BBC Travel™

۷ سال پیش این کانال را برای به اشتراک گذاشتن آن‌چه عمیقا به آن عشق می‌ورزیدم یعنی طبیعت، زمین و زندگی ساختم. در این سال‌ها تعداد همراهانم کم شد، زیاد شد، بسیاری پیام‌های پرمهری دادند و بسیاری هم از کم‌کاری این دوسال گذشته‌ام گله کردند. واقعیتش این است که در دوسال گذشته دوره‌ای عمیقا سخت و دشوار را طی کرده‌ام که گفتنی نیست و هنوز هم ادامه دارد. این روزها که حال هیچ‌کسی در ایران خوب نیست، دیدن چهار تصویر از طبیعت چیزی را تغییر نمی‌دهد. کشوری که جان آدم‌ها در آن ارزشمند نیست، چیزی برای دیدن ندارد. اما حرفم چیز دیگری بود، کمی به کمک مالی نیاز دارم. اگر از دوستان و همراهان کسی هست که می‌خواهد هرچقدر هم کم فقط از طریق رمزارز کمک کند به آیدی‌ام در دیسکریپشن کانال پیام بدهد.

صداوسیما فیلم اعترافات دختر آبادانی را زودتر از سایرپروژه های قبلی پخش کرد.بیچاره به وضوح تن و بدن نحیفی داشت.از قبلش هم کتک خورده بود.یک ویدیو هم ازبازسازی صحنه خانه آقای جهان نژادیان منتشر کرده اند که آهای واسلاما!این خانم آمده بوده دزدی و گفته پول و طلا وجواهراتتان را بدهید.‏ حالا این مقدمه را که خواندید به این عکس متعلق به 15 سال پیش نگاهی بیندازید.دست چپی منم،خبرنگار ایرنا بودم آن روزها. دست راستی خانمی به نام"الهام افروتن"مکان عکس دفتر قاضی مرتضوی.ماجرا از این قرار بود که افروتن در زندان خودکشی کرده بوده و من را برده بودند شهادت بدهم که سالم است‏. افروتن، دختر جوانی بود که برای روزنامه تمدن هرمزگان می نوشت.از قضا مطلبی نوشته بود با عنوان"چرا ایدز با امام از فرانسه آمد"گرفته بودند و لت و پارش کرده بودند.دخترک تاب نیاورده و چند باری خودکشی کرده بود. مرتضوی هم زنگ زده بود ایرنا بیاید و دروغ رسانه های بیگانه را رو کند.‏ یک طرف صورتش کبود بود و جوری نشانده بودندش جلوی دوربین که لت آسیب دیده، توی عکس نیفتد. دست و پاهام به وضوح می لرزید.ترسیده بودم. دخترک گفت من از رسانه های معاند که دارند از اسمم سواستفاده می کنند بیزارم. ضبط کردم. انتهای مکالمه به بهانه این که هر دو قصه نویسیم از مرتضوی خواستم‏ اجازه بدهد بغلش کنم.با هزار ترس بغلش کردم مثلا برای اظهار دلداری که تو ی گوشم گفت نجاتم بدهید.شما را به خدا قسم نجاتم بدهید.هنوز زنگ صداش را می شنوم.حتی سالها بعد و وقتی هجرت کردم و از سر اتفاق با او حرف زدم، یادش به آن روز که آمد، صدایش می لرزید.من زیر بار تایپ آن خبر نرفتم.‏ صادقانه می گویم، با همه تبعاتش برگشتم به اتاق خبر و شروع کردم به گریه کردن.گفتم من نمیتوانم. دیگر نمی توانم.دروغ به این بزرگی را نیستم. سردبیرم زن دنیادیده ای بود.می ترسید از اعراض کردن با مرتضوی.گفت فایل ضبط شده را بده و برو خانه. من برگشتم اما تا مدتها حال ندار و ویرانه بودم.‏ امشب یادم به آن روز افتاد.بعد از اینهمه سال همان سناریوی نخ نمای پوسیده .دختر آبادانی دارد به رسانه های معاند فحش میدهد. 20:30 لابد الان در حال تدوین اعتراف جدید است.دادستان میگوید چاقو گرفته بود زیرگلوی پسر کوچک خانواده و زن یارو می گوید چاقو گرفته بود زیر گلوی دختر کوچکم!

Mahrokhbanoo ماهرخ غلامحسین پور

@bbc_travel