_فلفل و میخوای تو باسن کوچولوم کنی؟!
دلت میاد؟!
کیارش نیشخند زد و رو تخت نشست که ناخودآگاه قدمی عقب رفتم
_به..خدا نرگس درو..غ میگفت که من به سگات رژ لب زدم... خودش زده... خوبم کرده... انقدر سیاه و گنده بودن حالا خوشگل شدن
لبش کج شد
_که خوب کرده... اره؟! سگا وحشین، بهادر نرسیده بود الان تیکه پارهت کرده بودن، بیا اینجا توله، بیا که خودم بلند شم برات بد میشه
بغض کرده نگاش کردم که یدفعه وحشی شد و دستم و کشید و با دراوردن دامن کوتام برعکس رو پاش انداختم
تقلا کردم که وقتی با یه دستش راحت نگهم داشت بغضم شکست
_من حساسیـ..ت دارم کیا جونم... تروخدا
یدفعه دستش و رو دهنم فشرد و انگشتای فلفیشو محکم...
https://t.me/+Ae4MHPf74LoxYzJk