🔵
پاسخ جناب طرماح رضوان الله تعالی علیه
🔴سپس نامه را لوله کرد و طرماح بن عدی طائی که مرد سخنور بلندی بود را صدا کرد و به او گفت: این نامه را بگیر و با آن به سوی معاویه برو و پاسخ او را بگیر. پس طرماح نامه را گرفت و عمامه ای خواست و آن را برروی بالا پوشش پوشید و بر شتر نه ساله فربه بلند، بالا رفته در هوا سوار شد و حرکت کرد تا اینکه به شهر دمشق رسید.
🔴پس درباره فرماندهان معاویه سؤال کرد. به او گفته شد: کدام یک را میخواهی؟ گفت:
جرول جهضم و صلاده و قلاده و سواده و صاعقه، ابوالمنایا، ابو الحتوف، ابو اعور اسلمی، عمرو بن عاص، شمر بن ذی الجوشن، هدی بن محمد بن اشعث کندی را میخواهم. به او گفته شد: آنها کنار باب الخضراء جمع
هستند. پس فرود آمد، شترش را بست و آنها را ترک کرد تا اینکه جمع شدند، پس به سوی آنان سوار شد و زمانی که او را دیدند مسخره کنان به سوی او برخاستند، یکی از آنان گفت:
ای بادیه نشین خبری از آسمان داری؟ گفت: آری، جبرئیل در آسمان، ملک الموت در هوا و علی در قفا است.🔴 گفت: ای بادیه نشین از کجا آمدی؟ گفت:
از نزد تقی نقی به سوی منافق پست. به او گفت: ای بادیه نشین بر زمین نمی آیی تا با تو مشورت کنیم؟ گفت: به خدا سوگند در مشورت با شما برکتی نیست و امثال من با امثال شما مشورت نمی کند. گفتند: ای بادیه نشین، پس ما خبر تو را برای یزید مینویسیم و یزید درآن هنگام ولی عهد بود. پس برای او نوشتند: اما بعد، ای یزید بادیه نشینی از نزد علی بن ابی طالب نزد ما آمده است که
زبانی دارد که میگوید و ملول نمی شود و زیاد میگوید و خسته نمی شود والسلام.✅ یزید زمانی که نامه را خواند، دستور داد که او را بترساند و برای او دو صف بر در برپا شود که در دست هایشان ستونهای آهنی است، زمانی که طرماح در میان آنان قرار گرفت، گفت:
اینان که هستند، گویی فرشتگان عذاب مالکی در تنگنای گذرگاهها در آن مهلکه هاست؟ گفتند: ساکت باش اینان برای یزید آماده شده است. طولی نکشید که یزید خارج شد و چون به او نگاه کرد، گفت:
سلام بر تو ای بادیه نشین. گفت: سلام مؤمن مهیمن بر پسر امیرمؤمنین است. گفت: امیرمؤمنان به تو سلام میرساند. گفت:
سلام او از کوفه همراه من است، گفت: او حاجتها را بر تو عرضه میدارد. گفت: اما اولین حاجتم از او جدا کردن روحش از بین دو پهلوی اوست و اینکه از مجلس خویش برخیزد تا کسی که از او نسبت به آن محق تر و اولی تر است در آن بنشیند.🔴 به او گفت: ای بادیه نشین، ما بر او وارد میشویم، حیله تو چیست؟ گفت: برای این آمده ام. پس برای ورود بر پدرش از او اجازه خواست.
#امیرالمومنین علیه السلام
🚨ادامه دارد....
☑️
@BotShenasi