جمله برانداز به استادییی
تا تو فرومانی و آزادییی
هرکه درین راه منی میکند
بر من و تو راهزنی میکند
خصمیِ کژدم بتر از اژدهاست
کاین ز تو پنهان بوَد آن برملاست
خانه پر از دزد، جواهر بپوش
بادیه پر غول، به تسبیح کوش
غارتیانی که ره دل زنند
راه به نزدیکی منزل زنند
ترسم از آن شب که شبیخون کنند
خوارَت ازین بادیه بیرون کنند
دشمن خُردست بلایی بزرگ
غفلت ازو هست خطایی سترگ
با عدوی خُرد مشو خُردکین
خرد شوی گر نشوی خردهبین
با همه خردی به قدر مایه زور
میلکش بچهٔ شیر است مور
قافلهٔ برده به منزل رسید
کشتی پُرگشته به ساحل رسید
تات نبینند نهان شو چو خواب
تات نرانند روان شو چو آب
پای درین صومعه ننهادنیست
چون بنهی واستده دادنیست
گر نروی در جگرت خون نهند
راتبت از صومعه بیرون نهند
گر سفر از خاک نبودی هنر
چرخ شب و روز نکردی سفر
مخزن الاسرار
عطار نیشابوری
@hooshmandy