Репост из: Неизвестно
جنازه ای که زنده شد !!
حاج حسین گنابادی یکی از نیروهای بهشت زهرا می گوید: سالها در غسالخانه مشغول به کار بودم تا اینکه روزی برای غسل جنازه ی مردی میان سال از اهالی روستای زرین دشت در اطراف تهران، من به همراه دوستم راهی غسالخانه شدیم... پسر و دختر میت به همراه ما داخل غسالخانه بودند و به شدت گریه می کردند... لباس سفید به تن کرده و ماسک زدیم و طبق عادت همیشگی شروع کردیم به لخت کردن میت و خواباندنش روی سکو.. آب را باز کردم و روی سینه اش ریختم، فشار آب بالا بود، برگشتم تا فشار آب رو کم کنم...
که صدای فریاد وحشتناکی همه جای غسالخانه را پر کرد، به طوری که ترس تمام وجودم را فرا گرفت و قلبم به شدت شروع به زدن کرد...
7u
⚜ ادامه ماجرا باز شود...
⚜ ادامه ماجرا باز شود...
حاج حسین گنابادی یکی از نیروهای بهشت زهرا می گوید: سالها در غسالخانه مشغول به کار بودم تا اینکه روزی برای غسل جنازه ی مردی میان سال از اهالی روستای زرین دشت در اطراف تهران، من به همراه دوستم راهی غسالخانه شدیم... پسر و دختر میت به همراه ما داخل غسالخانه بودند و به شدت گریه می کردند... لباس سفید به تن کرده و ماسک زدیم و طبق عادت همیشگی شروع کردیم به لخت کردن میت و خواباندنش روی سکو.. آب را باز کردم و روی سینه اش ریختم، فشار آب بالا بود، برگشتم تا فشار آب رو کم کنم...
که صدای فریاد وحشتناکی همه جای غسالخانه را پر کرد، به طوری که ترس تمام وجودم را فرا گرفت و قلبم به شدت شروع به زدن کرد...
7u
⚜ ادامه ماجرا باز شود...
⚜ ادامه ماجرا باز شود...