Репост из: Неизвестно
🔞داستان رابطه من و دایی حمید😋
سلام من مینا 31 ساله ، همسرم ( یک نضامی هست که رفته بود ماموریت ) دوتا دایی داره که هردو زیبا هستن ولی دایی بزرگتر به نام حمید که خیلی شبیه شوهرم هست 10 سال از من بزرگترخیلی جذاب خوشتیپ و هاته یه شب که با مادر شوهرم اومده بودن خونه ما بخوابن ، من جای دایی حمید رو تنها توی اتاق خوابمون انداختم و خودمم با مادر شوهرم تو اتاق مهمون انداختم نیمه های شب بودش که هوس شیطونی به سرم زد رفتم خیلی آروم در اطاقو باز کردم حمید پتو رو کامل روی خودش نکشیده بود بدنش مثله بدنساز مثله شوهرم بود لخت کامل بود منم رفتم جلو تر تا به بهونه ای ...
براي خواندن ادامه داستان اينجا كليك کن🔞
سلام من مینا 31 ساله ، همسرم ( یک نضامی هست که رفته بود ماموریت ) دوتا دایی داره که هردو زیبا هستن ولی دایی بزرگتر به نام حمید که خیلی شبیه شوهرم هست 10 سال از من بزرگترخیلی جذاب خوشتیپ و هاته یه شب که با مادر شوهرم اومده بودن خونه ما بخوابن ، من جای دایی حمید رو تنها توی اتاق خوابمون انداختم و خودمم با مادر شوهرم تو اتاق مهمون انداختم نیمه های شب بودش که هوس شیطونی به سرم زد رفتم خیلی آروم در اطاقو باز کردم حمید پتو رو کامل روی خودش نکشیده بود بدنش مثله بدنساز مثله شوهرم بود لخت کامل بود منم رفتم جلو تر تا به بهونه ای ...
براي خواندن ادامه داستان اينجا كليك کن🔞