Репост из: "دیــانــا"
ماهیمون هی میخواست ی چیزی بهم بگه.
تا دهنشو وا میکرد آب میرفت تو دهنش
نمیتونس بگه دست کردم تو آکواریوم درش آوردم.
شرو کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن،
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو،انقدر بالا پایین کرد
تا آخر خسته شد خوابش برد.
دیدم بهترین موقع تا خوابه دوباره بندازمش تو آب،
ولی الان چند ساعته بیدار نشده.
ینی فک کنم بیدار شد دید دوباره انداختمش اون تو قهر کرده
خودشو زده به خواب...
این داستان بعضی آدماس که کنارمونن
دوسشون داریمو دوسمون دارن ولی مارو نمیفهمنو
فقط تویه دنیای خودشون دارن بهترین رفتارو با ما میکنن...
تا دهنشو وا میکرد آب میرفت تو دهنش
نمیتونس بگه دست کردم تو آکواریوم درش آوردم.
شرو کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن،
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو،انقدر بالا پایین کرد
تا آخر خسته شد خوابش برد.
دیدم بهترین موقع تا خوابه دوباره بندازمش تو آب،
ولی الان چند ساعته بیدار نشده.
ینی فک کنم بیدار شد دید دوباره انداختمش اون تو قهر کرده
خودشو زده به خواب...
این داستان بعضی آدماس که کنارمونن
دوسشون داریمو دوسمون دارن ولی مارو نمیفهمنو
فقط تویه دنیای خودشون دارن بهترین رفتارو با ما میکنن...