هفت بال


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Религия


👥گروه مطالعاتی شهدای اهل قلم( شهرستان طبس گلشن):
📚هدف حقیقی کتاب‌ها آن است که ذهن را به دام فکر
کردن بیندازند.( جیمز راسل)
انتقادو پیشنهاد :
https://t.me/Omid3349
اینستاگرام:
http://instagram.com/haftbaldt
ایتا:
https://eitaa.com/haftbaldt

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Религия
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#منم_آن_نیازمندی_که_به_تو_نیاز_دارم

وَتُعِزُّمَن تَشَاءُوتُذِلُّ مَن تَشَاءُ
خدا میگه :
عزت و ذلت تو دست منه
بعد تو میترسی بقیه زمینت بزنن؟

🦋شب بخیر...


#کلید🔑

تنم فرسود و عقلم رفت
و عشقم همچنان باقی...

#سعدی

🆔 @haftbaldt


پیشگویی ای بهتر از این مدخل دفترچه خاطرات ویلسون ممکن نبود. چنانکه همه بچه مدرسه ای های انگلیسی میدانند ،اسکات ادواردز ویلسون، ناوبان هنری باورز و درجه دار ادگار ایونس به خاطر هوای ،بد جیره ناکافی ،لباس کم، چادرهای درجه دو و اصرار خود آزارانه شان برای به دوش کشیدن سگ های سورتمه به جای خوردن آن ها (چون عاشق حیوانات بودند ) روز ۱۷ ژانویهٔ ۱۹۱۲ به قطب جنوب رسیدند، اما دیدند که آموندسن پرچم نروژ را ۳۴ روز پیش از آنها آنجا نصب کرده است روز ۱۷ فوریه، یک ماه پس از شروع بازگشت ایونس در سقوطی مرگ بار جان داد. در ۱۷ مارس ادواردز که فهمید پای سرمازده و سیاه مُرده او کار همراهانش را سخت کرده است مشهورترین و دلیرانه ترین کلمات تاریخ کاوش قطب را به زبان آورد بیرون میروم برای مدتی سپس از چادر بیرون زد و به دل
کولاک رفت و دیگر هرگز دیده نشد. او ۳۲ ساله بود. «بالدر زیبا مرده است، مرده در ۲۱ مارس با جیره ای به اندازۀ دو روز بی حال از گرسنگی و گرفتار بیماری اسکوروی، وقتی طوفانی مهیب به سوی ،اسکات ویلسون و باورز می آمد چادرشان را بر پا کردند. آنها ۱۲۰۰ کیلومتر از قطب دور شده بودند تا اردوگاهشان ۲۴۰ کیلومتر مانده بود و تا انبار اول، که غذا و سوخت کافی در آن ذخیره بود فقط ۱۷ کیلومتر فاصله داشتند.
هفت ماه بعد یک تیم جست وجوی اعزامی از کیپ ایونس چادر پارچه ای سبزرنگ کوچک را یافت سه جسد یخ زده درون آن بود که در کیسه های خواب پوست گوزنیشان خمیده بودند کنار جسد ،اسکات یک دسته نامه بود که برای همسرش و همسران و مادران همراهانش نوشته بود و یک دفترچه خاطرات که هر چند با دستکش نوشته بود تا آخرین مطلبش خوانا بود ولی هرچه به آخر نزدیک تر میشد لرزش دستهایش بیشتر میشد نوشته بود ما ضعیف شده ایم ، نوشتن سخت است ولی به سهم خودم از این سفر تأسف نمی خورم که نشان داد مردان انگلیسی سختی را تاب می آورند به همدیگر یاری میرسانند و مثل همیشه با پایداری به پیشواز مرگ میروند.
آخرین نوشته اسکات آن قدر غم انگیز است که در وصف نمی گنجد به دلایلی که از بیانش عاجزم ، بیشتر زمانی متأثر میشوم که میخوانم تیم جست وجو در سورتمه آنها چه چیزی پیدا کرد ۱۶ کیلوگرم سنگ از برگ ها و شاخه های فسیل شده زبان سرخس که آنها ۴۰۰ کیلومتر از یخچال بیردمور دنبال خود کشانده بودند اسکات چنان مشتاق بود سبک بار سفر کند که تا گرم های وزن جیره غذای گروهش را هم حساب میکرد اما سنگها را دور نینداخته بود . که اگر انداخته بود شاید او و مردانش میتوانستند ۱۷ کیلومتر آخر را هم بپیمایند. اگر میخواستم نامی برای عزیزترین بخش طبقه عجیب کتابخانه ام بگذارم، لابد چند صفحه توضیحات آن نمونۀ زمین شناختی را انتخاب میکردم در تاریخچه کاوشهای قطبی از فتوحات و بیش از آن از لودگی ها زیاد گفته اند اما همه شان مملو از مرگ اند. درسی که از این کتابها آموخته ام آن است که اگر قرار است شهید شوی، بهتر است انگیزه ات را درست انتخاب کنی با تصور آرمان هایی که فدا کردن جان برایشان مرسوم تر است ملی گرایی ،مذهب ،قومیت به گمانم یک کیسه سنگ ۱۶ کیلویی و دنیای از دست رفته ای که این کیسه نمادش شده است هم چیز بدی نیست که برایش جان بدهیم.

📚(#اعترافات_یک_کتاب_خوان_معمولی/نویسنده : #آنه_فدیمن / مترجم : #محمد_معماریان /انتشارات ترجمان علوم انسانی/چاپ سوم ۱۳۹۹ /ص۴۳_۴۲)

🆔️ @haftbaldt




#دیالوگ

همه ما بعضی اوقات قلبمون می‌شکنه.
هر وقت دلم می‌شکنه میرم می‌دَوم...
وقتی می‌دَوی بدن آب از دست میده و دیگه به راحتی گریه‌ات نمیگیره!


🎥 Chungking Express | 1994

🆔 @haftbaldt


💥#داستانک💥

💠 عنوان داستانک : مشغول به خود نباشیم

روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود. آب می خورد و خدا را شکر می کرد.طاووسی از آنجا می گذشت؛
صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد.
کلاغ گفت:«دوست عزیز چه چیزی موجب خنده تو شده است؟
طاووس گفت:« ازاین که شنیدم خدا را برای نعمت هایی که به تو نداده شکر می گویی»
بعد بال هایش را به هم زد و دمش را مانند چتری باز کرد و ادامه داد: «می بینی خداوند چقدر مرا دوست دارد که این طور زیبا مرا آفریده است؟!»
کلاغ با صدای بلندی شروع به خندیدن کرد.
طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:«به چه می خندی ای پرنده گستاخ و بد ترکیب؟»
کلاغ گفت:« به حرف های تو، شک نداشته باش که خداوند مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا که او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمت شیرین پرواز را به من و تورا به زیبایی خود مشغول کرده و مرا به ذکر خود»

🆔 @haftbaldt


#آسان_گذران_کار_جهان_گذران_را

بگذار برود...

🆔 @haftbaldt


#جونم_برات_بگه

همسایمون خیلی پولدار بود، یه کلید واژه داشت به اسم «تبدیل به احسن»
مثلا تو قرعه کشی ایران خودرو ماشین اگر برنده میشد می‌فروخت و می‌گفت با پولش ملک بخرم.
ملک خوب اگر می‌ساخت می‌گفت بفروشم با پولش سرمایه گذاری کنم.
مدام مشغول جمع کردن بود و نه ماشین خوبی سوار شد نه خونه خوبی داشت
این اواخر یه هایما برنده شده بود، می‌گفت اینو تبدیل به احسن کنم دیگه بعدش می‌خوام برای خودم زندگی کنم.
فردا قراره بریم خاکسپاریش.

راستشو بخواید عمر زیاد موجود حوصله داری نیست، منتظر نمی‌مونه تا بخواید سر عقل بیاید، تا جایی که امکانش هست خوب زندگی کنیم، به این دنیا اعتباری نیست

》کاتسوموتو《

🆔 @haftbaldt


۶🎧#کتاب_صوتی
📚#شگفتی
✍ نویسنده : #آر_جی_پالاسیو
🎙راوی : #مهرداد_بیگ_محمدی
💥 ۸ فایل صوتی(هر روز یک قسمت)
🍉 فصل: 6⃣
🌹منبع : #ایرانصدا


گاهی خراب کردن پل های پشت سر چیز زیاد بدی نیست، چون باعث میشه نتونی به جایی برگردی که از اول هم نباید به اونجا قدم میذاشتی...

#مارک__تواین

🆔 @haftbaldt


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#قندون

یه کم زیبایی ببینیم😍😍

🆔 @haftbaldt


📿 هر روز با #قرآن

💠 سوره مبارکه ی طه آیه ی ۱۲۴

🔸️و هرکس از یاد من روی گردان شود زندگی تنگی خواهد داشت .

💥شنیدی فیلم‌سازها یه اصلاح دارن به نام « فلش بَک » ؟؟ یعنی بازگشت به عقب

😫گاهی که زندگی‌ات سخت میشود یه فلش بک بزن و به گذشته‌ات فکر کن👇
آیا گناهی...
خطایی...
ظلمی...
دل‌شکستنی...💔
حق الناسی...

🧐نبوده آیا؟؟؟



🆔️ @haftbaldt


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#منم_آن_نیازمندی_که_به_تو_نیاز_دارم

یه روزهایی تو زندگیمون هست
که هیچ اتفاق خاصی نمیفته
ما به این روزها میگیم تکراری!
ولی حواسمون نیست که
میتونست اتفاقات بدی بیفته!

خدایا به خاطر همه چیز شکرت...

475 0 18 1 26

#کلید🔑

دل بریدم‌ تا نبینم‌ دوست‌ با من دشمن‌ است
دل بریدن، گاه تنها راه‌ عاشق‌ ماندن است ...

#فاضل_نظری

🆔 @haftbaldt


#لحظه_هایت_بی_غم_روزگارت_آرام
#موسیقی_بدون_کلام
#حمیدرضا_عباسی

🆔️ @haftbaldt


تقدیر

حکایت تو که دنیا تو را نیازرده است
دلی گرفته در آیینه های افسرده ست

حکایت من در مشت روزگار دچار
پرنده ای ست که پیش از رها شدن مرده ست

یکی پرنده یکی دل دو سرنوشت جدا
که هر یکی به غم دیگری گره خورده ست

به باغ رفتم و دیدم که آن شقایق سرخ
که پیش پای تو روییده بود پژمرده است

خلاصه همه رنج های ما این است
پرنده ای که دل آورده بود دل برده ست

📚(#اقلیت/نویسنده : #فاضل_نظری /انتشارات سوره مهر /چاپ چهلم ۱۳۹۵ /ص۵۳)

🆔️ @haftbaldt


#دیالوگ

بعضی وقتا باید یاد بگیری که بیخیال بعضی چیزا بشی

📽 Greg's Anatomy

🆔 @haftbaldt


💥#داستانک💥

موضوع داستان : مرغش یک پا داره

روزی بود ، روزگاری بود .
در یکی از روزها دوستان ملانصرالدین با عجله در خانه ی ملا را زدند و به او گفتند : حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده . ملا گفت : حاکم عوض شده که شده ؟ به من چه ؟ دوستانش گفتند ، یعنی چه ؟ این چه حرفی است ؟ باید هر چه زودتر هدیه ای تهیه کنی و برای حاکم جدید ببری . ملا گفت : آها ؛ حال فهمیدم پس من باید هدیه ای تهیه کنم و ببرم پیش حاکم جدید تا اگر فردا برای شما گرفتاری پیش آمد ، واسطه بشوم و از حاکم بخواهم کمک تان کند ؟ دوستانش گفتند : بله همین طور است . ملا گفت : این وسط به من چه می رسد ؟ دوستانش گفتند : بابا تو ریش سفیدی ، تو بزرگی . یکی از دوستان ملا ، گفت : ناراحت نباش ، هدیه را خودمان تهیه می کنیم . یک مرغ چاق و گنده می پزیم تا تو مزد آن را به خانه ی حاکم ببری . ملا گفت : دو تا بپزید . یکی هم برای من و زن و بچه ام . چون من باید فردا ریش گرو بگذارم آنها قبول کردند و فردا با دو مرغ بریان به خانه ی ملا آمدند . ملا یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در سینی گذاشت تا نزد حاکم ببرد . در راه اشتهای ملا تحریک شد و سرپوش سینی را برداشت و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد و دوباره روی آن را پوشاند و نزد حاکم برد . حاکم سرپوش را برداشت تا کمی مرغ بخورد . دید که ای دل غافل . مرغ ملا یک پا دارد . سوال کرد چرا مرغ بریان یک پا دارد . ملا گفت : مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند . حاکم فهمید که ملا بسیار زرنگ و باهوش است و به او گفت : ناهار میهمان ما باشید از‌ آن به بعد هر کسی که روی حرف نادرست خود پافشاری کند می گویند :
مرغ ایشان یک پا دارد .


🆔 @haftbaldt


#آسان_گذران_کار_جهان_گذران_را

اُمیدوارم خدا حواسش شیش دونگ بهت باشه
نذاره کاری رو اشتباه انجام بدی،
آدمی رو غلط انتخاب کنی،
مسیری رو عوضی طی کنی،
روحت رو خسته کنی...

🆔 @haftbaldt


#جونم_برات_بگه

نگهبان شرکت ما یه جوان شریفه که از یه شهر دور اومده تهران ۲۴ ساعته داخل شرکته امروز بهم گفت ۶ ماهه از این محل بیرون نرفتم، آبدارچی رو‌ گذاشتم جاش با خودم بردمش سعادت آباد (بیمه) بعدشم رفتیم کافه چقدر حال کرد،
بعضی چیزها که برای ما پیش و پا افتادست برای بعضی حسرته


• inevitable warrior •

🆔 @haftbaldt

Показано 20 последних публикаций.