Репост из: Неизвестно
🔞 داستان رابطه پنهانی من و دوست زنم 🔞
سلام من سپهرم و ۳۰ سالمه ، همسرم یه دوستی داره به اسم مژگان ، درمورد هیکلش بگم سفیده و باسن تپلش ادمو دیوونه میکنه همیشه به مژگان یه حسی داشتم و خودشم متوجه شده بود تا اینکه یه شب که شوهرش رفته بود ماموریت و مژگان اومده بود خونه ما داشتیم همگی فیلم میدیدیم که خانومم گفت خستس و میره بخوابه ، چند دقیقه ای گذشت دیدم مژگان داره کم کم خودشو بهم میچسبونه داغ کرده بودم نمیدونستم باید چیکار کنم که یهو دستشو گذاشت روی شلوارمو..🔥
🔞 برای خواندن ادامه داستان اينجا كليک کنید 🔞
🔞 برای خواندن ادامه داستان اينجا كليک کنید 🔞
سلام من سپهرم و ۳۰ سالمه ، همسرم یه دوستی داره به اسم مژگان ، درمورد هیکلش بگم سفیده و باسن تپلش ادمو دیوونه میکنه همیشه به مژگان یه حسی داشتم و خودشم متوجه شده بود تا اینکه یه شب که شوهرش رفته بود ماموریت و مژگان اومده بود خونه ما داشتیم همگی فیلم میدیدیم که خانومم گفت خستس و میره بخوابه ، چند دقیقه ای گذشت دیدم مژگان داره کم کم خودشو بهم میچسبونه داغ کرده بودم نمیدونستم باید چیکار کنم که یهو دستشو گذاشت روی شلوارمو..🔥
🔞 برای خواندن ادامه داستان اينجا كليک کنید 🔞
🔞 برای خواندن ادامه داستان اينجا كليک کنید 🔞