تیمی خواند. همانطور که در مقابل، همه لیبرالها را آمریکایی و جادهصافکن امپریالیسم و جاسوس میدانست و همه ملیگرایان را غیرمسلم. نگاه سیاهوسفید و صفروصدی، سوختی است که بدون آن ماشین حذف حرکت نمیکند و اسب قدرت، رکاب نمیدهد. اما حال، در روزهایی که تقریبا همه آنانی که در این چهل سال شمایل و نمادها و رهبران جریانهای اصلی سیاسی و فکری این کشور بودهاند، رفتهاند و لابد، تهمانده آنها را هم کرونا با خود میبرد؛ روشنتر از همیشه است که ماشین حذف و اسب تکسوار قدرت، تنها رقیبان را از راه بهدر نمیکند. سوار خود را هم به جایی نمیرساند. سواری که یکی از بلندآوازترین ادعاهایش، نمایندگی تهیدستان بود. اما صدای رسایی چون فریبرز رییسدانا را برنمیتابید. همچنان که در همه این سالها سندیکاهای کارگری کارخانهها و کشتوصنعتها و اتوبوسرانان را برنتافته است. همچنان که کانون نویسندگان و انجمن روزنامهنگاران را برنتافت و حتی هرازچندگاه به صورت کانون وکلا هم، چنگی میاندازد. و حال، امروز سوار ما تنها مانده در میدان. میدانی که تحریمها، صندوق و منابع او را به شیری بییالودمواشکم تبدیل کرده و ابرآزمون کرونا، مدیریت و سازمان آن را برهم ریخته و در برابر آفتاب آویخته است. شاید خیلی از مردم میخواستند و حتی هنوز هم میخواهند در این بحران، دستی به دست حکومت دهند و بهنوعی گلیم کشور را از غرقاب بیرون کشند. اما نمیتوانند. رشتهای نمانده تا دو سوی را به هم پیوند دهد. نه چپگرایان و حامیان تهیدستان ارتباط و نسبتی سازمانیافته و وثیق با دو سوی شکاف دولت/ملت دارند؛ نه لیبرالها و ملیگرایان و روشنفکران دینی و غیردینی. همه به تکصداها و تکچهرههایی منفصل و منفعل فروکاستهاند. البته، همین تکصداها و تکچهرههای اسطورهای هم غنیمتهایی بیجایگزین بودند که اغلب آنها در دهه اخیر، در اوج گرداب و بحران، رفتند و جانشینی هم در آن قدوقامت نیافتند. از منتظری تا هاشمی، از یزدی تا سحابی، از عسکراولادی تا مهدویکنی. و حالا فریبرز رییسدانا. شاخصترین شمایل سوسیالیسم انسانی و ایرانی. مرداندآن نسل، هر گرایش و تفکری داشتند؛ ریشهدار بودند. روشن بود از کجا آمدهاند و آمدنشان بهر چه بوده و حال، میخواهند به کجا بروند. پس از آن، هر نسل جدیدی که آمده؛ ریشهها و اندیشههایش کمتر آشکار و شفاف و قابلتحلیل بوده است. ظاهرش این است که پیچیدهتر شدهاند؛ اما باطن را که میکاوی، آرمانگریزی و بیریشه بودن و در بهترین حال، هردم به اندیشهای دل سپردن را میبینی. گویی مد روز، بیخط بودن و بیهویت بودن است. در چنین جامعهای، تکچهرههایی چون رییسدانا، درهایی نادره بودند که هر روز، کمیابتر میشوند. تکچهرههایی که وقتی صدایشان و سخنشان را میشنوی، حتی اگر صددرصد مخالف او باشی، باور میکنی که باور خویش را میگوید. نه مانند آنان که حتی اگر موافق سیاسی و فکریشان هم باشی، سخنشان را که میشنوی، باورشان نمیکنی. در روزگار باورهای گسسته و ناباوریهای درهمپیوسته، جایی برای رییسداناها نبود. کروناویروس شاید این را فهمید که او را هم برد.
https://www.instagram.com/p/B9zK9O8Hs8H/
✅@Kaleme
https://www.instagram.com/p/B9zK9O8Hs8H/
✅@Kaleme
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
Javad Rooh
این جملات صریح، دقیق، مستدل و قاطع را بشنوید. آنهم با صدای بلندی که گویندهاش دارد و زبان بدنی که هر مخاطبی را جذب میکند. جامعه و حکومتی میتواند ادعای قوت و قدرت کند که گویندگان چنین جملاتی را ارج نهد و حتی اگر پایگاه اجتماعی نداشته باشند، ساختار را چنان شکل دهد که هیچگاه از صدا و بیان و تحلیل آ...