Репост из: پنهان خانه?
🌟 سهراب سپهری و گربه ها
...به چیزهای خیلی بیخودی گیر می داد. مثلا باد کولر چرا از این طرف میخورد یا این پنجره باید باز باشد و آن یکی باید بسته باشد. یا در مورد گربه ها خیلی ایراد میگرفت. ما سه، چهار تا گربه داشتیم توی خانه و چون به آنها غذا میدادیم، گربههای دیگر هم از بیرون میآمدند و غذا میخواستند. یک بار شمردیم، به چهارده تا گربه غذا میدادیم. سر گربه ها با هم جر و بحث داشتیم. هر دوی ما عاشق گربه بودیم. سهراب میگفت تو گربهها را لوس بار میآوری. بعد خودش میآمد خیلی هم بیشتر از من به آنها میرسید. یک گربه داشتیم که هر وقت سهراب میآمد، میایستاد و دستهایش را روی زانوی سهراب میگذاشت و سهراب بهترین پنیر فرانسوی را میخرید و لقمه لقمه به دهانش میگذاشت. اما همان گربه را اگر من بغل میکردم، میگفت داری لوسش میکنی. از این چیزهای کوچک. مثل بچهها میشد بعضی وقتها. اگر هم به رویش میآوردی که داری ایراد بیخودی میگیری، دلخور میشد. خصوصا از من که کوچکتر از او بودم توقع نداشت جوابی بشنود. گاهی هم سادگیهای عجیبی داشت. اخلاقش خیلی خاص بود....
🔺گزیده ای از مصاحبه با پروانه سپهری،خواهر سهراب سپهری
🐈 @penhankhaneh
...به چیزهای خیلی بیخودی گیر می داد. مثلا باد کولر چرا از این طرف میخورد یا این پنجره باید باز باشد و آن یکی باید بسته باشد. یا در مورد گربه ها خیلی ایراد میگرفت. ما سه، چهار تا گربه داشتیم توی خانه و چون به آنها غذا میدادیم، گربههای دیگر هم از بیرون میآمدند و غذا میخواستند. یک بار شمردیم، به چهارده تا گربه غذا میدادیم. سر گربه ها با هم جر و بحث داشتیم. هر دوی ما عاشق گربه بودیم. سهراب میگفت تو گربهها را لوس بار میآوری. بعد خودش میآمد خیلی هم بیشتر از من به آنها میرسید. یک گربه داشتیم که هر وقت سهراب میآمد، میایستاد و دستهایش را روی زانوی سهراب میگذاشت و سهراب بهترین پنیر فرانسوی را میخرید و لقمه لقمه به دهانش میگذاشت. اما همان گربه را اگر من بغل میکردم، میگفت داری لوسش میکنی. از این چیزهای کوچک. مثل بچهها میشد بعضی وقتها. اگر هم به رویش میآوردی که داری ایراد بیخودی میگیری، دلخور میشد. خصوصا از من که کوچکتر از او بودم توقع نداشت جوابی بشنود. گاهی هم سادگیهای عجیبی داشت. اخلاقش خیلی خاص بود....
🔺گزیده ای از مصاحبه با پروانه سپهری،خواهر سهراب سپهری
🐈 @penhankhaneh