🔥 هارون لعنه الله از مُردن سگش ناراحت شد، اما از شهید کردن فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله باکش نبود !!!!!
✍🏻 عمر بن واقد نقل کرده: هارون لعنة الله علیه مقداری خرما خواست و چند تایی خورد و بعد یک سینی برداشت و بیست خرما در آن گذاشت و نخی را سَمآلود کرد و آن را از سوراخ سوزن رد نمود و بعد یکی از خرماها را برداشت و مرتب سم را با آن نخ از بین آن رد کرد، تا یقین کرد که خرما کاملاً مسموم شده است. بعد آن را در بین بقیه خرماها گذاشت و به یکی از خادمانش گفت: این سینی را پیش موسی بن جعفر ببر و به او بگو: امیرالمؤمنین از این خرما خوردند و دلشان نیامد که برای شما نفرستند؛ شما را به حق خود قسم داده اند که این خرماها را تا آخر بخورید که خودم آنها را با دست خود برای شما انتخاب کردهام. هارون به غلام گوشزد کرد: مراقب باش که چیزی از خرماها باقی نماند و آنها را به کس دیگری ندهد.
خادم خرماها را آورد و پیغام هارون را به ایشان رساند؛ امام فرمود: یک چوب خلال بمن بده! خلال را به ایشان داد و در مقابل امام ایستاد و ایشان همین طور خرماها را میخوردند.
هارون سگ مادهای داشت که خیلی آن را دوست میداشت، سگ به هر زحمتی خود را رها کرد و در حالی که زنجیرهای از طلا و جواهرش به زمین کشیده میشد تا کنار امام آمد. امام آن خرمای مسموم را با خلال برداشتند و پیش سگ انداختند، سگ آن را خورد و طولی نکشید که خود را بر زمین زد و عوعویی کرد و گوشت هایش قطعه قطعه بر زمین ریخت.
امام بقیه خرماها را خوردند و غلام سینی را برداشت و آن را پیش رشید برد. هارون به او گفت: خرماها را تا آخر خورده است؟ گفت: آری ای امیرالمؤمنین. گفت: حالش چطور بود؟ غلام گفت: من چیز بدی ندیدم ای امیرالمؤمنین. بعد که خبر قطعه قطعهٔ سگ و مُردنش به او رسید، بسیار دلگیر شد و مصیبت آن را بزرگ داشت و بالای سر سگ رفت و دید گوشت هایش بر اثر سم ریخته است. غلام را خواست و دستور داد شمشیر و پوستین را برایش آماده کنند. گفت یا واقعیت را در مورد خرماها بمن میگویی و یا تو را میکُشم. گفت: ای امیر المؤمنین! من خرما را برای موسی بن جعفر بردم و سلام شما را رساندم همان جا در مقابلش ایستادم، از من خلالی خواست و من هم به او دادم. خرماها را یکی یکی بوسیله خلال برمی داشت و میخورد تا آن سگ آمد و ایشان خلال را در یکی از آن خرماها برد و آن را برای آن سگ انداخت و سگ هم آن را خورد و بقیه خرماها را خودش خورد و بعد آن چه خودتان میدانید اتفاق افتاد ای امیرالمؤمنین. هارون گفت: سودی نکردیم؛ خرمای خوبی به او خوراندیم و سم خود را هدر دادیم و سگ ما را کُشت. نمی توان در مورد او حیله کرد.
📚 بحارالانوار، ٤٨/٢٢٣، به نقل از عيون اخبار الرضا عليه السلام
@bidary1