🟣 یادداشتی برای شریفه محمدی
نویسنده: زهره اسدپور
⚪️ متن ارسالی به بیدارزنی
«زنگ زدهای تا برای عیادت مازیار بیایی، یک هفته پیش از آن بازداشت عجیب در خیابان، بازداشتی که در بدبینانهترین حالت فکر نمیکردیم حتی به یک هفته برسد... گلدانی از زاموفیلیا در دست داری، گلدان هنوز همانجا است که خودت گذاشتی، روی کانتر آشپزخانه و عجب رشدی دارد! در چشم بههمزدنی پاجوشها از گوشه و کنار گلدان سر برمیآورند و قد میکشند، هربار نگاهشان میکنم تو را تصور میکنم، آزاد شدهای و آمدهای و با حیرت زاموفیلیا را نگاه میکنی و با شوقی کودکانه از سرعت رشدش کیفور میشوی...بیش از بیست سال است که میشناسمت شریفه!
روز اولی که دیدمت را به یاد میآورم، با آن موهای بلند بافتهی خرمایی، چهرهی زیبای بیآرایش و سادگی و مهربانی رفتارت ... و آن لهجهی زیبای ترکی که بیش از هر چیز دوستش میدارم ... چشمهایم را میبندم و تو را میبینم با آن پیراهن بلند و سادهی آبی و سربند ترکی که همچون پروانهای آرام میرقصی.... با همان طرح لبخند زیبایی که همیشه بر لب داشتی ...
زنگ زدهای، میگویی دلت برای کوهها و قلهها، برای کوهنوردی تنگ شده است، میگویی قدم به قدم خود را کنارتان تصور میکنم...شگفتا که دلتنگی، اما همچنان صدایت پر از انرژی و شادمانی است ...شگفتا که چه سرسختی و مهربان، تو که رویایت جهانی است که در آن "قفل افسانهای است و قلب برای زندگی بس است".
زنگ زدهای، از مواجههات با حکم اعدام میگویی، از اینکه چگونه همهی ناباوری و حیرتت از چنین حکم ناعادلانهای، همهی حجم خشم و وحشتت، در برابر کودکی که به همراه مادرش در زندان است و به سوی تو آمده تا در آغوشش بگیری و با او بازی کنی، دود شده و به هوا رفته است...تعریف میکنی که حتی در آن وضعیت، نتوانستی کودک را پس بزنی، او را بر شانههایت نشاندهای، با او بازی کردهای برایش قصه گفتهای ... و من به یاد میآورم که چه سخاوتمندانه به همهی کودکان عشق میورزیدی و به یاد میآورم که چه صبور و جدی و مهربان برای آیدین همیشه آنچنان مادری کردی که همهی اسطورههای مادری را در دسترس و واقعی کردهای...و از یاد نخواهم برد که برای دومینبار حکم اعدام تو را در روز تولد فرزندت ابلاغ کردند، در همان روزی که تو با همان نداشتههای زندان، به مناسبت تولد آیدین کیک درست کرده بودی...
زنگ زدهای، میگویم قلب میلیونها نفر در تمام جهان با تو است... میگویم جهان میداند که تو بیگناهی، میگویم به تو افتخار میکنیم و در کنارت هستیم ... و میخندی و میدانیم اینها همه کیفر ایمان ما است به دنیایی که در آن " قفل افسانه ای است و قلب برای زندگی بس است". »
#ژن_ژیان_آزادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani