📚 📰 #بتهای_دیجیتال
خیانت به انقلاب و جنبش های اخیر با بازی های رسانهای
✍️ #قاسم_قره_داغی
حکومت ملایان آنچنان کارد را به استخوان ملت ایران رسانده که دیگر حتی کودکان نیز در خیابانها فریاد آزادی سر میدهند. اما آنچه که خیزشهای اخیر را را از درون تهی کرد، نه سرکوب رژیم، بلکه «بتسازی رسانهای» از چهرههایی بود که نه صلاحیت فکری داشتند و نه تجربهای در میدان مبارزه. در این میان، ظهور سلبریتیها در جایگاه خط دهندگان فکری، به عنوان یک بیماری ویرانگر اجتماعی در جنبشهای اخیر، خصوصا جنبش "زن، زندگی، آزادی" را از درون فاسد کرد و آن را از یک جنبش انقلابی به یک نمایش احساسی تبدیل ساخت که بیش از آنکه ریشه در اندیشه و سازماندهی داشته باشد، به موجهای زودگذر شبکههای اجتماعی متکی شد.
آنگاه که دختران شجاع ایران با مشتهای گرهکرده به خیابان آمدند، آنگاه که خون بر آسفالت شهر جاری شد، نخبگان فکری و تحلیلگرانی که سالها از خیانتهای سیاسیون و اپوزیسیونِ فریبخورده سخن گفته بودند، به کناری رانده شدند. در عوض، سلبریتیهای ورزشکار، بازیگر، خواننده و حتی فرزند دیکتاتور پیشین، به قهرمانان رسانهای بدل شدند. کسانی که نه استراتژی داشتند، نه برنامه، و نه حتی درکی عمیق از سیاست، اما با چند توییت احساسی توانستند ذهن مردم را تسخیر کنند. این همان پدیدهی سلبریتی محوری در تفکر می باشد؛ همان ویروسی که سیاست را از عقلانیت تهی کرده و آن را به عرصهی نمایشهای کودکانه بدل نموده است.
وقتی موجهای احساسی، فضای مبارزه را در دست میگیرد، رژیمها از سرکوب بینیاز میشوند، چراکه مردم خودشان با دستان خویش، ریشههای مقاومت را قطع میکنند. چون می دانند که دشمن اصلی هر دیکتاتوری، سازماندهی و اندیشه است.
در این جنبش، تئوریسینهای سیاسی، جامعهشناسان، استراتژیستهای انقلابی و نخبگان فکری، با ده لایک و چند کامنت در حاشیه قرار گرفتند، در حالی که چهرههای مشهور، با میلیونها لایک و کامنت، جایگزین رهبران فکری شدند. و این همان نقطهای بود که سرنوشت جنبش را به قهقرا کشاند. میدان سیاست را نه با احساس، بلکه با اندیشه و استراتژی میتوان فتح کرد، اما متاسفانه این جنبش از همان ابتدا به دام پوپولیسم رسانهای افتاد.
سلبریتیهایی که روزی فریاد "زن، زندگی، آزادی" سر دادند، در بزنگاههای حساس با قهرهای کودکانه، اختلافات شخصی، رقابتهای بیهوده و فرار از مسئولیت، میدان را خالی کردند. آنان که حتی زحمت مطالعهی تاریخ مبارزات سیاسی را به خود نداده بودند، برای این جنبش نسخه میپیچیدند. و چه تلخ است آن حقیقت که کسانی که روزی نماد امید شدند، در نهایت، سقوط یک فرصت تاریخی را رقم زدند.
از طرفی، رسانهها و سازمانهای سیاسیِ وابسته به جریانهای دیکتاتور پرست و مستبد پرور، از همان آغاز، نقش تعیینکنندهای در این انحراف ایفا کردند. آنان به جای حمایت از چهرههای مستقل و اندیشمند، مهرههایی را که قابلیت هدایت داشتند، برجسته ساختند؛ مهرههایی که با چند توییت و استوری، توانستند سوار بر موج رسانهای شوند، اما در بزنگاههای حیاتی، یا به دامان سازش خزیدند، یا در سکوتی مرگبار فرو رفتند. این سناریویی بود که بارها و بارها در جنبشهای پیشین تکرار شد، اما هنوز برای مبارزان راه آزادگی درس عبرت نشده است.
رژیم اسلامی، برخلاف آنچه عدهای سادهلوحان تصور میکنند، هرگز از رویارویی مستقیم هراس ندارد، بلکه آنچه که این نظام را میترساند، سازمانیافتگی و هدایت درست یک جنبش است. از همین رو، دستگاه امنیتی و رسانهای رژیم، این انحراف را نهتنها تقویت کردند، بلکه به آن نیز دامن زدند. بازیگران میدان، آگاهانه یا ناآگاهانه، در زمینی بازی کردند که از پیش توسط رژیم طراحی شده بود.
امروز، رژیم در بحرانیترین وضعیت خود قرار دارد. اختلافات درونی میان نیروهای سپاه، فرسایش شدید منابع اقتصادی، افزایش نارضایتی در میان بدنهی نیروهای امنیتی و از دست رفتن کنترل بر نارضایتیهای عمومی، همگی نشانههایی از نزدیک شدن به یک نقطهی عطف تاریخی است. در چنین شرایطی، ضروری است که هرگونه جنبش جدید، رهبران فکری واقعی و مستقل را در اولویت قرار دهد و از وابستگی به چهرههای کممایهی رسانهای پرهیز کند. سازماندهی درون کشور باید تقویت شود و از اتکا به حمایتهای خارجی که اغلب آلوده به منافع و مقاصد سودجویانه و مضر است، دوری شود. اهداف روشن، برنامهریزی دقیق و فازبندی مشخص برای مبارزه تعیین شود تا از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری گردد. بهجای واکنشهای هیجانی و شعارهای بیپشتوانه، باید بر گسترش آگاهی عمیق سیاسی و اجتماعی تمرکز کرد. همچنین، بدنهی فرسودهی رژیم باید هدف آگاهیبخشی قرار گیرد تا زمینهی شکافهای درونی حکومت تقویت شود. تنها با این اقدامات، میتوان مسیر جدیدی برای رهایی از استبداد گشود و از تکرار تاریخ جلوگیری کرد.
ادامه ⬇️