بهمن دارالشفایی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


چیزهای جالبی را که در اینترنت (عمدتا توییتر) می‌بینم این‌جا می‌گذارم.
سفارش کتاب:
@bahmanbooks

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


نگار ثابت، دختر مهوش ثابت:
«مامانم اولین روز مدرسه‌ام کنارم نبود، سفر بود، برای تاسیس دانشگاه بهایی. با کیف و لباسم خوابیدم تا وقتی اومد منو ببینه.
سالها گذشت و با هیچ لباس منو ندید؛ لباس مهاجرت، لباس فارغ‌التحصیلی، لباس عروسی، لباس زایمان…لباس روی لباس منتظرش هستم!»
.


یغما فشخامی:
«طبق گفته خانواده رضا ولی‌زاده به دویچه‌وله، حکم این خبرنگار در دادگاه تجدید نظر تایید شده. او پیش‌تر توسط قاضی شعبه ۲۶ دادگاه به اتهام همکاری با دولت آمریکا از طریق اشتغال در رادیو فردا به ۱۰ سال حبس، ۲سال تبعید از استان تهران واستان‌های همجوار، ممنوع‌الخروجی و..محکوم شده بود.»
.


.
دوره‌ی چهارم تاریخ جنبش چپ ایران (آنلاین)
بخش دوم: یه جنگل ستاره داره
(بررسی سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران ۱۳۴۵-۱۳۵۷)
مدرس: یاشار دارالشفاء

این دوره ۷ جلسه خواهد بود به ترتیب زیر:
۱. شکل‌گیری و نظرات گروه جزنی-ظریفی
۲. شکل‌گیری و نظرات گروه احمدزاده-پویان
۳. عملیات سیاهکل و جمع‌بندی سیاهکل
۴. عملیات‌ها و ضربه‌های سازمان از ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵
۵. مسأله‌ی هژمونی خط جزنی در سازمان و مسائل آن
۶. مواجهه‌ی اشرف و شهرام (گفتگوی سازمان چریک‌ها با مجاهدین مارکسیست)
۷. سرنوشت سازمان پس از ضربه‌ی ۵۵ تا هنگام انقلاب ۵۷

اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام در این صفحه
.


نسرین ستوده:
«دیروز [چهارشنبه] صبح نیما با کلی اشتیاق برای ملاقات پدرش رفت. نه تنها از دوشنبه به رضا گفته بودند ملاقاتش حضوری است، بلکه نیما چند هفته بود به دلیل امتحاناتش نتوانسته بود به ملاقات پدرش برود. پدری که از کوچکی با او بزرگ شده و سخت به او علاقه دارد. اما سالن ملاقات زندان اوین رئیسی به نام حق جو دارد که از خرد بی بهره است. او جز به کینه جویی های شخصی و جاه طلبی هایش به چیزی نمی اندیشد. یکی از شاهکارهای این آقا آن است که هر زمانی او را در سالن ملاقات ببینید یک اسباب بازی به نام بی سیم دستش است که دارد با آن صحبت می کند، حتی وقتی با کسی حضوری صحبت می کند و راه می رود، همچنان آن اسباب بازی روی گوشش است. به همین دلایل سالن ملاقات را با تشنجی دائمی اداره می کند. ماموران سالن در پاسخ سوال نیما که پرسیده بود چرا کابینی، قرار بود حضوری باشد، با لحنی تحریک آمیز گفته بودند این تصمیم زندان است. به بیان دیگر حکم، حکم سلطان است. نیما که نا امید شده بود، اعتراض کرد. قبل از اینکه صدای اعتراض او بلند شود، شش مذکر قلدر در غیاب پدر و مادرش بر سر نیما ریختند. روی زمین انداختند و با ضربات شدید او را خونین و مالین کردند و روی نرده های پله ها از کمر و گردنش فشار دادند، عکس بخشی از زخم های پسر هفده ساله ام را می بینید. یقه ی بارانی اش خونی شده است و طرف دیگر گردنش هم خونین و مالین است. مذکر های قلدر با کشیدن پیرسینگ های گوش اش ، گوش نیما را مجروح کردند.
اگر فکر کرده اید با همین کارها، آتش خشم و کینه ی آن رئیس کم خرد فرو نشسته است، اشتباه کرده اید. چون در پرده ی آخر حق جو با سواستفاده از سمت دولتی اش، به نیما ی خونین و مالین دستبند زد و ماموران مسلح را به اتاق انتظار ی آورد که من، نیما را با دستبندش به آنجا برده بودم تا جلوی بازداشتش را بگیرم. آن سربازان جوان در مقابل فریادهای من برای جلوگیری از بازداشت نیما، دست به اسلحه بردند. خنده ام گرفته بود. به آن ها گفتم اسباب بازی ات را کنار بگذار. نمی دانم چه شد، دستش را عقب کشید. شاید او بیش از رئیس کم خردش زشتی این کار را درک کرده بود.
در این میان مادر هشتاد و پنج ساله ی رضا با دیدن دستبند نیما بیهوش شد و او را با آمبولانس به بیمارستان منتقل کردند. او تا عصر بیمارستان بود. اگر اتفاقی برای او می افتاد چه کسی پاسخگو بود.
رذالت شان پایانی نداشت، تا ساعت ها دنبال زخمی می گشتند تا بگویند نیما به ماموران حمله کرده است. همه ی پرسنل می گفتند نه ما چیزی نشده ایم...»

مهراوه خندان، دختر نسرین ستوده:
«دیشب آخر وقت بالاخره موفق شدم با نیما ویدیوکال کنم. شوکه بودم و ذره‌ای از چیزهایی که می‌دیدم و می‌شنیدم برایم قابل باور نبود. نیمایی که یک روزی سه ساله‌ بود و ساعت‌های طولانی انتظار برای ملاقات مامانْ خودش را با زنگ زدن به پلنگ صورتی از تلفن‌های عمومی سالن ملاقات سرگرم می‌کرد حالا روی تخت بیمارستان بود. گوشش بر اثر ضربات و کشیدگی پیرسینگش خون آلود شده بود و جای زخم‌هایی که به قفسه سینه‌اش زده بودند از لای یقه‌ی لباسش نمایان بود. برایم تعریف می‌کرد که چگونه چندین مرد لباس شخصی و سرباز در غیاب مامان و بابا به جانش افتاده بودند و تا میخورد زده بودندش، دست‌هایش را از پشت بسته بودند و با آن وضع جسمی او را از مقابل چشمان مادربزرگم رد کرده بودند…
دلش بر اثر مشت و لگدهای اراذل و اوباشی که بسیج شده بودند تا «ادبش کنند» درد شدیدی داشت و کادر بیماستان در کل مدت مکالمه ما دورش می‌چرخیدند و انواع و اقسام آزمایش‌هایی را می‌گرفتند که هیچ کدام در عمرمان نداده بودیم…
زبانم بند آمده بود. به تمام ریزه کاری‌هایی که مادر و پدرم در این سال‌ها کرده بودند تا ما را از آسیب‌های روحی محافظت کنند فکر می‌کردم. به اینکه بار اول که مامان زندان بود و نیما ۳ سال بیشتر نداشت، پدرم چگونه هرهفته که ملاقات کابینی داشتیم هدیه‌ی کوچکی می‌گرفت و با مادرم هماهنگ می‌کرد که طوری وانمود کنند که انگار مامان این هدیه را از بالای کابین‌ها برایش پرتاب می‌کند. یا اینکه چگونه پدرم در تمام سال‌هایی که مامان زندان بود حواسش بود که مصاحبه‌ها و معاشرت‌ها و درگیری‌های زندان باعث نشود که ما از برنامه‌ها، کلاس‌ها و خوشگذرانی‌هایمان عقب بیافتیم. یا اینکه چگونه مامان در ملاقات‌های حضوری کتلت می‌پخت و با خود چند مدل سس می‌اورد و به نیما اجازه میداد تا دست و صورتش را غرق سس کند.
حالا صدای مامان از فرط فریادهایی که دیروز کشیده بود کاملا گرفته است، نیما درگیر دردهای جسمی و بدتر از آن احتمالا تروماهای روحی است، پدرم در اعتصاب غذا و تلفنش مسدود است.»
.


پیشنهاد کتاب جاسوسی-تاریخی به بهانه تجدیدچاپ:
جاسوسی که سقوط کرد

ماجرای اشرف مروان، داماد جمال عبدالناصر و مشاور نزدیک انور سادات، یکی از جالب‌ترین ماجراهای جاسوسی قرن بیستم است. مروان در زمان اوج دشمنی مصر و اسرائیل، که به دو جنگ بزرگ هم ختم شد، برای اسرائیل جاسوسی می‌کرد و گفته می‌شود در ناکامی مصر در جنگ یوم کیپور نقش مهمی داشته. جالب اینکه مروان خودش از تلفنی عمومی در لندن به سفارت اسرائیل در این شهر زنگ زد و گفت می‌خواهد برایشان کار کند. آنها اول جدی نگرفتند ولی مدتی بعد رفتند سراغش.
در سال ۲۰۰۲ یک روزنامه‌نگار اسرائیلی‌الاصل ساکن انگلیس هویت او را افشا کرد. این روزنامه‌نگار آرون برگمان نام داشت که نویسنده این کتاب هم هست. مدتی بعد از انتشار گزارش برگمان، مروان با او تماس گرفت و آنها مدتی با هم در ارتباط بودند. نهایتا در سال ۲۰۰۷ مروان از بالکن خانه‌اش در لندن پایین افتاد و مرد. مشخص هم نشد چطور این اتفاق افتاده. جالب اینکه برگمان آخرین کسی بود که با مروان حرف زده بود و فردای آن روز هم با او قرار داشت.
حالا برگمن کل روایت زندگی مروان تا زمان مرگش را در این کتاب نوشته. کتاب کم‌حجم و خوشخوان و جالبی است و اگر به تاریخ خاورمیانه یا ماجراهای جاسوسی علاقه دارید خواندنش را بهتان پیشنهاد می‌کنم.

کتاب را مهدی نوری، سرویراستار سابق نشر ماهی، ترجمه کرده، کسی که اسمش در نقش ویراستار برای من تضمین کیفیت ترجمه است.

اسم اصلی:
The Spy Who Fell to Earth: My Relationship with the Secret Agent Who Rocked the Middle East

جاسوسی که سقوط کرد / آرون برگمان، ترجمه مهدی نوری / نشر ماهی، ۱۲۸ صفحه، ۱۳۰ هزار تومن

#خبرتجدیدچاپ

سفارش به @bahmanbooks یا خرید حضوری از کتابفروشی دماوند
.


.
پیشنهاد کتاب جاسوسی-تاریخی به بهانه تجدیدچاپ:
جاسوسی که سقوط کرد

ماجرای اشرف مروان، داماد جمال عبدالناصر و مشاور نزدیک انور سادات، یکی از جالب‌ترین ماجراهای جاسوسی قرن بیستم است. مروان در زمان اوج دشمنی مصر و اسرائیل، که به دو جنگ بزرگ هم ختم شد، برای اسرائیل جاسوسی می‌کرد و گفته می‌شود در ناکامی مصر در جنگ یوم کیپور نقش مهمی داشته. جالب اینکه مروان خودش از تلفنی عمومی در لندن به سفارت اسرائیل در این شهر زنگ زد و گفت می‌خواهد برایشان کار کند. آنها اول جدی نگرفتند ولی مدتی بعد رفتند سراغش.

معرفی مفصل در پست بعد
.




Репост из: سفارش کتاب
.
شماره ۵۱ مجله زنان امروز منتشر شد. در ۱۴۲ صفحه و به قیمت ۲۰۰ هزار تومن. فهرست در پست بعد.

سفارش به @bahmanbooks یا خرید حضوری از کتابفروشی دماوند
.


دماوند، پنجشنبه صبح
عکس از مجید قهرودی
.


ماشاءالله کرمی در پرونده دیگرش در دادگاه انقلاب کرج به ۳ سال و ۷ ماه زندان و مصادره اموال محکوم شده بود که آن حکم سر جایش است.
.


نوشته‌ای از خیزران اسماعیل‌زاده

اگر پوستر خوانا نیست:
جلسه‌ایست درباره فیلم فروغ فرخزاد با حضور چهار مرد: مازیار اسلامی، محمدرضا اصلانی، نوید پورمحمدرضا و صالح نجفی
این نشست در موسسه‌ای به نام «خونه‌کارِ دگره» برگزار می‌شود.
.


رییس پلیس راهور فراجا:
«با توجه به اینکه بانوان نمی توانند گواهینامه موتورسیکلت دریافت کنند باید تکلیف قانونی اخذ گواهینامه موتورسیکلت برای زنان حل شود.
باید به این نکته توجه داشت که از منظر فنی دو مساله در خصوص موضوع گواهینامه بانوان وجود دارد ابتدا اینکه خانم‌ها به واسطه هوش ذاتی خود می‌توانند موتورسواران خوبی باشند، اما از سوی دیگر شرایط خاص ترافیکی در تهران و شهرهای بزرگ می‌تواند موجب تداخل در تردد و مشکلاتی در نظم ترافیک شود.
اگر این دست از موتورسیکلت سواران خانم نیز به این حجم اضافه شوند، به طور قطع با مشکل ترافیکی بیشتری روبرو خواهیم شد که باید تدابیر مناسبی برای آن اندیشیده شود.»
.


فروغ سمیع‌نیا:
«امروز نهم‌ بهمن ماه به طور موقت از زندان لاکان آزاد شدم. پرونده من و دوستانم در دیوان عالی کشور مورد بررسی است و اعتراض‌مان در دیوان برای هفت نفرمان پذیرفته شده. حکم من هم امروز بخاطر پذیرفته شدن اعاده دادرسی‌ام تا برگزاری مجدد دادگاه متوقف شد و به طور موقت آزاد هستم. هنوز آزاده چاوشیان، شیوا شاهسیا، زهره دادرس و زهرا دادرس دادرس در زندان هستند و منتظریم تا نقض حکم از دیوان برای آنها نیز صادر شود.
امروز در حالیکه سرودخوانی دوستانم را از پشت میله‌ها تماشا می‌کردم آنها را ترک کردم. وقتی با صدای سرود جوانه میزنم باز هم زندان را به لرزه درآورده بودند من از آنها جدا شدم و این تلخ‌ترین آزادی زندگی‌ام بود.
من آمده‌ام در حالیکه زهره، زهرا، آزاده و شیوا همچنان در بند هستند و شریفه محمدی بلاتکلیف منتظر صدور حکم دادگاه است.
از امروز قرار است این سوی میله‌ها منتظر آزادی دوستانم باشم. کاری که از حبس کشیدن در زندان لاکان سخت‌تر است. عکس جلوی زندان هم نگرفتم، عکس آزادی هم بماند تا آزادی همه.»
.


شهلا عروجی:
«عنوان اتهامي ماشالله کرمی از پولشويي و تحصيل مال از طريق نامشروع به تحصيل مال در حكم نامشروع تغيير پيدا كرد و ٧ سال و ٧ ماه حبس بابت پولشويي و ١٤ ماه بابت تحصيل مال از طريق نامشروع تبديل شد به يك سال حبس. جزاي نقدي نوزده ميليارد ريالي هم حذف شد.»

پیام درفشان:
«نیکوکاران پرونده آقای ماشالله کرمی به موجب دادنامه صادره شعبه ۱۲ دادگاه تجدید نظر استان البرز که امروز ابلاغ شد ؛ از تمام عناوین اتهامی شامل معاونت در تحصیل مال از طریق نامشروع و همچنین بزه پولشویی تبرئه شده و درنتیجه پرونده دوم ایشان نیز به صورت کامل مختومه گردید.»
.


ناهید دوست عزیزم است و در یکی از ایالت‌های عمدتاً جمهوری‌خواه امریکا زندگی می‌کند و خودش هم یکی از همین سازمان‌دهنده‌هایی است که از آنها اسم می‌برد. این توییت‌ها را روز تحلیف ترامپ نوشته:

«هزاران وکیل حقوق شهروندی و ده‌ها ارگانیزیشن مدافع حقوق مهاجرین و +lgbtq در سطوح مختلف‌ وجود داره. زیر رگبار دستورهای اجرایی ترامپ، یادتون نره هزاران نفر که شغلشون اینه ماه‌هاست برای این لحظه آماده شده‌ن، و ۲۴/۷ از همه‌ی مسیرهای قانونی سعی می‌کنن جلوی اجرای این دستورها رو بگیرن.
یادتون نره هزاران ارگانایزر تو این کشور هست که ماه‌هاست دارن آماده‌ی direct action با ریسک بالا می‌شن، و همین پارسال در تلاش برای متوقف کردن نسل‌کشی در غزه کلی چیز یادگرفتن و کلی آدم جدید آموزش دیده‌ن که اعتراضات رادیکال‌تر رو رهبری کنن.
هیچی شوخی بردار نیست و این خود‌ فاشیسمه که تو قدرته. اما یادتون نره ما مردم قدرت داریم. هرجا که هستین به یه ارگانیزیشن محلی در حوزه‌ای نزدیک به دغدغه و مسئله‌تون بپیوندین. گروه‌های mutual aid نزدیکتون رو پیدا کنین. حقوقتون رو بشناسین و یاد بگیرین از همسایه و همکار و دوست و غریبه‌ی آسیب‌پذیرتر از خودتون محافظت کنین .
غرق شدن تو Helplessness آخرین چیزیه که الان لازم داریم. از قدرتی که تو دستمون مونده استفاده کنین تا همین رو هم از دست ندادیم.»
.


فرزاد صیفی‌کاران:
«کارو علیداد ۲۳ ساله و از اعضای سابق «انجمن سبز چیا» مریوان، روز سوم بهمن به دست نیروهای امنیتی بازداشت شد و به بازداشتگاه اطلاعات سنندج منتقل شده است. تاکنون از علت بازداشت او اطلاعی در دست نیست.
کارو علیداد همیشه در جریان آتش‌سوزی جنگل‌های این شهر فعالانه حضور داشت.»
.


امیر شهیدی، پدر مهرشاد شهیدی:
«درود
تا امروز دندان بر جگر صبر گذاشتم‌ و سکوت کردم تا پرونده‌ قتل مهرشاد شهیدی شهیدی از راه معمول پیگیری شود اما گویا صبرم اشتباه بوده. از این رو لازم دیدم مطالبی را با هموطنان عزیز به اشتراک بگذارم:
لجاجت بعضی از مقامات امنیتی اراک و تلاششان برای خارج کردن پرونده از روند رسیدگی معمول و طولانی کردن مسیر آن و اعلام نظر غیرقانونی بازپرس شعبه‌ ۱ دادسرای اراک در ارتباط با امنیتی‌ بودن پرونده و عدم همکاری با وکلای محترم در خصوص مطالعه‌‌ پرونده، از حد گذشته است.
اما این موانع بنده را از موضع پیگیری پرونده قتل فرزندم و ظلمی که رفته است منصرف نمیکند و در صورت استمرار این رفتار به زودی حقایقی را از طریق همین صفحه با شما هموطنان عزیزم به اشتراک خواهم گذاشت.
صبر حدی دارد.
با احترام.»


سوران منصوری‌نیا:
«هفتە گذشته، نیروهای امنیتی سامان محمدی خیاره را به بند عمومی زندان قزلحصار بازگرداندەاند. چند روز پیش، او توانست با نزدیکانش تماس تلفنی داشته باشد. سامان از بامداد چهارشنبه ۲۸ آذر و پس از تعویق حکم اعدامش در سلول انفرادی بوده و بارها مورد بازجویی قرار گرفته است.»
.


محمد موسوی:
«مهدی خویی، از اساتید اخراج‌شده دانشگاه علامه، براساس حرف رییس دانشکده علوم اجتماعی قرار بود این ترم برگرده.
اما حالا با فشار امنیتی‌ها و افرادی درون دانشگاه، بازگشتش لغو شده.
خویی فارغ‌التحصیل soas و از مهم‌ترین اساتید ماست، و قطعا جای خالی اون در دانشگاه با این اساتید رانتی پر نمی‌شه.»
.


بعد از این‌که چند روز، روزی صدبار کلیک کردم، بالاخره از این مرحله رد شد و رفت مرحله بعد: حالا سرویس استعلام یک نهاد دیگر قطع است.
.

Показано 20 последних публикаций.