#داستان_آموزنده
🌈✨ روزی بهلول دید که هارون برای سرکشی از ساخت مسجدی عظیم در شهر بغداد آمده است. صدا زد: ای هارون، چکار میکنی؟ هارون گفت: دارم خانۀ خدا بنا می کنم. بهلول پرسید: خانه برای خداست؟ هارون پاسخ داد: بله. بهلول گفت: امر کن بالای سردرش بنویسند مسجد بهلول. هارون برآشفت و گفت: احمق، من پول می دهم، آنوقت به اسم تو باشد؟ بهلول گفت: احمق تو هستی یا من؟ برای خودت خانه می سازی، اسم خدا رویش می گذاری؟ «سعن کن کاری که میکنی، برای خدا باشد، در آن صورت اگر مردم قدر کارت را هم ندانستند، باز هم خشنودی»
☑️ cнαɴɴεℓ :
💖↝ @estekhare_faal ↜💖
🌈✨ روزی بهلول دید که هارون برای سرکشی از ساخت مسجدی عظیم در شهر بغداد آمده است. صدا زد: ای هارون، چکار میکنی؟ هارون گفت: دارم خانۀ خدا بنا می کنم. بهلول پرسید: خانه برای خداست؟ هارون پاسخ داد: بله. بهلول گفت: امر کن بالای سردرش بنویسند مسجد بهلول. هارون برآشفت و گفت: احمق، من پول می دهم، آنوقت به اسم تو باشد؟ بهلول گفت: احمق تو هستی یا من؟ برای خودت خانه می سازی، اسم خدا رویش می گذاری؟ «سعن کن کاری که میکنی، برای خدا باشد، در آن صورت اگر مردم قدر کارت را هم ندانستند، باز هم خشنودی»
☑️ cнαɴɴεℓ :
💖↝ @estekhare_faal ↜💖