❤️
دلم يك غروب جمعه ميخواهد از همان هايى كه عطر نفس هايت خانه را پر ميكند و مرا مست حضورت…
از همان جمعه هايى كه در ايوان نشسته اى و كتابى ميخوانى و سيگارى دود ميكنى و من به بهانه ى ديدن و در آغوش گرفتنت در سرماى هوا،آب دادن به گل هارا بهانه ميكنم…
از همان جمعه هايى كه كنارت خستگى يك عمر را به در ميكنم…
*روایتی از یک کتاب ناتمام،جمعه*
•ف.ر
@axhonari