کس طلا (۱)
#نفر_سوم #بیغیرتی
سلام خدمت دوستان شهوانی داستانی که میخوام براتون بگم یه داستان واقعی و قشنگه
اگه غلط املایی یا چیزی داشتم ببخشید من اسمم علی 27 سالمه سه ساله ازدواج کردم با سعیده زنم که الان 21 سالشه اهل یکی از شهر های تبریزم سعیده زنم قد 170 وزن 80 بدن تو پر و سینه 90 یا 95 خیلی از رفیقاش یا فامیلاش بابت سینه بزرگش مسخرش میکنن
چون سنش یا بدنش با سینش جور نیست بگذریم داستان از جایی شروع شد که من موقع مجردی خیلی سخت درگیر این گپ های تلگرامی و فیلم های پورن و اینا بودم تا زن گرفتم
چون اوایل ازدواج آدم سکس براش خیلی لذت بخشه زیاد دنبال این نوع فانتزیا نیست
یکی دوسال گذشت دوره نامزدی و عروسی تموم شد و یک سال بود تو تهران خونه خریدیم و منم تو یه شرکت معتبر سر کار میرفتم و کم کم داشت سکس بی لذت و بی هیجان میشد
دوباره رفتم تو این سایتا و گروه ها تا یه مدتم با اونا خوش بودم تا اینکه اونم برام یکم بی لذت شد زنم دوستای زیادی داره یه روز یه دوست داشت خونه ما راحت بود و همینجوری با به تاب شلوارک بود بعد رفتنش به سعیده گفتم عجب کصیه بهار یکم اخم کرد و یه روز رفتیم بیرون یه آدم ورزشکار و دید و گفت عجب بدنی یهو نگام کرد گفت این با بهار یر به یر شد
گفتم اگه من یکی رو بکنم چی ؟؟؟؟ گفت منم میدم مو بدنم سیخ شد خندیدیم و شب موقع سکس دوباره بهش گفتم جدی گفتی و اینا که چون تو حس سکس بودیم گفت آره گفتم دوست داری یکیو بیارم گفت جدی میگی گفتم آره فردا صبحش بهش گفتم بدجور قاطی کرد و گفت اسمشو نیارم دیگه یه مدت از این حرفا بود یه شب تو سکس همین حرفا رو زدم گفت بیار و گفتم الان اینجوری میگی فردا حست بپره میگی نه و اینا گفت نه خودم پیدا میکنم گفتم باشه بهش گفتم تو تلگرام برو تو گروه های سکسی اونجا راحت تر پیدا میکنی
بعد یه مدت یه شب بهم گفت یکیو پیدا کردم یه پسر هم سن و سال خودم به اسم محمد بدن ورزشکاری بدون مو تر و تمیز محلشونم زیاد به ما دور نبود سعیده تو این یکی دو هفته باهاش کاملا راحت از حس من و همه چیز گفته بود و قرار شب جمعه هفته آینده رو گذاشته بودن مگه این پنج شنبه میومد دیگه بعد از چند شب سکس به عشق پنج شنبه بالاخره پنج شنبه شد از سر کار زودتر اومدم دیدم به به خانوم حمام رفته لباسای سکسی صورتی با شورت و سوتین تو خونه میچرخه بهش گفتم محمد کی میاد گفت برو از پارک محل بیارش
رفتم دنبالش و تا در خونه از خودش و اطمینان کردن بهش گفت و منم از ترسام رسیدیم خونه زنگ و زدم یعنی تمام بدنم از ترس میلرزید تا خونه دو سه بار پشیمون شدم ولی یه حس قوی مانع میشد از کوچه پس کوچه ها رفته بودم به سمت خونه که یاد نگیره دردسر شه رسیدیم در خونه سعیده در خونه رو باز کرد تو این همه از عمرم هیچ وقت اینقدر شهوت و تو چشای سعیده زنم ندیده بودم نشستیم تو حال چایی و شربت و حرف و محمد بازم از اعتماد کردن گفت و ما از ترس بالاخره تصمیم گرفتن برن تو اتاق سعیده گفت من میرم بعد تو بیا بهم گفت چه جوری دوست دارم زنمو بگاد و از حسم پرسید و تو این حرفا بودیم سعیده داد زد کص کش بزار بیاد دلم یهو ریخت رفتیم تو اتاق سعیده نور مخفی اتاق و روشن کرده بود رنگ بدنش شده بود مثل این پورن استار حرف ای ها محمد رفت و شروع کرد لب گرفتن و گردنشو خوردن و سینه و رسید به کصش داشت میخورد من کیرم و از تو شلوار درآوردم سعیده خندید و گفت زودتر از اینا باید این کارو میکردم با این حرف نزدیک بود ابم بیاد جرات نمیکردم دست به کیرم بزنم چون هر لحظه ممکن بود ارضا شم محمد کیرشو درآورد تقریبا اندازه کیر خودم بود در حد چهارده پانزده سانت کیرشو کرد تو
#نفر_سوم #بیغیرتی
سلام خدمت دوستان شهوانی داستانی که میخوام براتون بگم یه داستان واقعی و قشنگه
اگه غلط املایی یا چیزی داشتم ببخشید من اسمم علی 27 سالمه سه ساله ازدواج کردم با سعیده زنم که الان 21 سالشه اهل یکی از شهر های تبریزم سعیده زنم قد 170 وزن 80 بدن تو پر و سینه 90 یا 95 خیلی از رفیقاش یا فامیلاش بابت سینه بزرگش مسخرش میکنن
چون سنش یا بدنش با سینش جور نیست بگذریم داستان از جایی شروع شد که من موقع مجردی خیلی سخت درگیر این گپ های تلگرامی و فیلم های پورن و اینا بودم تا زن گرفتم
چون اوایل ازدواج آدم سکس براش خیلی لذت بخشه زیاد دنبال این نوع فانتزیا نیست
یکی دوسال گذشت دوره نامزدی و عروسی تموم شد و یک سال بود تو تهران خونه خریدیم و منم تو یه شرکت معتبر سر کار میرفتم و کم کم داشت سکس بی لذت و بی هیجان میشد
دوباره رفتم تو این سایتا و گروه ها تا یه مدتم با اونا خوش بودم تا اینکه اونم برام یکم بی لذت شد زنم دوستای زیادی داره یه روز یه دوست داشت خونه ما راحت بود و همینجوری با به تاب شلوارک بود بعد رفتنش به سعیده گفتم عجب کصیه بهار یکم اخم کرد و یه روز رفتیم بیرون یه آدم ورزشکار و دید و گفت عجب بدنی یهو نگام کرد گفت این با بهار یر به یر شد
گفتم اگه من یکی رو بکنم چی ؟؟؟؟ گفت منم میدم مو بدنم سیخ شد خندیدیم و شب موقع سکس دوباره بهش گفتم جدی گفتی و اینا که چون تو حس سکس بودیم گفت آره گفتم دوست داری یکیو بیارم گفت جدی میگی گفتم آره فردا صبحش بهش گفتم بدجور قاطی کرد و گفت اسمشو نیارم دیگه یه مدت از این حرفا بود یه شب تو سکس همین حرفا رو زدم گفت بیار و گفتم الان اینجوری میگی فردا حست بپره میگی نه و اینا گفت نه خودم پیدا میکنم گفتم باشه بهش گفتم تو تلگرام برو تو گروه های سکسی اونجا راحت تر پیدا میکنی
بعد یه مدت یه شب بهم گفت یکیو پیدا کردم یه پسر هم سن و سال خودم به اسم محمد بدن ورزشکاری بدون مو تر و تمیز محلشونم زیاد به ما دور نبود سعیده تو این یکی دو هفته باهاش کاملا راحت از حس من و همه چیز گفته بود و قرار شب جمعه هفته آینده رو گذاشته بودن مگه این پنج شنبه میومد دیگه بعد از چند شب سکس به عشق پنج شنبه بالاخره پنج شنبه شد از سر کار زودتر اومدم دیدم به به خانوم حمام رفته لباسای سکسی صورتی با شورت و سوتین تو خونه میچرخه بهش گفتم محمد کی میاد گفت برو از پارک محل بیارش
رفتم دنبالش و تا در خونه از خودش و اطمینان کردن بهش گفت و منم از ترسام رسیدیم خونه زنگ و زدم یعنی تمام بدنم از ترس میلرزید تا خونه دو سه بار پشیمون شدم ولی یه حس قوی مانع میشد از کوچه پس کوچه ها رفته بودم به سمت خونه که یاد نگیره دردسر شه رسیدیم در خونه سعیده در خونه رو باز کرد تو این همه از عمرم هیچ وقت اینقدر شهوت و تو چشای سعیده زنم ندیده بودم نشستیم تو حال چایی و شربت و حرف و محمد بازم از اعتماد کردن گفت و ما از ترس بالاخره تصمیم گرفتن برن تو اتاق سعیده گفت من میرم بعد تو بیا بهم گفت چه جوری دوست دارم زنمو بگاد و از حسم پرسید و تو این حرفا بودیم سعیده داد زد کص کش بزار بیاد دلم یهو ریخت رفتیم تو اتاق سعیده نور مخفی اتاق و روشن کرده بود رنگ بدنش شده بود مثل این پورن استار حرف ای ها محمد رفت و شروع کرد لب گرفتن و گردنشو خوردن و سینه و رسید به کصش داشت میخورد من کیرم و از تو شلوار درآوردم سعیده خندید و گفت زودتر از اینا باید این کارو میکردم با این حرف نزدیک بود ابم بیاد جرات نمیکردم دست به کیرم بزنم چون هر لحظه ممکن بود ارضا شم محمد کیرشو درآورد تقریبا اندازه کیر خودم بود در حد چهارده پانزده سانت کیرشو کرد تو