BahWr


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


هیزل:اوه خدای من تو سیگار میکشی؟
آگوتوس:نه سیگارم را روشن نمیکنم این فقط یک استعاره است چیزی کشنده را بین لبهایت میگذاری ولی به آن قدرت کافی برای کشتنت را نمیدهی:)
@baharioww
@intellectual5

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: BahWr
من اگه پسر بودم شروع مي كردم به دوست داشتن دختري كه سنش كمه ! قبل از اينكه عاشق بشه ...
قبل از اينكه ... خيابوني ... عطري ... آهنگي ! اسمي ...
دلشو بلرزونه !
قبل از اينكه اتاقش پر بشه از يادگاري ...
مي دونين ؟! به نظرم دختراي عاشق ترسناك ترين موجودات زمين ان !
حتي اگه ماجرايي مربوط به گذشته باشه ...
خيلي گذشته ...
بعضي تصويرا براي يه مرد خيلي مي تونه غمگين باشه ...
مثل ...
تصوير دختري كه توي ماشين كنارته و سرش رو تكيه داده به شيشه و يه آهنگ و با بغض گوش ميده ...مثل وقتي كه اسم يه مغازه يا كوچه ايي و با حسرت نگاه مي كنه !
يا وقتايي كه وسط قدم زدن چشماشو ميبنده و عطري كه هوارو پر كرده رو با همه ي وجودش نفس مي كشه ...
من اگه مرد بودم طاقت ديدن اين همه احساس به گذشته ي يه دختر و نداشتم !
طاقت نداشتم ... براي همينه كه مي گم شروع به دوست داشتن يه دختر مي كردم ...
وقتي كه سنش كم بود ...
اولين عشق يه دختر بودن بهترين اتفاق دنياس !
معني هيچ وقت فراموش نشدن و ميده ...
من اگه يه مرد بودم همه ي زندگي مو ميدادم كه اولين عشق يه دختر باشم ...
وقتي هنوز بشر به معجون جاودانگي نرسيده ... اين بهترين راهه ...
قلب يه دختر امن ترين جا واسه تا ابد نفس كشيدنه !
من اگه يه مرد بودم ...
@intellectual5


{ دو پیك زدي از نَهراي مريخ ميگي😹💦🍺 }


Kc amsh 💦💫


12:01


‏خواهشا اگه جایزه نوبل ندارین هيچوقت فاز نصیحت نگیرین شما اگه چیزی بارتون بود یه گهی سر کچل خودتون میمالیدین


{ هَف تاً کُوتولعِ اُفتادَن دُنبآلِش فاّز سِفید بَرفی بَرداشتِهـ😹💦💿🔌 }


Репост из: Mahdi ma??
تو با عشقتی من با فکر عشقش
شما شاد باشینو منم دور ا چشمت :)




بگو تو اين نقاشي با چه رنگي باشم قاطي!


نموندي پيشش
ن نبودي عاشقش


چشمات همه زندگيم بود
به كجا رسوندي زندگيمو


تجاوز میکنیم به مغزت عین نوار غزه😼🤙


رنگعـ چادرشـ با ریشمـ سته:)💜
#عاشقانعـ هایـ _ بسیجی:||😹


Репост из: @farhadshar
Parte 147&14 8tavane 1negah

Parte 147
مثل احمق ها وسط یه عالمه آدم که میرقصیدن ایستاده بودم و عملا هیچ کاری نمیکردم!

نمیدونم چه مدت گذشت که یهو برق رفت و سالن غرق تاریکی و همهمه شد!

با تنه محکمی که بهم خورد محکم زمین خوردم و آخ بلندی گفتم!

چند ثانیه بعد صدای شلیک گلوله و فریاد مرد و زن باهم مخلوط شد!
از صدای شلیک گلوله مغزم قفل کرده بود؛ اما سریع به خودم اومدم؛ بلند شدم و با سرعت شروع کردم به دویدن؛ فضا ترسناک و تاریک بود ؛ بهترین فرصت واسه فرار بود.

درحال دویدن بودم که پام به چیزی گیر کرد ومحکم رو شخصی افتادم؛ خواستم عذر خواهی کنم که یهو برق کل سالن روشن شد و من تونستم اون شخص رو ببینم!
باورم نمیشد زبیده بود که وسط پیشونیش رو گلوله سوراخ کرده بود!
از ترس جیغ بلندی کشیدم که باعث شد توجه چند نفر بهم جلب شه!

زمان گذشته
اردلان

مهران با عصبانیت رو به محافظ ها فریاد زد

-یه حلقه دفاعی دور اردلان خان تشکیل بدین تا از اینجا بیرون بریم زود باشین!

اسلحه ام رو از پشت کمرم بیرون اوردم و گفتم- بذار ببینم قضیه چیه؟

-اردلان منو دیوونه نکن! رئیسمی که باش! مهم اینه که رفیقمی؛ نمیتونم بزارم تو این جهنمی که هر لحظه امکان داره یه گلوله بخوره تو قلبت و بمیری بمونی!

میخواستم جواب مهران رو بدم که برق اومد؛ همزمان صدای جیغ دختری رو شنیدم؛ تا برگشتم سارا رو از دور دیدم.
@farhadshar


Parte 148
مهران منو به سمت خودش برگردوند وگفت

-به چی نگاه میکنی پسر؟ بزن بریم!

دستمو از توی دستش بیرون کشیدم و به سمت سارا راه افتادم؛ یه حسی بهم میگفت اسلحه رو بزار رو پیشونیش وکارش رو تموم کن!
نمیدونم چه خبر بود که در لحظه ای دورش شلوغ شد و از دیدم خارج شد؛ سرعتم رو بیشتر کردم به اونجا که رسیدم جمعیت رو کنار زدم
اما چیزی دیدم که باورم نمیشد؛ جسد زبیده روی زمین در حالی که یه گلوله وسط پیشونیش خورده بود غرق خون بود و بقیه هم دورش!
پس اون صدای شلیک مال این بود؟! اما چرا کشته بودنش؟ کار کی بود؟

مهران سریع خودش رو به من رسوند و با جدیت به افرادی که کنارم ایستاده بودن نگاه کرد
هرکسی چیزی میگفت

-اوه خدای من!

-زن خوشکلی بود!

-میگن مراقبش کشتتش!

-این دختره کیه؟

-حیف شد
و.....

نگاهم روی تن ترسیده سارا موند!
انگار سنگینی نگاهم رو حس کرد سرش رو بالا آورد تا متوجهم شد با نگاه ترسیدش عقب عقب رفت؛ جمعیت رو پس زد و شروع کرد به فرار کردن!
صدای جمع دوباره بلند شد!

فوری دنبالش دویدم!

همونطور که دنبالش بودم دیدم میدووه سمت در سالن؛ یه لحظه ایستادم مهران بهم رسید- چکار میکنی اردلان!؟

بی دلیل روبه مهران گفتم

-اون دختره رو بیارین واسم!

-واسه چی؟اخه الان وقت این کاراست اردلا....

-فقط کاری که میگم رو بکن!
Share knin :(((
@farhadshar


az hme chnla left dadm harki admine biad pv id chnlsho bde




4:02


میگه واکُنِش نِشونَم بِده
اِنگار مُعَلِمه شیمیه خانوم😹🤞🏽🔞


{شُمآم تآج داًری وَلی تُو اِسنپ چَت🎋💿⚜👄}



Показано 20 последних публикаций.

15

подписчиков
Статистика канала