فردین علیخواه


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


▪️نوشته هایی به دور از قلمبه سلمبه گویی دربارۀ زندگی روزمره ایرانی
ارسال نظر مستقیم:
@alikhahfardin
▪️شیوۀ حمایت مالی از فعالیت ها:
از طریق سایت حامی باش:
https://hamibash.com/fardinalikhah

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


ادامه : نزدیکند چون دورند
🔺سخن پایانی آنکه، بر اساس تجارب و شواهد پیشین، اگر افرادی مانند بهروز وثوقی به ایران بازگردند و فرصت بازیگری در فیلم‌های ایرانی را کسب کنند بی‌تردید دیگر منزلت و موقعیت کنونی را نخواهند داشت. طلسمِ «طرد و تعلق» آنان شکسته خواهد شد و دیگر کسی آنان را «مظلومان محبوب» یا «طردشدگان مظلوم» نخواهد نامید. هنرمندی آنان محفوظ، ولی دیگر جایگاهی نمادین نخواهند داشت. در واقع حاصل این گشایش دیرهنگام، «زوال شهرتِ چندلایۀ» آنان خواهد بود. هر چند البته، این گشایش، نشانۀ ذکاوت دیرهنگام سیاست رسمی در ایران نیز هست. به گمان من، سیاست رسمی پس از سبک‌سنگینی مختصر، به این نتیجه رسیده است که ورود دوباره طردشدگان به میدان هنر مانع تبدیل‌شدن‌شان به «نماد» می‌شود.
@fardinalikhah
asriran.com/004PkZ


نزدیک‌اند چون دوراند
فردین علیخواه

🔺رسانه‌ها درباره بازی بهروز وثوقی در یک فیلم ایرانی، پس از سال‌ها دوری از سینمای ایران، اخباری منتشر کرده‌اند. بهروز وثوقی جزء چهره‌های محبوبی است که سلبریتی‌های داخل کشور هر وقت گذرشان به امریکا می‌افتد عکسی یادگاری و (در ظاهر) صمیمانه با او می‌گیرند. اگر در رویداد‌های هنری حضور داشته باشد بی‌تردید حضور ‌ایشان(در مواردی حتی قبل از رویداد) به اطلاع عموم رسانده می‌شود و تشویق پیوستۀ حاضران نثار ‌ایشان می‌گردد. رسانه‌های ماهواره‌ای و اینترنتی مشتاق‌اند تا گفتگویی، هر چند کوتاه، با ‌ایشان داشته باشند. او در بین بازیگران قدیمی ایران، به تدریج تبدیل به «نماد» و به تعبیر صفحات مختلف شبکه‌های اجتماعی، تبدیل به «اسطوره» شده است. آنچه می‌نویسم نتیجۀ مطالعات مختصری است که در سال‌های گذشته با همراهی دانشجویانم درباره شهرت و سلبریتی داشته‌ام.

🔺شهرت افرادی مانند بهروز وثوقی، برخاسته از گذشته و اکنون آنان است. مراد از گذشته، نقش‌آفرینی ‌ایشان در میدان هنر ایران در سال‌های دور است. روشن‌تر آنکه، تصاویر و خاطراتی که ایرانیان از ‌ایشان دارند از فیلم‌هایی است که قبل از انقلاب ۵۷ بازی کرده‌اند. به این دلیل گفتم تبدیل به «نماد» شده است چون تجسّم دورانی مشخّص از تاریخ معاصر ایران است، دورانی که در سال‌های اخیر جنبه‌ای نوستالژیک یافته و بخش‌هایی از جامعه ایرانی به نیکی و حسرت از آن یاد می‌کند. تحلیل جامعه‌شناختی دلایل شکل‌گیری این نوستالژی، و درست یا اشتباه بودن آن، بحث این نوشتۀ کوتاه نیست. بهروز وثوقی در حافظۀ جمعی ایرانیان، میراث آن گذشته قلمداد می‌شود.

🔺هر چند منبعِ بخش مهمی از سرمایه اجتماعی بهروز وثوقی ریشه در گذشتۀ هنری ‌ایشان دارد ولی این تنها بخشی از داستان است. شهرت ‌ایشان پیوندی با «اکنون» نیز دارد. بهروز وثوقی، همزمان تجربۀ تلخ طرد و تعلق را دارد. منظور از طرد، تجربۀ «کنار‌گذاشته‌شدگی» از میدان هنر پس از انقلاب ۵۷ است. این طرد، و پس از آن ترک ایران، منزلتی یگانه به ‌ایشان بخشیده است. از طرف دیگر، دور بودن ناخواسته از ایران و همواره از ایران گفتن، در کنار ایرانیان مهاجر بودن و متواضعانه و با تبسّم آنان را در آغوش گرفتن، واکنش نشان دادن به رویداد‌های تلخ و شیرین ایران در سال‌های اخیر، مثال‌هایی از تعلق‌اند. ایشان در عین طرد، همواره تعلق خود را نیز نشان داده‌اند.

🔺با این تفاصیل، شهرت افرادی همچون بهروز وثوقی، (شبیه به هنرمند فقید محمدرضا شجریان) تنها برآمده از سرمایۀ هنری آنان نیست. زندگینامۀ آنان نیز منبع مهمی برای شهرتشان تلقی می‌شود. اگر واژگانی مانند «مشهوران محبوب»،« مشهوران نامحبوب» و «مشهوران منفور» را در نظر بگیریم افرادی مانند بهروز وثوقی بر اساس زندگینامه‌شان که در آن تجاربی چون طرد و تعلق وجود دارد موقعیت و مقام«طردشدگان محبوب» را یافته‌اند. دور‌بودگی، هم از وطن و هم از میدان هنر، هر چند باعث شد تا آنان نتوانند هنر خود بیش‌از‌پیش عرضه کنند ولی در عوض، آنان را محبوب کرد. آنان بخش قابل توجهی از سرمایۀ شهرت خود را وامدار دوربودگی‌اند. آنان نزدیک‌اند چون دوراند. از ضمیر جمع استفاده می‌کنم چون آنچه می‌گویم درباره برخی دیگر از هنرمندان خارج از کشور نیز صدق می‌کند.

🔺«طردشدگانِ محبوب» خارج و داخل، محصولِ سیاست رسمی در ایران است. ضمن احترام فراوان به هنرمندانی همچون بهروز وثوقی، من اعتقاد دارم که اگر هنرمندانی مانند ‌ایشان، پس از انقلاب ۵۷ فرصت حضور در میدان هنر این سرزمین را می‌یافتند ماهیت و نوع شهرتشان آنی نبود که هم اکنون می‌بینیم، و آنان در نهایت شهرتی طبیعی و شاید بی‌رنگ همچون علی نصیریان داشتند. این در حالی است که هم اکنون تبدیل به نماد شده‌اند، نمادی که واجد پیام‌هایی چندلایه است. آنان در حافظۀ عمومی، هم بیانگر گذشته‌ای نوستالژیک‌اند که این روزها همچون ساختمان‌ها و دیوارهای کهنۀ شهر ارزشمند گشته است، و هم بیانگر تجربۀ تلخ کنارگذاشته‌شدگی توسط سیاست رسمی. به عبارت دیگر، هم گذشته و هم اکنون آنان دربردارندۀ پیامی مهم است. به همین دلیل گاهی دست‌کم می‌توان این پرسش اساسی را طرح کرد که «کنارگذاشته‌شدگی» آیا اتفاقی غم‌انگیز، یا مسرت‌بخش است؟ آیا تیره‌بختی، یا خوش‌بختی است؟
ادامه نوشته در صفحه بعد👇🏽


یادداشت زیر در سایت خبری تحلیلی عصر ایران منتشر شده است👇🏽


Репост из: خانه آگاهی(کانال)
عنوان نشست:
تحلیل و بررسی سریال نوجوانی


تحلیل‌گران:
#فردین_علیخواه: جامعه شناس
#مهدی_رضایی: مدرس و منتقد سینما


ثبت نام:
لمس کنید


pdf (90)_250412_010457.pdf
1.0Мб
هوش مصنوعي؛ دستياري يا سروري در گفت‌وگو با فردين عليخواه

بشر تك‌ساحتي نگران‌كننده است


دوستان گرامی. در مصاحبه ای که لینک آنرا در بالا گذاشتم بخشی از دغدغه هایم درباره هوش مصنوعی را طرح کرده ام. برای خواندن روی INSTANT VIEW کلیک کنید.👆🏽👆🏽👆🏽متن PDF مصاحبه نیز در زیر آمده است.




جنبۀ اجتماعی خودکشی های نوظهور
فردین علیخواه

🔺چند روز قبل در اینستاگرام خبری ناگوار منتشر شد. کتابفروش جوان باغ کتاب تهران، پس از اطلاع‌رسانی در شبکه اجتماعی شخصی‌اش، به زندگی خود پایان داد.

🔺در یکی دو سال گذشته نمونه‌هایی از این شکل از مرگ را دیده‌ایم. خودکشی پدیدۀ جدیدی نیست، ولی آنچه جدید است اطلاع‌رسانی برای اقدام به خودکشی برای تعداد بی‌شمار مخاطبان در شبکه‌های اجتماعی است.

🔺در زندگی روزمره تهدید به خودکشی را کم و بیش دیده‌ایم که معمولاً برای رسیدن به مقصودی مشخص انجام می‌شود و در موارد بسیاری، عملی هم نمی‌شود ولی در نمونه‌های اخیر، فرد پس از اطلاع‌رسانی، و آگاهی یافتن دیگران، به زندگی خود پایان می‌دهد. در این شکل از خودکشی، سویه‌های روشنفکرانه نیز دیده می‌شود و معمولاً توسط افرادی انجام می‌شود که در زندگی روزمره‌شان اهل فکر، کتاب و فلسفه‌اند.

🔺بحث‌های بسیاری درباره «حق مرگ» انجام شده است، اینکه افراد، همانطور که «حق زندگی» دارند باید از حق مرگ نیز برخوردار باشند یا خیر؟ در واقع، گویی با سبک زندگی جدیدی مواجه‌ایم که در آن حق مردن نیز قرار است به رسمیت شناخته شود. توضیح بیشتر آنکه، در راستای فرهنگ فردگرائی که در آن خواسته‌های فردی ارزش به شمار می رود، حق مردن هم انتخابی است که توسط فرد انجام شده است و باید محترم شمرده شود.

🔺در این نوشته کوتاه قصد ورود به این بحث را ندارم چرا که موضوعی پیچیده و دارای جنبه های گوناگون است، ولی نکته مهم، پیامد‌های اجتماعی انتخاب و اقدام شخصی ماست. وقتی فرد در خصوص اقدام خود اطلاع‌رسانی می‌کند به شکلی، این انتخاب را به عنوان گزینه در مقابل دیگران قرار می‌دهد. در واقع این ادعا که دیگران نیز به احتمال، از این اقدام تقلید یا الگوبرداری کنند بی‌اساس نیست.

🔺باید توجه کرد که خوانندگان یا مخاطبان این شکل اطلاع‌رسانی‌ها در شبکه های اجتماعی، لزوماً بزرگسالان نیستند. اثرگذاری بر دیگران و ترویج مرگ، آن هم توسط افرادی که دارای سرمایه فرهنگی‌اند جنبه نگران کنندۀ این شکل از اطلاع‌رسانی هاست. پرسش این است: آیا فردی که با اطلاع‌رسانی قبلی اقدام به خودکشی می‌نماید اگر بداند که این شکل از اطلاع‌رسانی ممکن است دیگران را نیز به خودکشی تشویق کند اطلاع‌رسانی خواهد کرد؟

🔺سرزنش، هدف این نوشته نیست. مراد آن است که رفتار‌های فردی ما وقتی در مقابل دیدگان دیگران قرار می‌گیرد و یا به اطلاع دیگران می‌رسد می‌تواند به عنوان‌ایده، راه و انتخاب تلقی شده و تبدیل به الگویی فرهنگی شود. خودکشی، درست است که اقدامی فردی(و البته طبق باور‌های من ناموجّه) به شمار می‌رود ولی انتشار قبلی خبر این اقدام در صفحات شخصی، پیامد‌های اجتماعی ناگواری در پی دارد.

🔺سخن پایانی آنکه، از نظر جامعه شناسان، خودکشی با وجود آنکه اقدامی فردی جلوه می کند پدیده ای اجتماعی است. نیاز است تا پژوهشگران اجتماعی درباره زمینه های اجتماعی وقوع خودکشی در معنای کلی آن، در بین گروههای مختلف جامعه، و همچنین درباره سبک ها و اشکال نوظهور آن تحقیق کنند.
@fardinalikhah

🔵اگر افکار یا قصد خودکشی دارید در ایران می توانید با شماره 123(اورژانس اجتماعی بهزیستی) تماس بگیرید.


مترجم یا ویراستار فنی؟

▪️فردین علیخواه
🔺بیایید وضعیتی را تصور کنیم. قابلیت‌هایی در هوش مصنوعی ایجاد شده است که صفر تا صد ترجمه یک متن را انجام می‌دهد. کاربر، ابتدا متن را در اختیار هوش مصنوعی قرار می‌دهد، و هوش مصنوعی در کمتر از چند دقیقه متن ترجمه‌شده را به او تقدیم می‌کند. توجه داشته باشید که در اینجا این امکان نیز وجود دارد تا نوع ترجمه(علمی، نثری ساده، محاوره‌ای و... )مشخص شود. کاربر سپس متن ترجمه‌شده را، این بار برای ویرایش، به هوش مصنوعی می‌دهد. باز در کمتر از چند دقیقه نسخه ویرایش‌شدۀ متن در اختیار کاربر قرار می‌گیرد. در نهایت، کاربر باید به خودش زحمت بدهد و یکبار با دقت متن را کنترل کند، و به اصطلاح دستی بر متن بکشد و تمام!

🔺آنچه گفتم شاید زمانی، اندکی رویایی به نظر می‌رسید ولی این روز‌ها امکان‌پذیر شده است. هوش مصنوعی به‌تدریج، حرفه‌ای‌تر و کامل‌تر می‌شود. البته من ترجیح می‌دهم از کلمۀ «به‌تدریج» استفاده نکنم. هوش مصنوعی «با سرعتی باورنکردنی» در حال تکمیل قابلیت‌ها و توانائی‌های خودش است. منظور آنکه، اصلاً دور از انتظار نیست که در چند ماه آینده کاربر، آن فعالیت آخر یعنی کنترل کردن متن را نیز به هوش مصنوعی بسپارد. خواندن یا نخواندن متن پس از دریافت از هوش مصنوعی انتخاب و افتخاری باشد که کاربر به متن می دهد!

🔺واقعیت آن است که چالش‌های جدیدی برای فعالیتی به نام ترجمه ایجاد شده است. با دوست مترجمی در این زمینه صحبت می‌کردم. تنها دلخوشی‌اش آن بود که با ادبیات فارسی بسیار آشناست و در متن ترجمه شدۀ هوش مصنوعی دستی می‌برد و نثر را ادبی‌تر و برای خواندن، روان‌تر می‌کند. مثلاً به جای ترجمۀ «بیانِ ‌ایده‌ای جدید» در متن هوش مصنوعی، او می‌نویسد «طرحی نو درانداختن»، یا به جای« توضیح دادن» در متن هوش مصنوعی، او می‌نویسد« روشن ساختن»! به او گفتم بی‌تردید هوش مصنوعی از این برابرگزینی‌ها نیز مطلع خواهد شد و در آینده‌ای نزدیک او نیز متن ها را ادبی‌تر ترجمه خواهد کرد.

🔺پرسش آن است که با وجود چنین امکانی و چنین فن‌آوری‌ای، اگر کسی از آن استفاده نکند کاری سزاوار و درست انجام داده است؟ فرض کنید شما بدانید که در گوشی یا لپ‌تاپ‌تان چنین امکانی در دسترس است. آیا بر خود سخت می‌گیرید و به عمد از آن استفاده نمی‌کنید؟ شیوۀ درست کدام است؟ چشم بستن بر این امکان، یا استفاده از آن؟ به نظرم این روزها پاسخ دادن به این پرسش‌ها مهم است هر چند فکر می‌کنم که یکی دو سال بعد طرح چنین پرسش‌هایی واپس‌گرایانه تلقی شود درست همانگونه که این روزها کسی را به خاطر استفاده از «گوگل‌ترنسلیت» سرزنش نمی‌کنیم.

🔺اما پرسشی مهم‌تر نیز وجود دارد. این روز‌ها تعریفِ حرفه‌ای به نام مترجم کتاب، یا مقاله یا هر متن دیگر غیرفارسی چیست؟ فرض کنید مترجمی(فعلا در خلوت خود) از تمامی قابلیت هوش مصنوعی برای ترجمه اثر بهره می‌برد. آیا این تعبیر درست و منصفانه است که او را «مترجم» اثر بنامیم؟ اگر او صرفاً متن را ویرایش حرفه‌ای کرده باشد باز باید نام فعالیت او را ترجمه نهاد؟ چرا که او در عمل ترجمه‌ای انجام نداده، و فقط متن دریافتی از هوش مصنوعی را ویرایش فنی کرده است. پرسش دیگر آنکه، آیا مترجم باید در شناسنامۀ اثر مشخص کند که متن توسط هوش مصنوعی ترجمه شده یا خیر؟ و باز همان پرسش قبل، اگر استفاده شده است می توان نام وی را مترجم نهاد؟

🔺پرسش هایی از این دست بسیارند. برای مثال، با گسترش قابلیت‌های (متأسفانه) تحسین‌برانگیز هوش مصنوعی در زمینۀ ترجمه متن، آیا در دانشگاههای و مراکز تحقیقاتی، همچنان می‌توان ترجمه را فعالیتی علمی تلقی کرد؟

🔺چالش‌های حرفه‌ای و اخلاقی برخاسته از هوش مصنوعی با گذشت زمان بیشتر و بیشتر خواهد شد. در نتیجه ضروری است درباره آن به گفتگو بنشینیم.

کانال نویسنده: @fardinalikhah




دوستان و همراهان گرامی
سال نو مبارک


ادامه مطلب دیدن خانه، ...
▪️سفر صرفاً به معنای کنده شدن از جایی و رفتن به مکانی دوردست نیست. گاهی حتی ر‌هایی موقت از زندگی روزمره، پرسه زدن در شهر بی‌هیچ دغدغه‌ای، و تماشای بستنی‌های رنگ و وارنگ در بشکه‌های چوبی بلوط شکلی از سفر است. من فکر می‌کنم حتی آن گروهی که پاسخ می‌دهد قصد دارد در خانه(یعنی واقعاً خانه) بماند نیز به دنبال نوعی از سفر است، سفری به معنای کنده شدن از آنچه قبل از عید بوده است، سفری به معنای تجربه متفاوت زیستن در خانه‌ای که در روز‌های عادی امکانش فراهم نیست، سفری به معنای تجربۀ زیستن در خانه‌ای که در روز‌های پراسترس قبل از عید صرفاً به معنای «مسکن» بوده و نه خانه. سرپناهی که فرد شب وارد، و صبح از آن خارج شده است. این گروه هم در عید نوعی از سفر را تجربه می‌کنند، گشت و‌گذاری در خانه به شکلی متفاوت، به شکلی که قبل از عید برایشان امکان‌پذیر نبوده است. دیدن خانه، مقصود سفر اینهاست.

▪️سخن پایانی آنکه، ‌امیدوارم از این نوشته تفسیری صورت نگیرد که مقصود من نیست. سفر نرفتن و ماندن مداوم در شهر و خانه به هیچ وجه منظور این نوشته نیست. سفر جزئی جدایی‌ناپذیر از زندگی در عصر جدید است. همه باید بتوانند امکان سفر داشته باشند. صرفاً خواستم یادآوری کنم که یکی از معانی سفر، ر‌هایی از دغدغه‌های زندگی روزمره است و چنین تجربه‌ای صرفاً با سفر به دوردست‌ها به دست نمی‌آید. در عید کم و بیش از چنین دغدغه‌هایی فارغ هستیم و شاید بتوانیم در شهری که ساکن آنیم به مثابه یک گردشگر پرسه بزنیم و از چنین تجربه‌ای لذت ببریم.


دیدن خانه، مقصود سفر اینهاست

فردین علیخواه

▪️در روز‌های آخر سال، از سر کنجکاوی از دوستانم می‌پرسم عید کجا می‌روید؟ هر کس جایی را نام می‌برد. بعضی‌ها هم می‌گویند که جایی نمی‌روند و در خانه می‌مانند. منظور آن‌ها از «در خانه ماندن» می‌تواند دو چیز باشد: خانه به معنای واقعی آن، و یا ماندن در شهر محل سکونت‌شان. من همیشه به لحن صدای آدم‌ها هنگام پاسخ به این سؤال دقت می‌کنم. بعضی‌ها با لحنی اعتراضی، و بعضی دیگر با حسّی سرشار از ناکامی پاسخ می‌دهند. برای مثال می‌گویند: « کجا بریم؟ با این اوضاع اقتصادی کجا می‌تونیم بریم؟ خونه هستیم دیگه». این افراد می‌خواهند به سفر بروند ولی امکان و شرایطش را ندارند. خواستن؛ هست ولی توانستن نیست. گروه دیگی هم هستند که فارغ از اعتراض یا حس ناکامی، پاسخ می‌دهند که عید در شهر خودشان هستند و ترجیح می‌دهند جایی نروند. لحن صدایشان به گونه‌ای است که گویی برای ماندن، و نه سفر رفتن، برنامه دارند. خوشحال هم هستند. آنان قصد دارند در شهر خودشان باشند و از بودن در شهر لذت ببرند. من از دوستان تهرانی‌ام بسیار این جمله را شنیده‌ام. می‌گویند عید در تهران می‌مانند تا تهران را ببینند. می‌گویند عیدِ تهران دیدن دارد. دوستانی هم دارم که ساکن شهر‌های کوچک‌اند. می‌گویند شهرمان در عید از کسالت مرسوم روزهای دیگر بیرون می‌آید و جانی تازه می‌گیرد و دیدنی‌تر می‌شود. البته ساکنان همه شهر‌هایی که مقصد سفرند چنین حس و حالی ندارند.

▪️من فکر می‌کنم گاهی لازم است تا دربارۀ انگیزه خودمان برای مسافرت تأمل کنیم. بسیار مهم است که بدانیم هدف‌مان از سفر رفتن به جایی چیست؟ برای مثال:
-چون خیلی‌ها به سفر ‌می‌روند آیا ما هم لزوماً باید به سفر برویم؟ چون در اقلیت بودن تلخ است؟
-بعد از عید بالاخره باید برای عده‌ای از همکارانمان تعریف کنیم که کجا رفتیم؟ آیا آن‌ها حتماً چنین انتظاری از دیگران دارند؟ آیا اگر کسی بگوید به سفر نرفته است باید از بیان آن احساس بدی داشته باشد؟
-آیا چون چند روز پشت سر هم تعطیل است حتماً باید سفر رفت؟ یعنی صرفاً به خاطر تعطیلات و نه شرایط حسی و روانی خودمان باید به سفر برویم؟
-آیا فقط می‌خواهیم از جایی که هر روز هستیم کنده شویم و جایی جدید را تجربه کنیم؟ در جایی تازه نفسی عمیق بکشیم و هوا را بغل کنیم؟
-آیا قصد داریم گریز از زندگی روزمره را تجربه کنیم؟ گریز از وظیفه هر روزه، کار، روز‌های عادی پراسترس را؟
- آیا در سفر به دنبال ر‌هایی، بی‌مسئولیتی موقت، لش‌کردن روی تخت هتل یا کاناپه، و در کل گریز از زندگی روتین کلانشهری هستیم؟
من به سفر می‌روم تا.......؟ گاهی باید سعی کنیم این نقطه‌چین را مانند یک فرم مشخصات تکمیل کنیم

▪️در این نوشته سعی می‌کنم کمی درباره آن گروهی بنویسم که با اشتیاق می‌گوید قصد سفر ندارد و می‌خواهد در خانه باشد، یا شهر خودش را ببیند. به اعتقاد من این انگیزه سفر است که می‌تواند خوشحالی و رضایت در پی داشته باشد و گاهی چنین انگیزه‌هایی لزوماً در دوردست‌ها به دست نمی‌آید بلکه در همین نزدیکی‌هاست. آیا ما تاکنون شهر خودمان را همچون یک گردشگر گشته‌ایم؟ در روز‌های عادی سال، ما هم همچون دیگران گرفتار الزامات زندگی روزمره‌ایم، ولی در عید کم و بیش از بند این الزامات ر‌ها می‌شویم. کمی از دغدغه‌های روتین دور می‌شویم و در این وضعیت، دیدن شهری که در آن سکونت داریم می‌تواند تجربه‌ای متفاوت شکل دهد. یکی از دلایلی که آدم‌ها در سفر تجربه متفاوتی دارند فارغ بودن از الزامات و قواعد زندگی در روز‌های عادی است. در سفر چیزی انتظار شما را نمی‌کشد. اگر دندانپزشک هستید دندان‌های خراب کسی منتظر شما نیستند، اگر کارمند هستید رئیس شرکت با صورتی اخم‌کرده منتظر رسیدن شما نیست، همکارانتان در جلسه به ساعت‌هایشان نگاه نمی‌کنند تا شما برسید، قرار نیست شما فرزندتان را هشت صبح به مدرسه برسانید، برای رسیدن اتوبوس بی. آر. تی. مدام به ساعت‌تان نگاه نمی‌کنید. آیا در عید، که فارغ از برخی مسئولیت‌های روز‌های عادی هستیم تلاش کرده‌ایم تا شهر خودمان را ببینیم؟

▪️نکته آن است که شهر خودمان، هرگز مقصد سفرمان نبوده است. ما اغلب اوقات از معابر و مقاصد شهرمان همچون عابری سراسیمه رد شده‌ایم تا خودمان را به خانه برسانیم. ما کمتر فارغ از دغدغه‌های روزمره، در شهر پرسه زده‌ایم و آزاد و ر‌ها به بستنی خوش‌طعمی لیس زده‌ایم. به گمان من این‌ها می‌توانند شکلی از سفر باشند. در تعطیلات عید یکبار با راهنمای گردشگری همراه شوید و دسته جمعی به گشت و‌گذار در شهر خودتان بپردازید. حتم دارم که تجربه متفاوتی به دست خواهید آورد. با کنجکاوی و حیرت به جا‌هایی خیره خواهید شد که هر روز سربه‌زیر از مقابل‌شان رد شده‌اید و از خودتان خواهید پرسید که چرا تاکنون این منظره را ندید ام؟ حضور در تور گردشگری حس و حال سفر را نیز به شما منتقل خواهد کرد.
ادامه در صفحه بعد👇🏽


نوشته زیر در خبرآنلاین منتشر شده است👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽






متن زیر نسخه مکتوب و ویرایش شده سخنرانی ام در وبینار «هوش مصنوعی و پژوهش اجتماعی: چالش ها و فرصت ها» است که چند روز قبل فایل صوتی آن در همین صفحه منتشر شد👇🏽برای خواندن روی INSTANT VIEW کلیک کنید.




🔵عنوان سخنرانی:
آیا هوش مصنوعی گامی رو به جلو برای پژوهش اجتماعی است؟

🔵وبینار: هوش مصنوعی و پژوهش‌های اجتماعی؛ چالش‌ها و فرصت‌ها

🔵سخنران: فردین علیخواه| عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان

🔵به دعوت: انجمن علمی جامعه‌شناسی دانشگاه شیراز با همکاری کانون علوم اجتماعی دانشگاه تبریز

🔵تاریخ: هشتم اسفند 1403 / از طریق گوگل‌میت


برای خواندن مطلب فوق👆🏽👆🏽👆🏽 در همین کانال می توانید روی INSTANT VIEW کلیک کنید.

Показано 20 последних публикаций.