هرچه رفتم نرسیدم به قراری که نبود
من پیِ تو، تو پیِ راه فراری که نبود
ایستگاهی پُر از آغوشِ رسیدن بودم
خسته از دلهرهی سوت قطاری که نبود
مانده در خاطر من صوتِ سکوتی سنگین
عشق ما ضبط شده روی نواری که نبود
همهی عمر در اندیشهی دیدار تو گشت
بخت من پرسهزنان دورِ مداری که نبود
گشتم آواره چنان تشنه به دنبالِ سراب
دربهدر در عطش یار و دیاری که نبود
آه از این دشت، از این جاده، به خود برگشتم
در تماشای سواری و غباری که نبود
خشکم امروز اگر از سر بیعاری نیست
بارها سبز شدم پای بهاری که نبود
حکم دادی که بگیرد نفسم را این عشق
مانده روحم به سرِ چوبهی داری که نبود
@Biolve ♾