بی گمان من هم که مِهرت را به جانم داشتم
مثل مردم چشم در سود و زیانم داشتم
با شکستم دشمنان را شادمان کردم ولی
کاش نفعی هم برای دوستانم داشتم
مثل یک فواره حکم سرنگونی با من است
شرم ها،،، از شوق های ناگهانم داشتم 💔
مثل اشک روی نقاشی به هم آمیختم
رنگ هایی را که در رنگین کمانم داشتم
گرچه میدانستم آخر خود مرا خواهی فروخت
انتظار دیگری از باغبانم داشتم...
فاضل نظری
『
@kalamat_tasirgozar 』