#p28
- ولی در کل احتیاط کن دختر.
- خوشم نمیاد از دروغگویی و پنهانکاری ولی خانوادم کاری کردن که رو بیارم به این کار.
من خوانندگی یک دختر و رسیدن به آرزو هاش کجای دنیا رو تنگ میکنه؟ کاش یک پسر بودم مبینا.
مبینا میخندد و بغلم میکند: خب اون موقع من اول همه عاشقت میشدم.
- گمشو اون ور هوس بازو نگاه.
همان لحظه گوشی موبایلم زنگ میخورد، با دیدن شماره ناشناس میخواهم رد تماس بدهم که پشیمان میشوم شاید سوگند یا سوگل باشد.
به مبینا علامت میدهم سکوت کند، گوشی را که وصل میکنم صدای الو سلام مردی مرا متعجب میکند چه کسی بود؟!
- الو بفرمایید.
- به پیشنهادم فکر کردی دختر کوچولو.
همه تنم یخ میکند، عطا بود؟! شماره من را از کجا داشت؟
-ش... شماره منو از کجا آوردی؟
- از گوشی سوگند برداشتم، چرا ناراحتی؟ فکر نکنم هیچ رل و پارتنری داشته باشی درسته؟
از سرخ و سفید شدنت تو مهمونی فهمیدم.
- لطفا دیگه به من زنگ نزن.
سریع گوشی را قطع میکنم، همه دستانم یخ میزند، پسرک گستاخ پررو.
- نگو که پسر دوستتون بود.
خودم را توی آغوش مبینا رها میکنم: وای وای مبینا از دستش چیکار کنم.
- یعنی خیلی بدت اومده یا چی؟
- منو به شک انداخته، میدونی هر وقت هم سن و سالام رو میبینم با دوستاشون کافه هستن، خوشن میگردن میخونن دوست پسر دارن یک دنیا حسرت میخورم.
من دلم نمیخواد یک دختر بی حیا و بی قید و بند باشم فقط دلم یکم آزادی و شادی میخواد ولی خودت دیدی که کل دوران دبیرستان راننده سرویس داشتم، از دانشگاه رفتنم منع شدم هیچ وقت نذاشتن تنهایی برم بیرون شاید اگه گاهی با مامان یواشکی نمیرفتیم پارک و سینما رنگ خیابون ها یادم میرفت اون وقت یکی اومده دارع به احساساتم تلنگر میزنه داره قلقلکم می ده که یک کار دیوانه وار جدید کنم.
یک کار که ریسکش از پنهانی آواز خوندن تو اینستا هم هیجانی تره.
- اوه دختر تو پس پیش پیش قبول کردی داری براش ناز میکنی خوشم اومد بابا دست خوش.
- مسخره نکن مبینا خیلی بدمم نمیاد یک جورایی از سرکشی اونم از قوانین سفت و سخت بابا خوشم میاد.
- بپا سر پر بادت سرت رو به باد نده دختر بابای تو داداش مبین من نیست دو تا داد بزنه دست بکشه.
یادت رفته اون روز که بی اجازه زنگ آخر پیچوندیم رفتیم پارک سر خیابون دیدمون چه بلایی سرت آورد.
وای من هنوز کابوسش رو دارم.
پوزخند میزنم: اون آدم پای ثابت کابوس های خودمه، گاهی با خودم میگم آخه پدر انقدر بی رحم انقدر سنگدل؟
بابا عاشق دختراشونن، موهای دخترشون رو نوازش میکنن اون وقت اون...
- بسه ولش کن یادت نباید میاوردم، ملودی با خودته ببین این پسره تا چه حد جدیه اصلا قصدش واقعا دوستیه یا سرکارت گذاشته.
- آره خودمم همه چیز رو میسنجم بعد بهش اوکی میدم.
- ولی در کل احتیاط کن دختر.
- خوشم نمیاد از دروغگویی و پنهانکاری ولی خانوادم کاری کردن که رو بیارم به این کار.
من خوانندگی یک دختر و رسیدن به آرزو هاش کجای دنیا رو تنگ میکنه؟ کاش یک پسر بودم مبینا.
مبینا میخندد و بغلم میکند: خب اون موقع من اول همه عاشقت میشدم.
- گمشو اون ور هوس بازو نگاه.
همان لحظه گوشی موبایلم زنگ میخورد، با دیدن شماره ناشناس میخواهم رد تماس بدهم که پشیمان میشوم شاید سوگند یا سوگل باشد.
به مبینا علامت میدهم سکوت کند، گوشی را که وصل میکنم صدای الو سلام مردی مرا متعجب میکند چه کسی بود؟!
- الو بفرمایید.
- به پیشنهادم فکر کردی دختر کوچولو.
همه تنم یخ میکند، عطا بود؟! شماره من را از کجا داشت؟
-ش... شماره منو از کجا آوردی؟
- از گوشی سوگند برداشتم، چرا ناراحتی؟ فکر نکنم هیچ رل و پارتنری داشته باشی درسته؟
از سرخ و سفید شدنت تو مهمونی فهمیدم.
- لطفا دیگه به من زنگ نزن.
سریع گوشی را قطع میکنم، همه دستانم یخ میزند، پسرک گستاخ پررو.
- نگو که پسر دوستتون بود.
خودم را توی آغوش مبینا رها میکنم: وای وای مبینا از دستش چیکار کنم.
- یعنی خیلی بدت اومده یا چی؟
- منو به شک انداخته، میدونی هر وقت هم سن و سالام رو میبینم با دوستاشون کافه هستن، خوشن میگردن میخونن دوست پسر دارن یک دنیا حسرت میخورم.
من دلم نمیخواد یک دختر بی حیا و بی قید و بند باشم فقط دلم یکم آزادی و شادی میخواد ولی خودت دیدی که کل دوران دبیرستان راننده سرویس داشتم، از دانشگاه رفتنم منع شدم هیچ وقت نذاشتن تنهایی برم بیرون شاید اگه گاهی با مامان یواشکی نمیرفتیم پارک و سینما رنگ خیابون ها یادم میرفت اون وقت یکی اومده دارع به احساساتم تلنگر میزنه داره قلقلکم می ده که یک کار دیوانه وار جدید کنم.
یک کار که ریسکش از پنهانی آواز خوندن تو اینستا هم هیجانی تره.
- اوه دختر تو پس پیش پیش قبول کردی داری براش ناز میکنی خوشم اومد بابا دست خوش.
- مسخره نکن مبینا خیلی بدمم نمیاد یک جورایی از سرکشی اونم از قوانین سفت و سخت بابا خوشم میاد.
- بپا سر پر بادت سرت رو به باد نده دختر بابای تو داداش مبین من نیست دو تا داد بزنه دست بکشه.
یادت رفته اون روز که بی اجازه زنگ آخر پیچوندیم رفتیم پارک سر خیابون دیدمون چه بلایی سرت آورد.
وای من هنوز کابوسش رو دارم.
پوزخند میزنم: اون آدم پای ثابت کابوس های خودمه، گاهی با خودم میگم آخه پدر انقدر بی رحم انقدر سنگدل؟
بابا عاشق دختراشونن، موهای دخترشون رو نوازش میکنن اون وقت اون...
- بسه ولش کن یادت نباید میاوردم، ملودی با خودته ببین این پسره تا چه حد جدیه اصلا قصدش واقعا دوستیه یا سرکارت گذاشته.
- آره خودمم همه چیز رو میسنجم بعد بهش اوکی میدم.