رمان #نغمه_شب
به قلم #بنفشه و #آرام
#۱
#عاشقانه #اجتمایی #خانوادگی #مناسب_بزرگسالان #پایان_خوش #بر_اساس_واقعیت
نغمه شب سر گذشت نغمه است. دختری که بخاطر حضور تو خانواده ای که بهش فرصت تجربه کردن و رشد کردن نمیداد، خیلی گوشه گیر و منزوی شده بود. وضع مالی خیلی خوب پدرش باعث میشد نغمه برای معاشرت محدودیت داشته باشه و از طرفی زیر ذره بین اطرافیان باشه. اما شرایط با دانشگاه رفتن نغمه تغییر میکنه، مخصوصا که یکی از شرکای پدرش، میخواد بهش کمک کنه! اونم چه شریکی ! این رمان بر اساس یک زندگی واقعی نوشته شده و مربوط به حوالی سال ۱۳۹۶ میشه. اسم ها، مکان ها و تاریخ ها تا حد ممکن تغییر داده شده تا از حریم شخصی شخصیت های داستان حفاظت بشه. امیدوارم در کنار سرگرمی تجربه های بیان شده داستان برای مخاطبین عزیز مفید باشه
نغمه شب، عاشقانه، خانوادگی، اجتماعی، تمایلات ارباب و برده، پایان خوش. به قلم بنفشه و آرام.
مامان با عصبانیت تو موهام دست کشید . کلافه گفت
- برای یک بار هم که شده این موهات رو از جلو صورتت کنار بده نغمه! چیه همیشه فقط یک چشمت پیداست!؟
آهی کشیدم و گفتم
- مگه دست منه آخه؟ بذار برم پسرونه کوتاه کنم که دیگه تو صورتم نیاد؟
چشم های مامان گرد شد. اما سریع اخم کرد و گفت
- شوخیش هم قشنگ نیست... برو بالا یه تلی، گیره موئی! چیزی به جلو موهات بزن تو صورتت نباشه، باز عمه ات به من تیکه نندازه!
با این حرف پا تند کرد و از پله ها پائین رفت .
آهی کشیدم و برگشتم اتاقم.
حیف تولد خودم بود!
وگرنه به بهونه کنکور باز تو اتاق میموندم!
یه تل مشکی گذاشتم روی سرم تا کمی مو هام رو کنار نگه داره.
هرچند میدونم خیلی زود موهام راه خودشون رو پیدا میکنند.
به صورتم نگاه کردم.
از وقتی یادم میاد من این شکلی بودم .
انگار این شکلی متولد شده بودم.
تو تمام عکس هام از بچگیم تا همین لحظه من با این صورت استخونی ، پوست سفید، چشمو ابرو و موهای مشکی پر کلاغی که فرق کج گرفته ام، ثابت بودم.
اگر آرایش کمرنگ صورتم نبود هیچکس باورش نمیشد من 20 سالمه و 15 سالم نیست!
نفسم رو با خستگی بیرون دادم.
صورتم که خوبه!
قدمم آخه کوتاهه!
بدنمم لاغره و انگار هیچوقت چاق نمیشم!
اندامم در حد همون دختر 15 ساله است!
کوچیک که بودم پشت لبم حسابی سبزه بود.
اما خیلی زود مامان خودش دست به کار شد و پشت لبم رو برام بند انداخت.
این کارش لطف بزرگی به من بود چون حتی تو اون سن هم بخاطر سیبیل هام مسخره ام میکردند.
به افکار خودم چشم چرخوندم. بسه نغمه! بشه!
لباسم رو مرتب کردم و از اتاق خارج شدم.
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان نغمه شب رو سرچ کنید👇👇
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709
🎼 join ~ t.me/banafshz 🎼
به قلم #بنفشه و #آرام
#۱
#عاشقانه #اجتمایی #خانوادگی #مناسب_بزرگسالان #پایان_خوش #بر_اساس_واقعیت
نغمه شب سر گذشت نغمه است. دختری که بخاطر حضور تو خانواده ای که بهش فرصت تجربه کردن و رشد کردن نمیداد، خیلی گوشه گیر و منزوی شده بود. وضع مالی خیلی خوب پدرش باعث میشد نغمه برای معاشرت محدودیت داشته باشه و از طرفی زیر ذره بین اطرافیان باشه. اما شرایط با دانشگاه رفتن نغمه تغییر میکنه، مخصوصا که یکی از شرکای پدرش، میخواد بهش کمک کنه! اونم چه شریکی ! این رمان بر اساس یک زندگی واقعی نوشته شده و مربوط به حوالی سال ۱۳۹۶ میشه. اسم ها، مکان ها و تاریخ ها تا حد ممکن تغییر داده شده تا از حریم شخصی شخصیت های داستان حفاظت بشه. امیدوارم در کنار سرگرمی تجربه های بیان شده داستان برای مخاطبین عزیز مفید باشه
نغمه شب، عاشقانه، خانوادگی، اجتماعی، تمایلات ارباب و برده، پایان خوش. به قلم بنفشه و آرام.
مامان با عصبانیت تو موهام دست کشید . کلافه گفت
- برای یک بار هم که شده این موهات رو از جلو صورتت کنار بده نغمه! چیه همیشه فقط یک چشمت پیداست!؟
آهی کشیدم و گفتم
- مگه دست منه آخه؟ بذار برم پسرونه کوتاه کنم که دیگه تو صورتم نیاد؟
چشم های مامان گرد شد. اما سریع اخم کرد و گفت
- شوخیش هم قشنگ نیست... برو بالا یه تلی، گیره موئی! چیزی به جلو موهات بزن تو صورتت نباشه، باز عمه ات به من تیکه نندازه!
با این حرف پا تند کرد و از پله ها پائین رفت .
آهی کشیدم و برگشتم اتاقم.
حیف تولد خودم بود!
وگرنه به بهونه کنکور باز تو اتاق میموندم!
یه تل مشکی گذاشتم روی سرم تا کمی مو هام رو کنار نگه داره.
هرچند میدونم خیلی زود موهام راه خودشون رو پیدا میکنند.
به صورتم نگاه کردم.
از وقتی یادم میاد من این شکلی بودم .
انگار این شکلی متولد شده بودم.
تو تمام عکس هام از بچگیم تا همین لحظه من با این صورت استخونی ، پوست سفید، چشمو ابرو و موهای مشکی پر کلاغی که فرق کج گرفته ام، ثابت بودم.
اگر آرایش کمرنگ صورتم نبود هیچکس باورش نمیشد من 20 سالمه و 15 سالم نیست!
نفسم رو با خستگی بیرون دادم.
صورتم که خوبه!
قدمم آخه کوتاهه!
بدنمم لاغره و انگار هیچوقت چاق نمیشم!
اندامم در حد همون دختر 15 ساله است!
کوچیک که بودم پشت لبم حسابی سبزه بود.
اما خیلی زود مامان خودش دست به کار شد و پشت لبم رو برام بند انداخت.
این کارش لطف بزرگی به من بود چون حتی تو اون سن هم بخاطر سیبیل هام مسخره ام میکردند.
به افکار خودم چشم چرخوندم. بسه نغمه! بشه!
لباسم رو مرتب کردم و از اتاق خارج شدم.
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان نغمه شب رو سرچ کنید👇👇
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709
🎼 join ~ t.me/banafshz 🎼