کافه پاراگراف


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


📚مجله ای برای دوست داران هنر و ادبیات📚
اینستاگرام ما:
www.instagram.com/cafeparagraph/
براى تبلیغات با آیدی زیر در تماس باشيد:
@cafeparagraph

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций



4.2k 0 545 17 33

منو بسپار .. منو بسپار
به همون نقطه کورِ تهِ قلبت 🤍
@cafeparagraph_mag

4.2k 0 308 1 35

۱۹ روز #تا_بهار 🌺

روز خواهد شد و در آن تو را دوست خواهم داشت،
روز خواهد شد پس نگران نباش اگر بهار تاخیر کرده است و غمگین نباش اگر باران متوقف شده است.
به ناچار رنگ آسمان تغییر خواهد کرد و ماه بر مدار می‌گردد، روز خواهد شد!

- نزار قبانی -
@cafeparagraph_mag

5.1k 0 96 13 73

برعکس خیلی‌ها که میگن آدم‌ها رو تو سفر میشه شناخت من میگم آدم‌ها رو در موقعیت‌های آنی و یهویی میشه شناخت. سفر که برنامه ریزی شده‌است. آدم‌ها رو باید تو واکنش‌های ناگهانی‌شون نسبت به مسائل شناخت. وقتی تو رستوران نوشیدنی‌ات می‌ریزه، وقتی کلیدت رو جا می‌ذاری، وقتی اشتباهی می‌کنی، چیزی رو فراموش میکنی دقیقا زندگی همین‌ جاهاست و هنر اصلی، پاسخ درست به این موقعیت‌های پیش بینی نشده است.

"هیلان"
@cafeparagraph_mag

5k 0 146 3 92



۲۰ روز #تا_بهار 🌺

اسفند تافته جدا بافته است! نه می‌توان انگ سرمای زمستان را به او زد، نه وصله بی‌حوصلگی غروب های بهار به تنش می‌چسبد. اسفند را باید نشست کنج حیاط خلوت ذهن و عشق بازی کرد با خاطرات دور اما ماندگار. باید دل کندن آدم‌ها در بین راه را فراموش کرد و گذشت و دل را از کینه ها تکاند تا جا باز شود برای شادی‌های نو...!
حیف است از اسفند با بی تفاوتی عبور کنید... به خودتان بیایید، تمام شده و رفته تا یک سال دیگر. عطر اسفند را مهمان ریه‌هایتان کنید، عجیب بوی ناب زندگی می‌دهد...!

#نگار_قاسمی

@cafeparagraph_mag

7.1k 0 175 45 118


6.7k 0 100 4 79

۲۱ روز #تا_بهار 🍃

همه‌ی آدم‌ها توی یک مرحله‌‌ای از زندگی ممکنه تنهایی رو تجربه کنن، فشار کاریشون بیشتر بشه و روزگار بهشون سخت بگیره، نتیجه‌ی تلاش‌هاشون رو نتونن ببین و فکر کنن مدت‌هاست توی یک نقطه موندن؛ ولی بالاخره زمستون میگذره، بهار میاد، شکوفه‌ها میان و تو سبز و باطراوت میشی ..

@cafeparagraph_mag

8.2k 0 272 75 223



کشتی در ساحل بسیار امن‌تر است،
اما برای این ساخته نشده ..

"پائولو کوئیلو"
@cafeparagraph_mag

7k 0 153 1 61

راه کسب اعتماد به نفس، اطمینان یافتن از غرورمان نیست، بلکه کنار آمدن با بخشهای غیر قابل اجتناب و عجیب‌مان است. همه ما همین‌حالا احمق هستیم، درگذشته احمق بوده‌ایم و در آینده نیز احمق خواهیم بود؛ و این موضوع هیچ اشکالی ندارد‌. بشریت هیچ گزینه دیگری ندارد.

-آلن دوباتن-
@cafeparagraph_mag



8.6k 0 107 29 119

۲۲ روز #تا_بهار 🍃

‏«درخت دارد انتظار می‌کشد
و جاده رفته‌رفته پیر می‌شود
نگاه چشمه‌ها به راه خشک شد
بهار من! بیا که دیر می‌شود»

• آتوسا صالحی •
@cafeparagraph_mag

8.2k 0 99 11 59

زندگی اگر بدون تجربه‌های تازه باشد، به مفت هم نمی‌ارزد. اگر نتوانی ماجراجویانه در پی زیستن باشی و در میان قواعد کهنه‌ی جهان، جایی برای خودت کشف کنی، چه فایده دارد زندگی؟ و هر چیز دیگری خلاف این باشد، نفی زندگی‌ست. گرفتار شدن در چرخه‌های تکراری، چنگ انداختن برای یک آسایش زودگذر و دور شدن از تمام ماجراهایی که نقشه‌شان را خودت کشیده بودی، می‌شود یأس، رکود، ایستایی. و من از همین غمگینم؛ چون می‌دانم اشتیاقِ هزاران کشف شخصی در اتاق‌های تنم اسیر است، ولی نمی‌توانم بعضی‌چیزها را تجربه کنم. می‌دانم توانم برای شکستن قاعده‌های مرسوم جهان کافی نیست، می‌دانم دیگر نمی‌توانم آن سطح از شادی را تجربه کنم که قلبم را تکان بدهد، نه برای اینکه قلبم از کار افتاده، برای این‌که زندگی بیش از آنچه انتظار داشتم محدود است. می‌دانم که خواستن هم، همیشه توانستن نیست. انگار یکی در دایره‌ی اجبار بهت بگوید: تو در این نقطه‌ای، جای تو این‌جاست و سهم تو همین است؛ اما این یکی دیگر پذیرفتنی نیست، اصلاً چرا باید این اسب سرکش را رام کرد؟

"نعیمه بخشی"
@cafeparagraph_mag

8.8k 0 127 29 59

باهم كه مى خنديم، انگار دوقلب دارم..💞

@cafeparagraph_mag

9.5k 0 234 30 113

بهش گفتم
ما مردم غمگینی هستیم
اما برف که میباره انگار
دنیا یک نفس تازه می‌کشه
و همه‌چیز آروم‌تر میشه ..

https://www.instagram.com/p/DGgOjSGi0Vf/?igsh=MTB5NXBnc2hjMDk5aQ==

9.8k 0 127 12 101

نوستالژى ترين.. ☔️

@cafeparagraph_mag

10.5k 0 475 23 62

۲۳ روز #تا_بهار 🍃

تو بهاری؟
نه
بهاران از توست
از تو می‌گیرد وام
هر بهار اینهمه زیبایی را

"حمید مصدق"
@cafeparagraph_mag

11.6k 0 261 30 132

براى آرامش قبل از خوابت.. 🦢🪽✨

@cafeparagraph_mag


به امتداد نخ که نگاه کرد به دستانش رسید.
دستانی ظریف که محکم نخی بلند را نگه داشته بودند.
حالا زمانِ متقاعد کردن دستانش بود.
همه ی آنچه باید انجام میداد درست همانجا بود، نیرویی در میان انگشتانش، در دستانش.
دستانش که متقاعد شدند، نخ را رها کردند.
و رنج همچون بادکنکی سبک‌بار از او دور و دور‌تر شد.

"پونه مقیمی"
@cafeparagraph_mag

Показано 20 последних публикаций.