دفتر پایان را باز کرده ام!
تمام شب بیداری های رو برجک را خواب کرده ام!
تمام تنبیه های خدمت را مهربان کرده ام!
تمام پوتین های پاره را تعمیر کرده ام!
تمام غذاهای بدمزه را دور ریخته ام!
تمام بداخلاقی ها را کنار گذاشته ام !
اینبار مهربان به ادم های کنارم نگاه میکنم !
یک باردیگر تک تک روزهای سخت را مرور کرده ام که یاد نرود چگونه تباه شده ایم!!
چمدان رفتن را بسته ام اما جور دیگر همه را چیز را زیر نظر دارم!
دلم برای تک تک روزهای سختمان تنگ میشود!
دلم برای سیگارهای اشکی که به ته میکشید با اشک خاموش میشد!
اینبار نمی توانم بگویم کاش تمام نمیشد
اینبار خوش حال غم انگیزم که تمام شده است!
اسمش خدمت است اما گاهی از برخورد های خشن وارانه شان فکر میکنی " برده " شده ای در دستان ادم های بی رحم...
تمام شب بیداری های رو برجک را خواب کرده ام!
تمام تنبیه های خدمت را مهربان کرده ام!
تمام پوتین های پاره را تعمیر کرده ام!
تمام غذاهای بدمزه را دور ریخته ام!
تمام بداخلاقی ها را کنار گذاشته ام !
اینبار مهربان به ادم های کنارم نگاه میکنم !
یک باردیگر تک تک روزهای سخت را مرور کرده ام که یاد نرود چگونه تباه شده ایم!!
چمدان رفتن را بسته ام اما جور دیگر همه را چیز را زیر نظر دارم!
دلم برای تک تک روزهای سختمان تنگ میشود!
دلم برای سیگارهای اشکی که به ته میکشید با اشک خاموش میشد!
اینبار نمی توانم بگویم کاش تمام نمیشد
اینبار خوش حال غم انگیزم که تمام شده است!
اسمش خدمت است اما گاهی از برخورد های خشن وارانه شان فکر میکنی " برده " شده ای در دستان ادم های بی رحم...