#مونا
#پارت_ششم
بعد از بستن چشمام. فقط به تیک تاک ساعت گوش میدادم نمیدونم چی شد که یدفعه خوابم برد انگار تو دنیای دیگه بیدار شدم .یه جای سرد تاریک دیدم. عجیب تر از اون این بود که اصلا تاحالا همچین جایی رو ندیده بودم داشتم قدم میزدم که همون بچه رو دیدم که رو به روم ایستاده بود.
انگشت اشارش به سمتم بلند کرد گفت:
تقصیر توعه تقصیر توعه اینو 13 بار تکرار کرد منم که سر جام میخ شده بودم که یکی تکونم داد گفت مونا مونا .
منم بیدار شدم عرق سردی از صورتم چکه میکرد.
اسرافیل : مونا چی شد دقیقا؟
مونا: نمیدونم یه جای سرد تاریک بود همون بچه انگشتش رو سمتم گرفت گفت تقصیر توعه.
اسرافیل:بخاطر اون سنجاقکه موقع احضاره. آماده ایی؟
مونا:اره
اسرافیلیه تخته مربع شکل نسبتا بزرگ اورد که روش به خط ابری نوشته شده بود به همراه یه تکه چوب مثلثی.
از من و سارا خواست که هرکدوم سمتی از مثلث رو با دو انگشت فشار بدیم و نگه داریم و روی خطی که روی اون تخته مربع شکل(تخته احضار)کشیده شده بود حرکت بدیم.
ما این کار رو کردیم. اسرافیل دعاهایی که لازم بود رو خوند و بعد . گفت:
اسرافیل: سلام اگر هستی وجودت رو تایید کن
منچ هایی که روش کلامتی به زبان عربی نوشته شده بود رو روی تخته رها کرد ...
جواب داد.
(چرا کنو احضار کردی)
اسرافیل:میخواستم سوالی بپرسم
(بپرس)
اسرافیل:آیا این دختر شمارو ازیت کرده؟
(اره)
اسرافیل:ممکنه از اون بگذری؟
(بها داره)
اسرافیل:چه بهایی؟
(باید یک چیز گرانبها پیشکشم کنه)
اسرافیل:چه چیزی؟
(روح یا خونه یا مال سروث)...
]اسرافیل]
☠@Tars_ir☠
🔞ایست قلبی🔞
#پارت_ششم
بعد از بستن چشمام. فقط به تیک تاک ساعت گوش میدادم نمیدونم چی شد که یدفعه خوابم برد انگار تو دنیای دیگه بیدار شدم .یه جای سرد تاریک دیدم. عجیب تر از اون این بود که اصلا تاحالا همچین جایی رو ندیده بودم داشتم قدم میزدم که همون بچه رو دیدم که رو به روم ایستاده بود.
انگشت اشارش به سمتم بلند کرد گفت:
تقصیر توعه تقصیر توعه اینو 13 بار تکرار کرد منم که سر جام میخ شده بودم که یکی تکونم داد گفت مونا مونا .
منم بیدار شدم عرق سردی از صورتم چکه میکرد.
اسرافیل : مونا چی شد دقیقا؟
مونا: نمیدونم یه جای سرد تاریک بود همون بچه انگشتش رو سمتم گرفت گفت تقصیر توعه.
اسرافیل:بخاطر اون سنجاقکه موقع احضاره. آماده ایی؟
مونا:اره
اسرافیلیه تخته مربع شکل نسبتا بزرگ اورد که روش به خط ابری نوشته شده بود به همراه یه تکه چوب مثلثی.
از من و سارا خواست که هرکدوم سمتی از مثلث رو با دو انگشت فشار بدیم و نگه داریم و روی خطی که روی اون تخته مربع شکل(تخته احضار)کشیده شده بود حرکت بدیم.
ما این کار رو کردیم. اسرافیل دعاهایی که لازم بود رو خوند و بعد . گفت:
اسرافیل: سلام اگر هستی وجودت رو تایید کن
منچ هایی که روش کلامتی به زبان عربی نوشته شده بود رو روی تخته رها کرد ...
جواب داد.
(چرا کنو احضار کردی)
اسرافیل:میخواستم سوالی بپرسم
(بپرس)
اسرافیل:آیا این دختر شمارو ازیت کرده؟
(اره)
اسرافیل:ممکنه از اون بگذری؟
(بها داره)
اسرافیل:چه بهایی؟
(باید یک چیز گرانبها پیشکشم کنه)
اسرافیل:چه چیزی؟
(روح یا خونه یا مال سروث)...
]اسرافیل]
☠@Tars_ir☠
🔞ایست قلبی🔞