🔰در جستجوی ریشههای آمریکاستیزی|مهدی تدینی
🔺وقتی به تاریخ چند دهۀ اخیر ایران مینگریم یکی از بزرگترین پرسشهایی که به ذهن میرسد این است که به راستی ریشۀ این دشمنی ایران و آمریکا در کجا نهفته است؟! در واقع حیات سیاسی چهار دهۀ اخیر ایران متأثر از سه دشمنی بزرگ بوده است: دشمنی ایران و آمریکا، دشمنی ایران و اسرائیل و دشمنی ایران و اعراب؛ به بیان دیگر «آمریکاستیزی»، «اسرائیلستیزی»، «بعثستیزی» یا «سعودیستیزی» کل سیاست خارجی ایران را رقم زده و همزمان رکن سیاست داخلی هم بوده است. البته این «ستیزها» پیوندهای متقابلی نیز با یکدیگر داشتهاند: برای مثال «آمریکاستیزی» باعث اشغال سفارت شد و همین باعث شد صدام گمان کند از آب گلالود اختلاف میان ایران و آمریکا میتواند ماهیهای درشت بگیرد و به ایران حمله کرد و در مرحلۀ بعد حملۀ عراق که به باور ایرانیها با چراغ سبز آمریکا بود دوباره به «آمریکاستیزی» دامن زد. پس «آمریکاستیزی» اسباب تشدید «بعثستیزی» شد و بعد «بعثستیزی» دشمنی با آمریکا را تشدید کرد.
اما همهچیز به این سادگی و روشنی نیست! چرا؟ حملۀ عراق به ایران باعث شد ایران بیش از پیش از آمریکا متنفر شود، اما وقتی ائتلافی به رهبری آمریکا عراق را در سال 1991 در هم کوبید، یا وقتی آمریکا 10 سال شدیدترین تحریمها علیه عراق را اعمال کرد، یا وقتی در سال 2003 یکجانبه حمله کرد و صدام، این دشمن شمارۀ یک چند سال پیش ایران را از سوراخی زیرزمینی بیرون کشید، همۀ اینها باعث نشد ما حس بهتری نسبت به آمریکا پیدا کنیم! اتفاقاً حملۀ آمریکا به عراق باعث شد ایران پس از 20 سال که از انقلاب میگذشت نخستین متحد بزرگ منطقهای خود را پیدا کند: «شیعیان عراق»! اما حتا اینکه آمریکا با حمله به عراق در نهایت شیعیان عراق را آزاد کرد و متحدی برای ما آفرید دلیل نمیشد که ما حس بهتری به آمریکا پیدا کنیم. بلکه برعکس، همین اتفاقها اکنون هیزم تنور آمریکاستیزی میشد!
دو ستیز دیگر، یعنی ستیز با اسرائیل و سعودی نیز تنور آمریکاستیزی را سوزان نگاه میداشت. تا اینجا همهچیز قابل فهم است، یعنی دعوای ایران با آمریکا در دوران پس از انقلاب دستکم قابل فهم است. به این ترتیب، بزرگترین پرسش ما همچنان این میماند که پس «ریشههای» دشمنی با آمریکا چه بوده است. و این هم دقیقاً پرسشی است که آمریکاستیزان در پاسخگویی به آن دچار مشکل میشوند.
در پاسخ به این پرسش معمولاً دو دلیل اصلی ذکر میشود: یکی کودتای 28 مرداد و دیگری حمایت آمریکا از شاه. پس در واکاویهایمان به این دو جواب میرسیم. در اینجا تنها میخواهم به دلیل اول بپردازم: «کودتای 28 مرداد». همیشه وقتی از آمریکاستیزان دلیل این دشمنی را میپرسیم اول از همه از کودتای 28 مرداد نام میبرند، در زبان رسمی و در میان دولتمردان ایران نیز ترجیعبند آمریکاستیزی همواره کودتای 28 مرداد بوده است. اما بزرگترین مشکل اینجاست که باید پرسید چه رابطهای میان جمهوری اسلامی و دولت ساقطشده در کودتا وجود دارد؟ مگر در کودتای 28 مرداد دولت مصدق سرنگون نشد؟ بر کسی پوشیده نیست که مصدق هیچگاه در جمهوری اسلامی چهرۀ محبوب و حتا مقبولی نبوده است! در واقع میان مصدق و جمهوری اسلامی پیوند نظری و عملیای وجود ندارد و جمهوری اسلامی اصلاً میراثدار مصدق نیست و خود را در سنت مصدق درک نمیکند. محبوبِ جمهوری اسلامی آیتالله کاشانی است و بر کمتر کسی پوشیده است که آیتالله کاشانی اگر هم با کودتاگران پیوند نداشت، دستکم از سرنگونی مصدق هم ناراضی نبود (گرچه اسنادی هست که نشان میدهد همدلی میان کاشانی و سرنگونکنندگان مصدق بیش از اینها بوده است). به هر حال جمهوری اسلامی بسیار بیشتر در امتداد سنت آیتالله کاشانی قرار دارد، نه مصدق.
نشانۀ دیگر هم این است که همۀ مصدقیها، از هوداران جبهۀ ملی تا ملیـمذهبیهای هوادار مصدق در جمهوری اسلامی از قدرت حذف شدند یا به تعبیر رایج از کشتی انقلاب پیاده شدند. به این ترتیب، مسئلۀ کودتای 28 مرداد بیش از آنکه دلیل واقعی برای دشمنی با آمریکا باشد، بیشتر بهانۀ خوبی بوده است تا سیاهۀ دلایل دشمنی با آمریکا بلندتر به نظر رسد.
به طور کلی، برای فهم دلایل دشمنی ایران و آمریکا چندان در عالم عینیات نباید جستجو کرد. بلکه جواب را باید در ایدئولوژی انقلاب و جمهوری اسلامی یافت. ایران میخواست و میخواهد منادی نوعی اسلام انقلابی و رهاییبخش باشد و این نگرش به نظام سلطه (یعنی به نظام آمریکا) تن نمیدهد. همۀ اینها معنای مهمی دارد: برای فهم تاریخ نیمقرن اخیر ایران نه عینیات، بلکه ساحت ایدئولوژیک را باید مبنا قرار داد. «ایدئولوژینگری باید اصل و مبنا برای فهمیدن تاریخ باشد.»
در نوشتاری دیگر به مسئلۀ «استعمارستیزی» میپردازم که آمریکاستیزی نیز تا حدی در آن ریشه دارد.
اگر یادداشت را پسندیدید برای دیگران بفرستید
👇👇👇
@berch_kf
🔺وقتی به تاریخ چند دهۀ اخیر ایران مینگریم یکی از بزرگترین پرسشهایی که به ذهن میرسد این است که به راستی ریشۀ این دشمنی ایران و آمریکا در کجا نهفته است؟! در واقع حیات سیاسی چهار دهۀ اخیر ایران متأثر از سه دشمنی بزرگ بوده است: دشمنی ایران و آمریکا، دشمنی ایران و اسرائیل و دشمنی ایران و اعراب؛ به بیان دیگر «آمریکاستیزی»، «اسرائیلستیزی»، «بعثستیزی» یا «سعودیستیزی» کل سیاست خارجی ایران را رقم زده و همزمان رکن سیاست داخلی هم بوده است. البته این «ستیزها» پیوندهای متقابلی نیز با یکدیگر داشتهاند: برای مثال «آمریکاستیزی» باعث اشغال سفارت شد و همین باعث شد صدام گمان کند از آب گلالود اختلاف میان ایران و آمریکا میتواند ماهیهای درشت بگیرد و به ایران حمله کرد و در مرحلۀ بعد حملۀ عراق که به باور ایرانیها با چراغ سبز آمریکا بود دوباره به «آمریکاستیزی» دامن زد. پس «آمریکاستیزی» اسباب تشدید «بعثستیزی» شد و بعد «بعثستیزی» دشمنی با آمریکا را تشدید کرد.
اما همهچیز به این سادگی و روشنی نیست! چرا؟ حملۀ عراق به ایران باعث شد ایران بیش از پیش از آمریکا متنفر شود، اما وقتی ائتلافی به رهبری آمریکا عراق را در سال 1991 در هم کوبید، یا وقتی آمریکا 10 سال شدیدترین تحریمها علیه عراق را اعمال کرد، یا وقتی در سال 2003 یکجانبه حمله کرد و صدام، این دشمن شمارۀ یک چند سال پیش ایران را از سوراخی زیرزمینی بیرون کشید، همۀ اینها باعث نشد ما حس بهتری نسبت به آمریکا پیدا کنیم! اتفاقاً حملۀ آمریکا به عراق باعث شد ایران پس از 20 سال که از انقلاب میگذشت نخستین متحد بزرگ منطقهای خود را پیدا کند: «شیعیان عراق»! اما حتا اینکه آمریکا با حمله به عراق در نهایت شیعیان عراق را آزاد کرد و متحدی برای ما آفرید دلیل نمیشد که ما حس بهتری به آمریکا پیدا کنیم. بلکه برعکس، همین اتفاقها اکنون هیزم تنور آمریکاستیزی میشد!
دو ستیز دیگر، یعنی ستیز با اسرائیل و سعودی نیز تنور آمریکاستیزی را سوزان نگاه میداشت. تا اینجا همهچیز قابل فهم است، یعنی دعوای ایران با آمریکا در دوران پس از انقلاب دستکم قابل فهم است. به این ترتیب، بزرگترین پرسش ما همچنان این میماند که پس «ریشههای» دشمنی با آمریکا چه بوده است. و این هم دقیقاً پرسشی است که آمریکاستیزان در پاسخگویی به آن دچار مشکل میشوند.
در پاسخ به این پرسش معمولاً دو دلیل اصلی ذکر میشود: یکی کودتای 28 مرداد و دیگری حمایت آمریکا از شاه. پس در واکاویهایمان به این دو جواب میرسیم. در اینجا تنها میخواهم به دلیل اول بپردازم: «کودتای 28 مرداد». همیشه وقتی از آمریکاستیزان دلیل این دشمنی را میپرسیم اول از همه از کودتای 28 مرداد نام میبرند، در زبان رسمی و در میان دولتمردان ایران نیز ترجیعبند آمریکاستیزی همواره کودتای 28 مرداد بوده است. اما بزرگترین مشکل اینجاست که باید پرسید چه رابطهای میان جمهوری اسلامی و دولت ساقطشده در کودتا وجود دارد؟ مگر در کودتای 28 مرداد دولت مصدق سرنگون نشد؟ بر کسی پوشیده نیست که مصدق هیچگاه در جمهوری اسلامی چهرۀ محبوب و حتا مقبولی نبوده است! در واقع میان مصدق و جمهوری اسلامی پیوند نظری و عملیای وجود ندارد و جمهوری اسلامی اصلاً میراثدار مصدق نیست و خود را در سنت مصدق درک نمیکند. محبوبِ جمهوری اسلامی آیتالله کاشانی است و بر کمتر کسی پوشیده است که آیتالله کاشانی اگر هم با کودتاگران پیوند نداشت، دستکم از سرنگونی مصدق هم ناراضی نبود (گرچه اسنادی هست که نشان میدهد همدلی میان کاشانی و سرنگونکنندگان مصدق بیش از اینها بوده است). به هر حال جمهوری اسلامی بسیار بیشتر در امتداد سنت آیتالله کاشانی قرار دارد، نه مصدق.
نشانۀ دیگر هم این است که همۀ مصدقیها، از هوداران جبهۀ ملی تا ملیـمذهبیهای هوادار مصدق در جمهوری اسلامی از قدرت حذف شدند یا به تعبیر رایج از کشتی انقلاب پیاده شدند. به این ترتیب، مسئلۀ کودتای 28 مرداد بیش از آنکه دلیل واقعی برای دشمنی با آمریکا باشد، بیشتر بهانۀ خوبی بوده است تا سیاهۀ دلایل دشمنی با آمریکا بلندتر به نظر رسد.
به طور کلی، برای فهم دلایل دشمنی ایران و آمریکا چندان در عالم عینیات نباید جستجو کرد. بلکه جواب را باید در ایدئولوژی انقلاب و جمهوری اسلامی یافت. ایران میخواست و میخواهد منادی نوعی اسلام انقلابی و رهاییبخش باشد و این نگرش به نظام سلطه (یعنی به نظام آمریکا) تن نمیدهد. همۀ اینها معنای مهمی دارد: برای فهم تاریخ نیمقرن اخیر ایران نه عینیات، بلکه ساحت ایدئولوژیک را باید مبنا قرار داد. «ایدئولوژینگری باید اصل و مبنا برای فهمیدن تاریخ باشد.»
در نوشتاری دیگر به مسئلۀ «استعمارستیزی» میپردازم که آمریکاستیزی نیز تا حدی در آن ریشه دارد.
اگر یادداشت را پسندیدید برای دیگران بفرستید
👇👇👇
@berch_kf