#ازجنس_عشق
#پارت۱۱۵
لینک پارت اول👇👇
https://t.me/Zanenemune/85738
علیرضا با دیدن پاهای برهنه ی دلارای چشمش را
دزدید :
_ من میرم دیگه
دلارای خودش را پشت کاناپه کشید تا از کمر به
پایین پنهان شود و بغض کرده با انگشت هایش
بازی کرد
اگر علیرضا میرفت....
اگر تنها میشدند خدا میدانست ارسلان چه بلایی
سرش می آورد
ناخواسته بدون اینکه دست خودش باشد لب زد :
_ منم ... منم میام
علیرضا با تعجب خیره اش شد
دلارای لبش را گزید
هول شده توضیح داد :
_ یعنی ... یعنی منم میخوام برم ... دیگه باید...
ارسلان عصبی گفت :
_ برو علیرضا
علیرضا دو دل نگاهش کرد
دلارای ملتمس با بغض سر تکان داد و آلپ ارسلان
دوباره غرید :
_ علیرضا
علیرضا کلافه پوف کشید :
_ خونشون کجاست؟ من میرسونمش
_ لازم نیست
دلارای آرام زمزمه کرد :
_ خونمون...
قبل ازینکه آدرس را بگوید ارسلان صدایش را بالا
برد :
_ خفه شو تو
بغض دلارای آرام ترکید و علیرضا دوباره گفت :
_ ارسلان
آلپ ارسلان اینبار تشر زد :
_ برو بیرون حوصله ندارم
علیرضا سری تکان داد و سمت در رفت
_ کار احمقانه ای نکن
ارسلان جلو رفت و در را باز کرد :
_ به سلامت
علیرضا آرام طوری که دلارای نشنود زمزمه کرد :
_ این دختره بی کس و کار نیست ارسلان
حواستو جمع کن ، اگه اشتباه نکنم باباشم آدم
حسابیه ، خانواده داره دست بهش بزنی هزارتا صاحب دیگه هم پیدا میکنه
ارسلان دندان روی هم فشرد
آنقدر عصبی و خشمگین بود که معنی جملات
علیرضا برایش اهمیتی نداشت
تنها چیزی که میخواست تنهایی با دلارای بود
بدون اینکه جواب علیرضا را بدهد در را بست و
نفس عمیقی کشید تا آرام شود اما بدتر شد
خشمش هر لحظه شدت میگرفت
دستی به لبش که از مشت مرد همسایه خونی
شده بود کشید و سمت پذیرایی راه افتاد
میدونی یکی از همسایه ها برای اینکه بحث
بخوابه چی گفت؟
دلارای عقب عقب رفت و ارسلان خونسرد دستش
را سمت کمربند شلوارش برد :
_ میدونی یا نه؟
با فریادی که کشید دلارای جیغ زد و سمت اتاق دوید
❌رمان داغ و هیجانی #عشق_سرزده
به بدنم خیره شد...
این خیرگی منو به نفس نفس انداخت.
نمیدونستم در نهایت قرار بود این رابطه
به کجا ختم بشه اما...اما دلم
میخواست تا خود صبح ادامه پیدا بکنه.
این همون چیزی بود که من همش بهش
فکر میکردم.
چشمهامو وا کردم و بهش خیره شدم.
سوال توی نگاه های هردومون این بود.
میتونه بیشتر پیش بره یا نه!؟
🔞برای خواندن ادامه داستان کلیک کنید👇👇👇
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0
@Zanenemune❤️
#پارت۱۱۵
لینک پارت اول👇👇
https://t.me/Zanenemune/85738
علیرضا با دیدن پاهای برهنه ی دلارای چشمش را
دزدید :
_ من میرم دیگه
دلارای خودش را پشت کاناپه کشید تا از کمر به
پایین پنهان شود و بغض کرده با انگشت هایش
بازی کرد
اگر علیرضا میرفت....
اگر تنها میشدند خدا میدانست ارسلان چه بلایی
سرش می آورد
ناخواسته بدون اینکه دست خودش باشد لب زد :
_ منم ... منم میام
علیرضا با تعجب خیره اش شد
دلارای لبش را گزید
هول شده توضیح داد :
_ یعنی ... یعنی منم میخوام برم ... دیگه باید...
ارسلان عصبی گفت :
_ برو علیرضا
علیرضا دو دل نگاهش کرد
دلارای ملتمس با بغض سر تکان داد و آلپ ارسلان
دوباره غرید :
_ علیرضا
علیرضا کلافه پوف کشید :
_ خونشون کجاست؟ من میرسونمش
_ لازم نیست
دلارای آرام زمزمه کرد :
_ خونمون...
قبل ازینکه آدرس را بگوید ارسلان صدایش را بالا
برد :
_ خفه شو تو
بغض دلارای آرام ترکید و علیرضا دوباره گفت :
_ ارسلان
آلپ ارسلان اینبار تشر زد :
_ برو بیرون حوصله ندارم
علیرضا سری تکان داد و سمت در رفت
_ کار احمقانه ای نکن
ارسلان جلو رفت و در را باز کرد :
_ به سلامت
علیرضا آرام طوری که دلارای نشنود زمزمه کرد :
_ این دختره بی کس و کار نیست ارسلان
حواستو جمع کن ، اگه اشتباه نکنم باباشم آدم
حسابیه ، خانواده داره دست بهش بزنی هزارتا صاحب دیگه هم پیدا میکنه
ارسلان دندان روی هم فشرد
آنقدر عصبی و خشمگین بود که معنی جملات
علیرضا برایش اهمیتی نداشت
تنها چیزی که میخواست تنهایی با دلارای بود
بدون اینکه جواب علیرضا را بدهد در را بست و
نفس عمیقی کشید تا آرام شود اما بدتر شد
خشمش هر لحظه شدت میگرفت
دستی به لبش که از مشت مرد همسایه خونی
شده بود کشید و سمت پذیرایی راه افتاد
میدونی یکی از همسایه ها برای اینکه بحث
بخوابه چی گفت؟
دلارای عقب عقب رفت و ارسلان خونسرد دستش
را سمت کمربند شلوارش برد :
_ میدونی یا نه؟
با فریادی که کشید دلارای جیغ زد و سمت اتاق دوید
❌رمان داغ و هیجانی #عشق_سرزده
به بدنم خیره شد...
این خیرگی منو به نفس نفس انداخت.
نمیدونستم در نهایت قرار بود این رابطه
به کجا ختم بشه اما...اما دلم
میخواست تا خود صبح ادامه پیدا بکنه.
این همون چیزی بود که من همش بهش
فکر میکردم.
چشمهامو وا کردم و بهش خیره شدم.
سوال توی نگاه های هردومون این بود.
میتونه بیشتر پیش بره یا نه!؟
🔞برای خواندن ادامه داستان کلیک کنید👇👇👇
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0
@Zanenemune❤️